• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

Maryam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]خداوندا! از شک های ما مراقبت کن زیرا شک شیوه ای برای نیایش است.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و شک است که ما را به رشد وا می دارد چرا که وا می داردمان که بی ترس
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] به پاسخ های بی شمار یک پرسش بنگریم.

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و خداوندا! تا این امر ممکن شود از تصمیم های ما مراقبت کن زیرا که تصمیم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] شیوه ای برای نیایش است. به ما شهامت ببخش تا پس از شک بتوانیم میان
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]دو راه یکی را برگزینیم. که "آری" ما همواره "آری" باشد و "نه" ما همواره "نه".
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] که وقتی راهی را برگزیدیم دیگر به پشت سر ننگریم و نگذاریم پشیمانی روح
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] ما را ویران کند.

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و تا این امر ممکن باشد خداوندا! از اعمال ما مراقبت کن زیرا
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]عمل شیوه ای برای نیایش است.کاری کن تا نان روزانه ی ما بهترین
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ثمره ای باشد که درون خویش داریم. که بتوانیم پس از کار و عمل اندکی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] از عشقی را که دریافت می کنیم نثار کنیم.

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و تا این امر ممکن باشد خداوندا! همواره به ما شیفتگی ببخش زیرا
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]شیفتگی شیوه ای برای نیایش است. شیفتگی است که ما را تا آسمان و
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تا زمین می برد تا بزرگ سالان و کودکان. و به ما می گوید که آرزو مهم است
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و سزاوار تلاش ما. شیفتگی است که به ما می باوراند که همه چیز
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ممکن است اگر به آن چه می کنیم کاملا متعهد باشیم.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] و تا این امر ممکن باشد پروردگارا از زندگی ما مراقبت کن زیرا زندگی یگانه
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]راهی است که برای تجلی معجزه ی تو داریم. که زمین همچنان بذر را به
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]گندم تبدیل کند و ما همچنان گندم را به نان. و این ممکن است تنها اگر
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] عشق بورزیم هرگز تنها نمانیم.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]همراهی ات را همواره ارزانی ما کن و
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]همراهی کن مردان و زنانی را که شک دارند عمل می کنند رویا
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]می بینند شیفته اند و زندگی می کنند به گونه ای که انگار هر
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]روزشان سراسر وقف جلال توست.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خدایا!
دلم را همچون نی لبکی چوبین بر لب های خود بگذار

و زیباترین نغمه هایت را در فضای زندگی مردمان مترنم کن!

چنان بنواز دلم را که هرجا نفرتی هست، عشق باشم من!

هرجا زخمی هست، مرهم باشم من!

هرجا تردیدی هست، ایمان باشم من!

هرجا ناامیدی هست، امید باشم من!

هرجا تاریکی هست، روشنایی باشم من!

هرجا غمی هست، شادمانی باشم من!

خدایا!
توانم ده تا دوست بدارم بی چشمداشت و بفهمم دیگران را حتی اگر نفهمند مرا!

 

rahnama

پدر ایران انجمن
خدایا!
دلم را همچون نی لبکی چوبین بر لب های خود بگذار

و زیباترین نغمه هایت را در فضای زندگی مردمان مترنم کن!

چنان بنواز دلم را که هرجا نفرتی هست، عشق باشم من!

هرجا زخمی هست، مرهم باشم من!

هرجا تردیدی هست، ایمان باشم من!

هرجا ناامیدی هست، امید باشم من!

هرجا تاریکی هست، روشنایی باشم من!

هرجا غمی هست، شادمانی باشم من!

خدایا!
توانم ده تا دوست بدارم بی چشمداشت و بفهمم دیگران را حتی اگر نفهمند مرا!


من ایمان دارم که اگر فردی چنین خواسته هائی از خدا داشته باشد.خدا خواسته وی را اجابت کرده است.
 

ناهید

متخصص بخش
خدایا، تو را می خوانیم



وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند
وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته‌ میكشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد
وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...



آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌ تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...



آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم
تو را گریه‌ میكنیم
و تو را نفس‌ میكشیم



وقتی تو جواب‌ میدهی،
دانه‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ میكنی
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی
و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبكی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند



خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...



خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=bookman old style, new york, times, serif]خدایا!

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]دلم می خواهد شبیه بی کس ترین آدمهای روی زمین باشم...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]شبیه آدمهایی که جز تو یاوری ندارند...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]از عظمت مهربانیت در حیرتم ...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]چگونه به من محبت میکنی ...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]در حالی که در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است....

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]خدایا!

