• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جزيره من و تو....

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
سلام
اينجا يه جزيره دور افتاده است ...
ورود آزاد هست و خروج ممنوع...
جزیره ای به وسعت دلهامون ،‌ دلهايي به زيبايي طبيعت بكر و دست نخورده...

اینجا کسی با کسی قهر نیست ، دشمن نیست ، همه با هم مهربانند...
اينجا کسی به مشکلی بخورد خود را تنها نمی بیند...
اينجا همه خوشبختند ...
اينجا شعر سعدي معنا ميده... چو عضوي به درد آورد روزگار... دگر عضوها را نماند قرار...
اينجا نه فقير بودن معنا داره و نه ثروتمند بودن و نه قدرت...
اينجا همه باهم مساويند...
اینجا دلیلی برای دروغ گفتن نیست.
اینجا دنیایی است که همه به آرزو های خود می رسند ....
اينجا همه عاشقند ، عاشق جزیره...


:نیش2::نیش2:
دوستان و مهمانان عزیز ، به جزیره من و تو خوش آمدید
:نیش2::نیش2:
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
وااااااااااااااااااااااااااو جزیره ام ... آیـــــــــــــــــــدام :بغل:

خوابم یا بیدار ؟!

آیدا ممنون برای یابیدن جزیره امون بعد از این مدت مدید ...

حالا که اومدیدم جزیره حیفه که گیتارو با خودمون نیارم :خنده2:


xo9l6xv2dcs15i5oau1y.jpg
 

mohammadshamosi

کاربر ويژه
چه حالی میده به این جزیره آدم خورا حمله کنند
:نیش:
سردستشون رو بهتون معرفی میکنم
رییس قبیله: امید
معاون : بنده

:غش:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
000 مطمئني ميرسي به ساحل جزيره ؟:سوت:
چون كوسه هاي ما گوشت آدم خيلي دوست دارند بخورن...:نیش2::غش::غش:
 
آخرین ویرایش:

mohammadshamosi

کاربر ويژه
حتما میرسم
فکر کردی میخوام شنا کنم یا با قایق بیام؟؟؟؟؟؟ :فکر:
نخیر
من و امید چند سالی هست تو این جزیره ساکن هستیم :خنده2:
شما به فکر کوسه ها و آدم خورا باش :غش:
 

maksemos

متخصص بخش خودرو
شماخوش باشین :دوست:
یه دو سه روز بعد آجون بی رو میفرستم واستون تو جزیره مسابقه اجراء کنه
هر کی هم دوست داشت توtvببینه چهارشنبه ها کانالو بزنه.....:شاد::شاد:
 
آخرین ویرایش:

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
به به اینجا چه خوبه ناهار هم میدن با شام :نیش:
ما گشنه بودیم گوشت هم هست انگاری :نیش:
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
چشم آقا هوشنگ
واقعا یه ذره فکرشو کنید واقعا جزیره ایی این شکلی باشه من که برم توش دیگه محاله بیام بیرون حتی با میلیون ها دلار
 

rahnama

پدر ایران انجمن
هر وقت خواستید تفکر کنید و هر وقت خواستید تجسم کنید آرزوهایتان را , به این جزیره پاک قدم بگذارید.:گل:
----------------------------

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند:

jazire.jpg

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]شادی.غم.غرور.عشق
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند اما عشق می

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]خواست تا آخرین لحظه بماند چون او عاشق جزیره بود.وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ترک می کرد کمک خواست و به او گفت :آیا می توانم با تو همسفر شوم؟ ثروت گفت :نه! مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] برای تو وجود ندارد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی می شد کمک خواست! غرور گفت:نه! چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد.
غم در نزدیکی عشق بود. عشق به غم گفت : اجازه بده تا من با تو بیایم. غم با صدای حزن آلود گفت: من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] باشم.
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد اون آنقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید.

