• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شکـــرســتان

baroon

متخصص بخش ادبیات




دزدی شب وارد خانه مردی شد. تمام اسباب و اثاثیه او را جمع کرده و در یک رختخواب ریخت و وقتیکه خواست بلند کند گفت یا علی. واعظ بیدار شد و مچ دست دزد را گرفت و گفت هر چه من در مدت عمر با گفتن یاحسین جمع کرده ام، تو می خواهی با گفتن یک یا علی همه را ببری!





:15:







 

baroon

متخصص بخش ادبیات



شخصی می گفت که روده انسان سی ذرع است که ده ذرع آن برای نان و ده ذرع آن برای آب و ده ذرع دیگر آن برای نفس کشیدن.
مستمعی گفت :من همه این سی ذرع را از نان پر می کنم ،اب که جای خود را باز می کند،نفس هم می خواهد بیاید می خواهد نیاید!




:نیش:






 

baroon

متخصص بخش ادبیات




الاغی رنجور شد و در صحرایی افتاد. گرگی نزد او نشست که چون او بمیرد او را بخورد. الاغ گفت: ای گرگ! اگر کاری داری برو پی کار خود که من به این زودی نمی میرم زیرا که من از ان سخت جان های عالمم.
گرگ گفت:باکی نیست من هم از ان بیکارهای عالمم! اینجا خواهم نشست تا تو بمیری.





:غش2:





 

baroon

متخصص بخش ادبیات



شخصی قرص نان جویی در آب انداخت تا نرم شود و بخورد. نان از هم وا رفت. گفت: تو که نمی توانی خودت را نگه داری مرا چگونه نگاه خواهی داشتن؟



:دعا:





 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ميگن تو بهشت وقتی سر کلاس مي‌خوابی..استاد مياد روت پتو ميندازه..ديگه حرف نمی زنه تا تو راحت بخوابی!:شاد:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مامانم ديروز يه طرح داد خفن يعنی مصرف برق رو نصف مي كنه.

گفت صبح كه بلند ميشي برو يه عكس از تو يخچال بگير تا شب هر موقع خواستي بيای درش رو باز كنی همون عكس رو نگا كن ...
:غش2:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


نقش منشی در فیلم های ایرانی:

- آقای رییس من بهشون گفتم شما جلسه دارین ولی ایشون ...

- اشکالی نداره، شما بفرمایید!

:غش2:



 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
سعی کنید توی مسائلی که به خودتون مربوطه دخالت نکنید ، دیگران زحمتشو میکشن.
:تعجب:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




واعظی بالای منبر موعظه می کرد، از او مسئله ای پرسیدند، در جواب عاجز ماند. یکی از مستمعین گفت: پس از آن منبر پایین بیا؛ منبر جای جاهل نیست.
واعظ گفت: من به قدر علم خود بالا رفته ام. اگر به قدر جهلم بالا می رفتم، اکنون به آسمان رسیده بودم!



:دست:​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



مردی روستایی را پسر به حدّ مردان رسیده بود. روزی با زن گفت: اگر سختی معاش ما بدینگونه بپاید، عاقبت باید خر را فروخت و برای پسر عروسی گرفت.
پس از آن روز، هر وقت پدر به سخنی آغاز کرد، پسر کلام او را برید و گفت: بابا از خر بگو!


:غش2:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

دیــکتــاتــور کیــست؟
دیــکتــاتــور اون بچّه ی دو سالـــست که بیست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد.



 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربری دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيست:غش2:

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بانو .........
فرهاد نیستم
کوه بکنم؛
ظرف‌ها را که می‌شویم
یعنی دوستت دارم:بغل::نیش:

 

baroon

متخصص بخش ادبیات




سلطان محمود به دیوانه خانه ای رفته بود، ديوانه ای را ديد در زنجير که مرتب می خنديد.
محمود گفت: ای ديوانه به چه می خندی؟
ديوانه پاسخ داد: به تو می خندم که بسيار مغروری و از نيکی و ادب دوری.
محمود گفت : چيزی بخواه.
گفت: قدری دنبه خام می خواهم که بخورم.
محمود گفت تا پاره ای ترب سفيد آوردند و به دست او دادند.
او ترب می خورد و سر می جنبانيد.
محمود گفت: چرا سر می جنبانی؟
ديوانه پاسخ داد: از جهت آنکه تا تو پادشاه شده ای از دنبه ها چربی رفته است!



:دعا:




 

baroon

متخصص بخش ادبیات



شخصی را خواب در ربود و در خواب ديد که مبلغی پول به او می دهند و او تقاضای بيشتر از آن می کرد.
در همين گير و دار از خواب بيدار شد و چون ديد وجهی در کار نيست چشم ها را بر هم نهاده و گفت : هر چه مي دهی بده!



:15:



 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
به حیف نون میگن بیا بریم رود کارون شنا .. میگه: نه حال نمیده اونجا کوسه نداره..!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




فتحعلی شاه قاجار گه گاه شعر می سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود ، بی پروا نظر خود بازگفت. فتحعلی شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهارپایان به آخور بندند.
شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آن که شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند.
سپس پرسید: «حالا چطور است؟»
شاعر هم بی آنکه پاسخی بدهد ، راه خروج پیش گرفت.
شاه پرسید: کجا می روی؟ گفت: به طویله!


:شاد:​

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پسره به هزار امید از نامزدش می پرسه : از کجا بدونم منو واسه خودم دوست داری؟؟؟
برگشته میگه : ... قیافه که نداری ... ... هیکل که نداری ... بچه مایه دارم که نیستی ... اخلاقتم که گند دماغه ... به جز خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه عزیز دلم!!!:غش2::غش2::غش2::غش2::غش2:
643516_vishenka_33.gif

 
بالا