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری
...
کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]_______________________________________________



[FONT=bookman old style, new york, times, serif]تو را دوست ميدارم ولي افسوس كه توهرگز نميداني ، نگاهت ميكنم شايد بخواني ازنگاهم ، ولي افسوس كه تو حتي نگاهم رو نميخواني

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]_________________________________________
در اين شهر صداي پاي مردمي است كه همچنان كه تورا مي بوسند طناب دار تورا مي بافند (مردمي كه صادقانه دروغ ميگويند


[FONT=bookman old style, new york, times, serif]_________________________________________

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشق
درين سياهي و سردي بسان آتشگاه
هميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشق
همين نه جان به ره دوست مي فشانم شاد
به جان دوست ، كه غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام اي مهربان ، نگاه مكن
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس
كه من براي تو فرياد مي زنم : با عشق

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]فريدون مشيري
[FONT=bookman old style, new york, times, serif]______________________________________________
[FONT=bookman old style, new york, times, serif]بعضي ها گله دارند كه چرا؟ گل سرخ خار دارد... در اين فكرم كه چرا نمي گويند:عجب... اين بوته خار٫ گل سرخ دارد!!...

[FONT=bookman old style, new york, times, serif]___________________________________________________

از خدا پرسيدم دوست داريد بندگانتان چه بياموزند؟ گفت: "بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند، عاشقشان باشد" "بياموزند كه انسانهايي هستند كه آنها را دوست دارند اما نمي دانند كه چگونه عشقشان را ابراز كنند..."



 

baroon

متخصص بخش ادبیات
خداوندا!
تو ميداني كه من دلواپس فرداي خود هستم

مبادا گم كنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم كنم اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پر
ميكند فرياد: خداوندا !

مرا مگذار تنها،
برای لحظه اي حتي ...




sms-fun-happypatogh.jpg


...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه
از این عادت باتو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
یه وقتایی انقدر حالم بده
که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه



ترانه سرا: روزبه بمانی
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خدایا کمکم کن... خدایا کـمـک کن دیرتر برنجیم، زودتر ببخشیم، کمتر قضاوت کنیم، و بیشتر فرصت بدهیم...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آیینه ها دچار فراموشی اند

و نام تو ورد کوچه خاموشی

امشب تکلیف پنجره

بی چشم های باز تو

روشن نیست!


زنده یاد قیصر امین پور
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات


گفتم: خدایا از همه دلگیرم، گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند، گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری، گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنهاترینم، گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم، گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم، گفت: بیش از من؟

کوله‌بارم بر دوش، سفری باید رفت، سفری بی‌همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت: هر کجا لرزیدی، از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل، من خدا را دارم ...

شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم!
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



My God do you see me ?
do you Hear my voice ?
I am really tired ، would you Take my hand
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات


خدایا
به من توفيق تلاش در شكست
صبر در نوميدي
رفتن ، بي همراه
جهاد، بي سلاح
كار، بي پاداش
فداكاري ، در سكوت
دين ، بي دنيا
مذهب ، بي عوام
عظمت ، بي نام
خدمت ، بي نان
ايمان ، بي ريا
خوبي ، بي نُمود
گستاخي ، بي حامي
عشق ، بي هوس
تنهائي ، در انبوه جمعيت
و دوست داشتن ، بي آنكه دوست بدارند ...
روزي كن
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات






دوست دارم به آن باور از تو دستیابم ؛ که وقتی میگویی باران خیس بشوم ...

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...











خدای من آیا راه نجاتی برای زورقی شکسته

که نه غرق میشود نه زنده میماند داری

راه نجاتی برای گریز از این شمشیر

که به دو نیمه ام کرده و نمی کشدم

جالب است که هنوز به رهایی امیدوارم ... !
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...





دلگرم می شوی وقتی که می دانی با یک دعا و یک آرزو عوض می شوی ...

دلگرم می شوی وقتی که می دانی دل و دیده ات تغییر می کند ...
دلگرم می شوی وقتی که می دانی تدبیر زندگیت به دست آن بالاسری است ...
می دانم فقط تو می توانی همه چیزم را عوض کنی ...
و آنگاه دلت گرم می شود ، گرم گرم گرم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...