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر نا امید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت : بیا من تو را خواهم برد سریع خود را داخل [FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] بود چقدر به گردنش حق دارد! عشق آنقدر خوشحال بود که حتی فراموش کرد نام پیر مرد را بپرسد !
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]عشق نزد علم که مشغول مسئله ای روی شنهای ساحل بود رفت و از او پرسید:آن پیرمرد که بود؟علم پاسخ داد: زمان،عشق!؟
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]عشق با تعجب گفت: اما او چرا به من کمک کرد؟ علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است............
از : حرمان هور​
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
خب من هميشه كلا از جايي كه محدود شده باشه خوشم نمي اومد...
نميدونم سريال لاست رو ديديد يا نه ولي با ديدن سريال لاست خيلي چيزهاي جديد يادگرفتم...به غير از موضوع داستاني اش ... خيلي خوشم اومد...
چون متوجه شدم چيزهايي مثل يك جزيره زيبا اونقدر ميتونه من رو مجذوب خودش كنه كه اگه بعضي چيزا رو از دست بدم منو ناراحت نكنه...
دلم براي جزيره تنگ شده... يكماه هر شب جزيره رو ميديدم... حالا هم هر وقت دلم تنگ ميشه نگاه ميكنم...
وقتي آقا هوشنگ اون عكسها رو گذشت در مورد اون جزيره... انگار يه گمشده اي داشتم و اون عكسها يه نشونه بود... نميدونم ولي همچين حسي داشتم...
بگذريم ....


در واقع من و مريم هم يه جزيره داشتيم:دوست:... ديديم 2 تايي زياد خوش نميگذره گفتيم بقيه هم بيان...:نیش2::نیش2:

سميه ميتوني به جاي اسب معمولي اسب شاخدار يا بالدار سوارشي:قلیون:... اين ديگه بستگي به خودت داره ....:نیش2:

 

rahnama

پدر ایران انجمن
امشب دلم هوای جزیره را داشت آمدم و دیدم آیدا جان صندلی هم گذاشته . احتمالا من و همسرم فرداشب با قایق به این مکان خواهیم آمد و ضمن مجسم کردن روز آشنائی و ازدواج و داشتن فرزندان گل مدتی امواج دریا را نگاه میکنیم.
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
كاش ميشد جزيره اي داشت... بدون دغدغه... با خيال راحت ... روي شن ها دراز ميكشيد و آفتاب ميگرفت...
از نارگيل و موز تازه ميخورد... يه شنايي ميكرد.... بعد يه آتيشي روشن ميكرد و چندتا ماهي ميگرفت كبابي ميكرد ميخورد... و از آب آبشاري كه نزديك ساحله تشنگي اش رو رفع ميكرد...
شبها هم زير نور مهتاب ميخوابيد...باد خنكي ميوزيد كه مثل لالايي بود... و ستاره ها چراغ خواب بودند...
خيلي دلم ميخواد يه همچين جايي رو يك روز به شب كنم...:کسل:
مريمي كجايي ؟ بيا بريم جزيره....:نیش2:
هيچكي ما رو درك نميكنه....آه خداي من:52:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
آه خداي من.... :52: دلمو نسوزونيد آقا هوشنگ....:عصبانی:

در ضمن من ميخوام از اين چيزهاي شهري دور بشم... فرش زير پام زمين و سقف بالاسرم آسمان خدا... ما اينطوري راحت هستيم... :بله::نیش2:
اينا رو بده به اين پسرا... نه اينكه خيلي حساس هستند... يه وقت بوو ميشن...:نیش2::نیش2::نیش2:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
اينجا هواش استوايي هست...
ما از طبيعت استفاده ميكنيم...
برگهاي درخت موز رو بذاري روي خودتون .... محافظت ميكنه... هم از گرما و هم سرما:نیش2:


آقا هوشنگ نميدونم سريال لاست رو ديديد يا نه ...
ولي شما منو ياد اون آقايي كه تو سريال بود به نام جان لاك ميندازه... :نیش2::نیش2:

 
بالا