• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

شبگرد

کاربر ويژه
انتظار
.
.
تنی خسته در باد،اشک سردی در غروب
با نگاهی منتظر،حسرت دیدار خوب
خسته از زندان من،با هزاران فریاد
اشکهایم میزند،لرزه بر اندام باد
عادت تکرار مرگ،در بلندای سکوت
شعله سرد غزل،از تب داغ سرود
 

شبگرد

کاربر ويژه
من از دروغ چشمان تو می ترسم

ای همه ء گذشته من !

تکرار کن داستان من و تو و چتر و باران

نیاز یک لحظه دیوانه شدن

ترجمه می کند نگاهم را

تو را به سایه ات قسم

تمام کن آغاز را .....................
 

شبگرد

کاربر ويژه
امشب گیسوان مهتاب

دوباره ترانه ی تنهایی سروده اند

و آهنگ سکوت را تکرار کنان

زمزمه می کنند

و میگویند :

......... زمان ٬ زمان رفتن تو نیست !...
 

شبگرد

کاربر ويژه
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست
 

شبگرد

کاربر ويژه
وقتی دهکده ای میسوزد
دودش را همه میبینند
ولی وقتی دلی میسوزد
حتی شعله اش را کسی نمیبیند
 

شبگرد

کاربر ويژه
تنهاییم را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست


غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفره رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست

حوای من! بر من مگیر این خودستایی را که بی شک
تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست


همواره چون من نه ! فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست


من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست


شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست


شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست


(محمدعلی بهمنی)
 
آخرین ویرایش:

شبگرد

کاربر ويژه
هیچ کس
کسی را که می خواهد
پیدا نمی کند
ما انسان ها
یا دیر به هم می رسیم
یا آنقدر زود
که نمی فهمیم...!
 

شبگرد

کاربر ويژه
در کافه مردی را دیدم
که با حسرت تکه ای نان را
مثل شناسنامه
یا عکس عاشقی مرده
تا می زد..


براتیگان
 

شبگرد

کاربر ويژه
به کلاغ گفتند حرف بزن. گفت قار
گفتند بخند. گفت قار
گفتند گریه‌ای سر کن
گفت قار قار قار
و در قار کلاغ نبود هیچ
کلاغ حنجره اش زخم‌دار آوازی است
که پرندگان نمی‌خوانند.

بیژن نجدی
 

شبگرد

کاربر ويژه
ای کاش در آن لحظه که تقدیم تو شد
هستی من
می سپردم که مراقب باش

جنس این جام بلور است
پراز عشق و غرور است

مبادا بازیچه شود
می شکند ... می شکند

 
آخرین ویرایش:

شبگرد

کاربر ويژه
من به این قلب پر از آدمک تو
به همه وسعت بی حد هوس های تو عادت دارم
نه نگاهت کردم،
نه شکایت کردم


 

شبگرد

کاربر ويژه
دردم اينست كه من بي تو دگر


از جهان دورم و بي خويشتنم.



تا جنون فاصله اي نيست


از اينجا كه منم!
 

شبگرد

کاربر ويژه
از نخستین روز آمدنم
تا اکنون ...
در انتظار شعاعی نازک ام
که بیاید ...
بنشیند ...
و نپرسد ...!
 

شبگرد

کاربر ويژه
نگاهم کرد


پنداشتم دوستم دارد

نگاهم کرد​
آرزو هایم را در او دیدم​
نگاهم کرد​
دل به او بستم ولی بعد ها


فهمیدم که او فقط نگاهم کرد ....
icon_gol.gif
 

شبگرد

کاربر ويژه
تو عهدت را شكستي و
من
ومن دلم شكست
بهاي كداميك بيشتر است!!!
 

شبگرد

کاربر ويژه
فروغ گفتي پرواز را به خاطر بسپار

گفتم خواهم سپرد ...

سهراب خواستي آب را گل نكنم

قسم خوردم هرگز چنين نكنم ...

و حميد تو نوشتي كه بازگردم

ومن بازگشتم ...

اما …

در بازگشت خود هيچ نيافتم جز ...

مرگ پرنده

آب گل آلود

ودرهاي بسته ...!
 

شبگرد

کاربر ويژه
آن لحظه
كه دست هاي جوانم
در روشنايي روز
گل باران ِ سلامُ تبريكات ِ دوستان ِ نيمه رفيقم مي گذشت
دلم
سايه اي بود ايستاده در سرما
كه شال كهنه اش را
گره مي زد

حسین...پناهی...
icon_gol.gif

که در اوج تنهایی رفت...
و حالا گرامی اش میداریم...
 

شبگرد

کاربر ويژه
من هم یک بار زندگی کرده ام
با چشمهایی که می دیدند
با پاهایی که می رفتند
و با دست هایی که گاه
دست های تو را ...
icon_gol.gif
 
بالا