زمانه
وار، اگر مي پسندي ام كر و لال

به سنگ فرش تواين خون تازه باد حلال
مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
كه دوست جان كلام من است در همه حال
قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت
به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال
تو را ز دفتر حافظ گرفته ام يعني كه تا هميشه
ز چشمت نمي نهم
اي فال
تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم
به شوق توست كه تكرار مي شود هر
سال
مرا ز دست تو اين جان بر لب آمده هم نهايت نيست
كه آسان نمي دهم به زوال
"بيا ،عبور كن از اين پل تماشايي،ببين، ببين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال
تو كيستي؟ تو كيستي كه سفر كردن از هوايت را نمي توانم
،نمي توانم ،حتي به بال هاي خيال"
زمانه
وار اگر مي پسندي ام كر و لال
به سنگ فرش تو اين خون تازه باد حلال
مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
كه دوست جان كلام من است در همه حا
ل

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

«« لطف حق »»


مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته‌ی رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد

وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است

پرده‌ی شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان

ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی

در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوه‌ی ما عدل و بنده پروری است

نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه می گوئیم ما، آن می کنند

ما، به دریا حکم طوفان می دهیم
ما به سيل وموح فرمان می دهيم

نسبت نسیان به ذات حق مده
بار کفر است این، به دوش خود منه

به که برگردی، به ما بسپاريش
کی تو از ما دوست‌تر میداریش

نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست

قطره‌ای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود

ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم
ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست

ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند

سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت

کشتی ای ز آسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک

تندبادی ، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه

طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند

ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان ، یکی است

بندها را تار و پود از هم گسیخت
موج از هر جائی که راهی یافت ریخت

هر چه بود از مال و مردم ، آب برد
زان گروه رفته طفلی ماند خرد

طفل مسکین چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت

موجش اول وهله چون طومار کرد
تندباد اندیشه پیکار کرد

بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را ویران نکن

در میان مستمندان ، فرق نیست
این غریق خرد بهر غرق نیست

صخره را گفتم مکن با او ستیز
قطره را گفتم بدان جانب مریز

امر دادم باد را ، کان شیرخوار
گیرد از دریا ، گذارد در کنار

سنگ را گفتم به زیرش نرم شو
برف را گفتم ، که آب گرم شو

صبح را گفتم به رویش خنده کن
نور را گفتم ، دلش را زنده کن

لاله را گفتم که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم که رخسارش بشوی

خار را گفتم ، که خلخالش مکن
مار را گفتم که طفلک را مزن

رنج را گفتم ، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است

گرگ را گفتم ، تن خردش مدر
دزد را گفتم گلوبندش مبر

بخت را گفتم ، جهانداریش ده
هوش را گفتم که هوشیاریش ده

تیره گی ها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی

ایمنی دیدند و نا ایمن شدند
دوستی کردم ، مرا دشمن شدند

کارها کردند ، اما پست و زشت
ساختند آئینه ها اما زخشت

تا که خود بشناختند از راه ، چاه
چاه ها کندند مردم را به راه

روشنی ها خواستند ، اما ز دود
قصرها افراشتند ، اما به رود

قصه ها گفتند بی اصل و اساس
دزد ها بگماشتند از بهر پاس

جامها لبریز کردند از فساد
رشته ها رشتند در دوک عناد

درس ها خواندند ، اما درس عار
اسبها راندند ، اما بی فسار

دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر ، محضر رب جلیل

سجده ها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد ، معبد یزدان پاک

رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشه ها بردند از وزر و وبال

از تنور خودپسندی ، شد بلند
شعله ی کردارهای ناپسند

وارهاندیم آن غریق بی نوا
تا رهید از مرگ ، شد صید هوی

آخر ، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بی گنه ، نمرود شد

رزمجوئی کرد با چون من کسی
خواست یاری ، از عقاب و کرکسی

کردمش با مهربانی ها بزرگ
شد بزرگ و تیره دل تر شد ز گرگ

برق عجب آتش بسی افروخته
وز شراری ، خانمان ها سوخته

خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند

رای بد زد ، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای

پشه ای را حکم فرمودم ، که خیز
خاکش اندر دیده خود بین بریز

تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ

ما که دشمن را چنین می پروریم
دوستان را از نظر ، چون می بریم

آنکه با نمرود ، این احسان کند
ظلم ، کی با موسی عمران کند

این سخن ، پروین ، نه از روی هواست
هر کجا نوری است از انوار خداست


زنده یاد پروین اعتصامی

parvin3.jpg



 

berivan

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

یگانه جان واقعامتنت جالب بودمرسسسسسسسسسسی:نیش: من فقط میگویم همدم تنهایی هایم دوستت دارم چاکرتم صددرصد(خدایم ممنون که هواموداری):بغل::راز:
 

یاسی

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا کمک کن دو چیزو فراموش نکنم :
تورو و مرگ رو .
وکمک کن دو چیزو فراموش کنم :
اگه کسی به من بدی کرد و واگه من به کسی خوبی کردم.
 
بالا