• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت

خداوندا ...

من چيزی نمی بينم ؛ آينده پنهان است ؛ ولی آسوده ام ؛ چون تو را می بينم و تو همه چيز را ...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

باران رحمتت را بر من بباران خداوندا ...سالهاست زیر این بارانم .../ اما ... / نمی دانم چرا خیس نمی شوم ... / سالهاست مهمان سفره توام ... /ولي ... / آخر چرا مهمان ویژه ات نمی شوم...؟
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : خدایا دوستت دارم...

564477_503473723001626_123397477_n.jpg
تنهـــــآ خـُــــــدآست که مے دآنــَـد، بهتـــــرین در زندگــــــے تـــــو چگونـــه معنـــــے مے شــَـود...
به او اعتمـــــاد کـُـن.
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
پاسخ : خدایا دوستت دارم...

خالق من "بهشتی" دارد،

نزدیک،زیبا و بزرگ

...

و "دوزخی" دارد

به گمانم كوچک و بعید

...

و در پی دلیلی است كه ببخشد ما را ...




(دكتر علی شریعتی)


:گل:
 

زینب

کاربر ويژه
پاسخ : خدایا دوستت دارم...

خدایا خدایا خدایا ..................
خدای خوب من دوستت دارم.:گل:
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا

من چیزی نمیبینم


آینده پنهان است


ولی آسوده ام ،


چون تو را می بینم


و تو همه چیز را . . .
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا

پنجرهای احساسم را باز گذاشته ام
تا نسیم ملکوتیت را بر مشامم استشمام کنم
کاش لایق مهمانیت
در زیر بارش رحمت آسمانت باشم

487667_345075018901185_1566759633_n.jpg
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

آرامش چیست؟

نگاه به گذشته و شکر خدا....

نگاه به آینده و اعتماد به خدا....
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

یافته هایت را با باخنه هایت مقایسه کن....

اگر خدا را یافتی باخته هایت مهم نیست
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

هر روز
شيطان لعنتي
خط هاي ذهن مرا
اشغال مي كند
هي با شماره‌هاي غلط ، زنگ مي‌زند،‏ آن وقت
من اشتباه مي كنم و او
با اشتباه هاي دلم
حال مي كند.
ديروز يك فرشته به من مي‌گفت:
تو گوشي دل خود را
بد گذاشتي
آن وقت ها كه خدا به تو مي‌زد زنگ
آخر چرا جواب ندادي
چرا بر نداشتي ؟!
يادش به خير آن روزها
مكالمه با خورشيد
دفترچه‌هاي ذهن كوچك من را
سرشار خاطره مي كرد
امروز پاره است
آن سيم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره مي كرد .

با من تماس بگير ، خدايا
حتي هزار بار
وقتي كه نيستم لطفا پيام خودت را
روي پيام گير دلم بگذار
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا​
در ۲ راهی زندگی ام​
تابلوی راهت را محکم قرار بده​
نکند که با نسیمی راهم را کج کنم . . .​
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...


تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم​
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را​
مبادا گم کنم اهداف زیبا را​
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت​
خداوندا مرا مگذار تنها لحظه ای حتی . . .​

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

kp3t5hoz3k7tdecmyoi.jpg


[FONT=verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]خدا دوستت دارم

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

گفتم: خدای من، دقایقی بود درزندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا، برشانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم وبگریم... در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تودریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، باشوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.
گفتم: آخر

آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی‌رسی، تو هرگز گوشنکردی و آن سنگ بزرگ، فریاد بلند من بود که: عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید
.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تاصدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستاد م، کلامی نگفتی، می خواستم برایمبگویی؛ آخر تو بنده من بودی، چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی
.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر صدای تو را نشنوم، توباز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد ازعلاج درد هم بر خدا گفتن اصرار


می کنی، همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت.
گفت: عزیزتر از هر چه هست، من دوست تردارمت.

دیشب خیلی حالم خراب بود دوست داشتم یه جایی مثل یه کوه بلند بودم تا اون جا همه خشم رو فریاد می کردم

.تا اونجا به شکل دیگه شاید بد تر از صحبت های بالا با خدا حرف می زدم.نبود.فرصتی برای فریاد کردن نبود. باید خشمت رو ببری و دم بر نیاری.هنوز هم خشم سراسر وجودم رو گرفته و راهی برای نفس کشیدن ندارم.شرایط خیلی سخت شده غیر قابل تحمل شده.دردناکتر از همه اینکه این موضوع برای همه صادقه.و این رنج منو رو بیشتر می کنه.
اما با این درد که ارمغان خداوند بزرگه چه کنم.خدا کسی مثل من و شما رو اشرف مخلوقات کرد تا از نعمات خودش ما رو مست کنه.من با اولین انسانهای روی زمین چه فرقی دارم که باید این همه مشکلات رو تحمل کنم.؟به آخر راه رسیدیم؟کدوم راه؟اصلا بگو چرا باید راهی مثل این

باشه که به پایانش برسیم؟این بازی خداست.من تو کجای این بازی هستیم.جای جز یه بازیگر که اون هم باید مطیع باشه اگه نباشه درد نازل می شه اگه نباشه مشکل برای اون ایجاد می شه.زندگی و رسیدن به پایان به چه قیمتی؟

بله بازی همچنان ادامه داره و من و تو باید مطیع بازی گردان به سمت پایان به پیش بریم.بیل گیتس جمله قشنگی مشابه این حرف داره و می گه:دنیا هیچ ارزشی برای عزت نفس شما قایل نیست.دنیا از شما می خواهد که تنها فرد مفیدی برای آن باشید
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا کـمـک کن
دیرتر برنجیم،
زودتر ببخشیم،
کمتر قضاوت کنیم،
و بیشتر فرصت بدهیم...
الهـــــــــــــــــــــی آمیـــــــــــــــــــــــــــــن...
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ،
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم ،
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم ،
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ،
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی...؟؟
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
گاهی از نردبان بالا میرویم تا
دستان خدا را بگیریم
غافل از اینکه
خدا همان پایین ایستاده
و نردبان را گرفته است
تا ما نیفتیم...
 

مهری

کاربر ويژه
یا مجیر


پروردگارا ! گمانهاي متوّهمان به خطا رفته است واوج نگاه نگرندگان به دامنه اوصافت نيز نميرسد ,
زبان توصيفگران از كار افتاد ونا درستي ادعاهاي مبطلان عيان گشت ؛ زيرا فرّ وشكوهت بالا تر از آنست كه خرد انساني را تصور آن باشد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

313226_348195721922448_1144047679_n.jpg





















صبح از دریچه زمان آغاز شده است.

خورشید، بی تابانه سر از افق بیرون کشیده است.

به شط شوق زده ام تا صبح را با بزرگی ات در تمامی اشیا بکاوم. جهان پلک گشوده است و زبان ها بر اسمای کبریایی ات درنگ کرده اند. یاد توست که قلب ها را آرام و چشم ها را خروشان می کند.



حمیده رضایی

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
388048_409271485786746_1043960899_n.jpg



خدای مهربان امروز دوباره

از خواب بیدار شدم....

نفس می‌کشم....


عزیزانم یک روز دیگر در کنارم هستنند....

از تو ممنونم
 
بالا