• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

baroon

متخصص بخش ادبیات

چشمانت کارناوال آتش بازیست!


یک روز در هر سال


برای تماشایش میروم


و باقی روزهایم را


وقت خاموش کردن آتشی میکنم


که زیر پوستم شعله میکشد ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
چرا غریب ترین چهره را در آینه می بینم؟...

چرا هر غریبه ایی آشنا به نظر می رسد؟...

 

nedajun

کاربر ويژه
به دنبـال خـدا نگـرد






به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
آه ای دل غمگین که به این روز فکندت ؟

فریاد که از یاد برفت آن همه پندت
ای مرغک سرگشته کدامین هوس آموز
بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت
آه ای دل دیوانه هزار بار نگفتم
با سنگدلان یار مشو میشکنندت
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
ای حرارت بخش این قلب تهی
سردی جان مرا نظاره کن
نامه های خسته ام را پس بده
یا که بنشین و به خلوت پاره کن

آسمان بخت من خالی تر است
چشم خود را در شبم ستاره کن
تو برای لحظه ی سخت وداع
با نگاه خود به من اشاره کن

می روم پاییز را باور کنم
دور از چشم حسودان زمین
یار با دستان رنگین غروب
چشم بر هم می نهم ، حالا ببین !
...
در میان شعر هایم می روم
رو به پایانی که آغاز من است
آرزوهایم نیستند دور و برم
مرگ شیرین تر ز آواز من است

می دهم اندیشه هایم را به خاک
خاک می داند که خاکی بوده ام
غربت و تنهایی و عشق تو بود
ورنه من کی از تو شاکی بوده ام !؟

خاک باور می کند قلب مرا
خانه پر می گردد از غوغای مرگ
آه ! ای دستان زمستان و غروب
من کنون آماده ام تا پای مرگ


 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
رفتـ ـ ــ ـه ای
و من هــر روز

به موریانه هایی فکر می کنم
که آهســته و آرام
گوشه های خیـ ـ ـ ـالم را می جوند .
تا بی خیــــال نشده ام
برگــــــــرد!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
Beautiful-Wallpapers-For-Mobile-14-www_fdl_ir.jpg


.
.
.


تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه




فریدون مشیری
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
Beautiful-Wallpapers-For-Mobile-14-www_fdl_ir.jpg


.
.
.


تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه




فریدون مشیری
 

AyTak

کاربر ويژه
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]
تا دیروز دریای دلم ,​
طوفانیِ موج موجِ آمالم بود​
امروز , ساحل آرزوهایم​
باموجِ خیال​
درسکوتی نرم وآرام​
غروب میکند​
...​
من اما, غمگنانه​
دست میکشم​
برموجهای امید​
و باز, پا پس میکشد​
موج اندوه , در حبابهای حسرت​
به دریای آرزو
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــطّ فقر

جائی میان

بود و نبود تــــــــــــــــــــــــــوست

جائی میان

دار و ندار مــــــــــــــــــــــــــــــن
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هي ... باران!

به خانه‌ام بيا

خانه‌ام

پشت صداي گنجشك‌هاست


و تو...

چقدر ساده‌اي

كه مي‌باري به‌ شهر

و به خيابان‌هاي بي پرنده

و مردمان بي قلب

و كوچه‌هاي بي درخت

و دست‌هاي بي گلدان...


چقدر ساده‌اي

كه در اجتماع بال‌هاي شكسته

اضطراب پروانه‌ها را نديدي

و سايه‌ي خنجرها را

پشت لبخندهاي ناقص آدمي

نيافتي..


خاطره، واقعيتي است

كه روزي

مثل نوزاد گنجشك

از دست‌هاي ما پر خواهدزد

و ما

به دنبال پرواز مواجش

به فكر

فرو خواهيم رفت.


پس حالا

پيراهن دريا به تن كن

و آن قدر

بر آهن و سيمان ببار

تا رهامان كنند ...

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دو نیمه می کنیم
نیمه ای از آن برای تونیمه دیگر برای من
بعد . . . .
نیمه ها هم از میان دو پاره می شوند
پاره ای از آن برای روح
پاره دگر برای تن
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
کـــجا ایــستــاده‌ ای؟

چــگونــه اســت

بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــی‌وزد

عــطـر تــو را بــا خــود دارد؟

تـــو نــرفــته ای

مــیـدانم .

از جــایی در هــمیـن نـزدیکی

مــرا نـگاه میــکنی

فــقـط مــن نـمیبــینـمت


84b5fbfa219d43d5c878efa597a7af5f-300
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
نگاه تو مقدمه هزار کتاب ناخواناست
مرا به ورقهای تا نخورده نگاهت دعوت کن !
شاید گناه من
با الفبای روشن نگاهت پاک شود ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
هیچ احساسی نیست
که مرا
بر زخم عمیق خویش طاقتم دهد
آه ای سیاه بارانی ای ابر
ببار.......
بر اندوه بی شمار من ببار
طاقت فرسوده ام را
ذهن غم آلوده ام را
شستشو ده
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

صبحدم


پیچک باغ


برسر شاخه تاک


سبز بالا می رفت



با خودم می گفتم :


سبـــــــــــــــــــز بالا بــــــــــــــــــروی ...

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
نه.. نه!
گریه نمی کنم یک چیزی رفته توی چشمم!
به گمانم ...

یک خاطره است
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
به تو پرواز را اموختم و رهایت کردم تا ستاره ی دنباله دار باشی....
کاش با تو از عشق می کفتم تا بیاموزی کمی وفادار باشی!
بادبادک کوچک من!



129865578927.jpg
 
بالا