• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

زینب

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

سلام خدای خوبم
خوبی ؟ چی کارا میکنی ؟
بزم از دست ما آدما ناراحتی ؟ میدونم که ناراحتی ولی تو بزرگی ،تورحیمی،تو بخشنده ای ،تو خدای مایی
تو ..............
خدایا می دونی چیه ؟
ما ادما خیلی بدیم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی .
هر وقت که تنها میشیم میایم پیشت و هر وقت که شادیم میریم پیش اون ادمایی که یه ماسک به نام دوستی به صورتشون زدند .
خدایا واقعا ما ادما چی هستم ؟
چه قدر بی شرمیم.خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

پروردگار خوب من ...


یاری ام کن تا به عزیزانم مهربانی کنم و امروز را برای آنها زیبا گردانم و همه را دوست بدارم . بیماران را شفای عاجل اعطا کن . تو مهربان تر از آنی که دعای مرا مستجاب نکنی . ( آمین )



283648_434277089949980_2105454432_n.jpg
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه های دیروز بود و ھراس فردا ، بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟
گفت: عزیزتر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی ، بلکه در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه ھستی .
من ھمچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن ھمه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟
گفت : عزیزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ،اشکھایت به من رسید
و من یکی یکی بر زنگارھای روحت ریختم تا باز ھم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنھا اینگونه میـشود تا ھمیشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راھم گذاشته بودی ؟
گفت : بارھا صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو ھرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود ،که عزیزتر از ھر چه ھست از این راه نرو که به ناکجاآباد ھم نخواھی رسید .

گفتم : پس چرا آن ھمه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزی ات دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناھت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارھا گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی .آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنھا اینگونه شد که صدایم کردی .

گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار می کنی ھمان بار اول شفایت می دادم.

گفتم :مھربانــترینم ، دوستت دارم ...
گفت : عزیزتر از هرچه هست ، من هم دوستت دارم ...
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم

خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم

خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم

خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم

خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم

خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : سـکــــــوت

خدایا.... / فرو دادن این همه بغـــــــض / روزه رو باطل نمیکنه ؟؟؟
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خطا از من است، می دانم.../ از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد” ، اما به دیگران دل سپرده ام / از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین” ، اما به دیگران تکیه کرده ام / رهایم نکن!خدایا بیش از همیشه دلتنگم / به اندازه ی تمام روزهای نبـــــــــــودنم...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...





خدایا
!
می دانی کشتی وجودم در تبلوری عاشقانه
در دریای شک و تردید گرفتار توفانی سخت شد
غمی به غربت اشک عاشقانه ی عاشقی تنها
آسمان قلبم را درهم می فشارد
امروز منم تنها ترین
منم سر گشته ترین
در برابرت به سجده می نشینم ای ناز بهار
به خاک پایت چشم می نهم ای لطافت دیدار
بر من ببخشای قصورم را
می دانی که جز درگاه مهربانی تو
هیچ دری به رویم گشاده نیست
می دانی روحم دریای آشفتگی است
از تو می خواهم این آشفتگی را
به آرامشی ماندگار بدل گردانی
معبود من!
چشم امیدم به لطف توست
و
نوای زندگانی ام را
نوید ترانه ی بخشش تو می نوازد
می دانی
آتش سوزانی وجودم را در خود بلعیده است
که همه ی هستی ام را می سوزاند
و خاکسترم را به دم سرد باد می سپارد
و باز تو خوب می دانی
که ذره ذره ی وجودم نام از تو دارد
و در قطره قطره ی خونم یاد تو جاری است
آرام بخش دل ها!
گناهم را ببخشای و بر من خرده مگیر
که من انسانم و تو خدای انسان:بغل:


 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا کمک کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم.رمضان ماه فرصت هاست فرصتت پیشاپیش مبارک و پر باد باد
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا آرامشی عطا فرما:تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم،و دانشی که تفاوت این دو را بدانم
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدا
2236_larg.jpg



دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

یا رب





zang.jpg



یا رب از جام خودت شهد به کامش برسان
آنچه کاندر نظر اوست، به آنش برسان

همه عمر دعا می کنم او خوش باشد

آیت الکرسی ما را تو به جانش برسان

من نمی بینمش او را، تو مرا لطفی کن

گرچه او نیست به یادم، تو سلامش برسان

آرزویم همه آنست، هوادارش باش

هرکه آزار رساندش، تو زیانش برسان

دل ما زنده به عشق است اگر هم پیر است

عشق خود را به دل سبز و جوانش برسان

همه سرمایه ام عشق است، خودت می دانی

هرکه دارایی اش این نیست، کلانش برسان

 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی

15.jpg


 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم


 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت

خـــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــــت دارم
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم...

خـــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــــت دارم

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت

خدایا حواست هست؟

صدای هق هق گریه هایم...

از گلویی می آید

که تو از رگش

به من نزدیکتری؟

 
بالا