• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جایی برای دلتنگی های تو!

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
دلم ميخواهد
جنگل شوم
جنگلي ، با بوته هاي سبز وحشي
در رگه هایم
و
جوانه هاي نشكفته ، در اندامم
تا الهه ي شوم در معبدي دور
و جهان را
براي يافتن
بخواهم ...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
آنشرلی هم نشدیم که ازمون بپرسن:

آنه ؛ تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟؟............
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
آخر راه اومدن با روزگار گره کوریه که بخت منه
که تموم اتفاقای بدش شاهد زندگی سخت منه

شاید این زخمی که از تو خوردم و از حرارتش زبونه میکشم
یا تموم بی کسی هامو همش فقط از دست زمونه میکشم

بگو بازم هوامو داری و مثل همه منو تنها نمی ذاری
بگو هستی تا نترسونتم ظلمت این شب تکراری

بگو هستی و روی ماهتو امشب پشت ابرا پنهون نمیشه
آسمون بخت تیره ی من ابری نمی مونه همیشه

من که پشتم به خودت گرمه و باز هرچه این راهو میام نمیرسم
نکنه دستمو ول کردی که برم که به هرچی که میخوام نمیرسم

شایدم من اشتباهی اومدم که در بسته رو وا نمیکنی
من به این سادگی دل نمیکنم از تو که منو رها نمیکنی
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
روز که رفت
درخت ها به دنبال سایه ای
طول خیابان را دویدند

چشم فانوس در چمدان قدیمی
پنج شنبه ی آخر سال
باز مانده بود

در آن خلوت
درخت ها به قد ایستاده
زانو به خاک زدند

هوس ها چوب به آتش کشید ند
تا باغ
شاخه های خشکش را
به عزای ریشه ها ببرد

روز که برگشت
درخت ها سایه گرفتند
اما میوه ها
در میان دلهره های شب
در دست ادمها خالی شدند

مادربزرگ بوی بهشت می داد
او که سیب را در هیج کتابی نخوانده بود...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
به پلک‌هایم که دست می‌کشی

ای شعر!

جهان خمیری می‌شود بی‌شکل

و من پیرمردی بازیگوش

که از آن، شکلک‌های کودکی‌ام را درست می‌کنم...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
مـــــی پــوشــانــم دلـتــنـگـــــی ام را

بـــا بـــســتــری از کـــلــمات

امـــــا بـــــاز

کـــســـــی در دلـــــم

" تــــــو "


را صـــــدا مـــــی زنــــد
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
ببخشید اگر ساده می نویسم
آخرهمیشه فراموش می کنم
شهرهایمان به حلزون تبدیل میشوند
و ما باید
یا بپیچیم
یا بپیچانیم !
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دلتنگی ، عین آتش زیر خاکستر است ...

گاهی فکر می کنی تمام شده

اما...

یک دفعه همه ات را آتش می زند ...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
دلم بهانه ات را می گیرد
چقدر امروز حس با تو بودن دارم
صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم : جانم ... مرا صدا کردی ...؟​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





این روزها که میگذرد
شادم

این روزها که میگذرد
شادم
که میگذرد

این روزها
شادم
که میگذرد...​
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات

روزگاریست که آدمها فقـــــــــــــط سقفهای ِ مشترک دارند نه زندگی های ِ مشترک...

...این یعنی تنهایی...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
کلاغ پر؟
نه
کلاغ را بگذاریم برای آخر
نگاهت پر
خاطره‌ات پر
صدایت پر
کلاغ پر؟
نه کلاغ را بگذاریم برای آخر
نگاهت پر
نگاهش پر
من هم پر
تو مانده‌ای و کلاغ پر...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
چقدر عجیب است !

در خلوتت دلواپس ِخاطره ای باشی


که تو را بر باد داده است ...!!
 

tak setare

کاربر ويژه
ببـــیــــــن ..
این اسمش دلــــــه !
اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی ..
اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه
میشد مغــــــــز !
دلـــــه ..
نمی فهمــــــه … !
خواستم اطلاع بدم…

m2j2103lj5htwc8jkqgf.jpg
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ..

ﻧﻪ !!


ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ


خیلی ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ ..
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
تقدير
خواب مرا چه خوب معني كرد
رفتن
نيامدن
شايد شبي دگر
در خواب چشمها
واندرغم نهايت هجر دستها...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
برای انتظار کشیدن
به دنیا آمده ایم
همیشه یک چشممان
در انتهای کوچه
خشک شده است
و یک چشممان را
به در نیمه باز
دار زده ایم
او سرزده خواهد آمد
با گلی در دست
اما ما انتظار کس دیگری را داريم...
 
آخرین ویرایش:
بالا