• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

ناهید

متخصص بخش
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

« خدا ما را دوست دارد »





از معلمم شنيدم

صبح روز اول سال

« با محبت جمله سازيد. ‌»

اولي قلم تراشيد:

« من محبت را دوست دارم »

دومي تنور دل بتفتيد:

« مادرم محبت است كلاً »

سومي كه بود دلگير:

« محبت دروغ است »

سبط شاعري هجا كرد:

« از محبت خارها گل مي شود »

يك به يك جُمَل بخوانديم

آخرين نفر ز جا خاست

كودكي يتيم

كمرو

جامه اش دريده بر تن

صورتش لهيده از غم

في المثل

بودنش نبود او بود

جمله را چنين شروع كرد:

« خدا ما را دوست دارد »

ياد دارم بهترين شد

چون معلم گريه مي كرد

و مي گفت: « بچه ها گفتم با محبت جمله سازيد.‌»

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...




همین الان یاد این آیه از قرآن افتادم

فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا

گفت: اى كاش قبل از اين می ‏مردم و به كلى فراموش مى‏شدم


دوست دارم گریه کنم اما از اشکهایی که دیگر خشک شده اند
چه بگویم؟!
از حوصله ای که دیگر نیست
چه بگویم؟!
کاش می شد نفس کشید ...
کاش می شد زندگی کرد ...

یا کاش پیش از مردن مرده بودم ...



 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...






گاهي گمان نميكني و ميشود .
گاهي نميشود كه نميشود .
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است .
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود .
گاهي بساط عشق خودش جور ميشود.
گاهي به صد مقدره نا جور ميشود .
گاهي گداي گدايي وچاره نيست .
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...



با تشکر از مریم :گل:


گاهي گمان نميكني و ميشود .
گاهي نميشود كه نميشود .
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است .
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود .
گاهي بساط عشق خودش جور ميشود.
گاهي به صد مقدره نا جور ميشود .
گاهي گداي گدايي وچاره نيست .
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود...

واین حکمت خداست که گاهی می شود و گاهی نمی شود که نمی شود.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را با همه زيبايي و زشتي
بروي يكدگر ويرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را اموش آندم
بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين
زمين و آسمان را
واژگون ، مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده
پارع پاره در كف زاهد نمايان
سبحه صد دانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو
آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان
سراپاي وجود بي وفا معشوق را
پروانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را
وارونه بي صبرانه مي كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم مشوش عارف و عامي زبرق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش
بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري
در اين دنياي پر افسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ، تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
 

ناهید

متخصص بخش
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خـالـق عشـــق
* * * * * * * * * *
در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده مهر تدریس کنند


و بگویند خدا


خالق زیبایی و سرایندۀ عشق
آفرینندۀ ماست
مهربانیست که ما را
به نکویی ، دانایی ، زیبایی
و به خود میخواند

جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد - به گمانم - کوچک و بعید
در پی سودایی ست که ببخشد ما را و بفهماندمان
ترس ما ؛ بیرون از دایرۀ رحمت اوست
* * * * * *
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق ، تدریس کنند
لای انگشت کسی ، قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را
حفظ نباید بکند
مغزها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درسهایی بدهند ؛ که به جای مغز
دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشاء
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این
باز همواره نگوید : هـــــرگـــــز
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قلۀ کوه
و عبادت را در خدمت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم : عدل ، آزادی ، قانون ، شادی
امتحانی بشود که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر ؛ عاشق و آگه و آدم شده ایم
* * * * * *
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
وبگویند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما



* * * * * *

 

rahnama

پدر ایران انجمن
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا : دوستت دارم.
همین دو کلمه.
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

پسر کوچولو به مادر خود گفت: مادر داری به کجا می روی؟
مادر گفت: عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است. این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم، خیلی زود برمیگردم.
اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود. و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد.


حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت: مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت: من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است. ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود. کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت و لباس های خود را بیرون آورد و گفت: مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم؛ اما مادر اعتنایی نکرد و گفت: این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است. حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت: مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن فقط با من بیا. مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت. بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.

پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت: رسیدیم.
در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره می کرد.
مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت: من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد: مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟ آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟ وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.
مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.
 

ناهید

متخصص بخش
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...


امروز، امروز است ...



امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن



امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش



امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش



امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش



امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن



 

ناهید

متخصص بخش
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...


امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن



او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است



امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!
چون امروز روزی است که آینده
ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...



آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!



آنتونی رابینز در شرح این جمله ارزشمند پایانی می گوید : ذهن ما بهترین دوست ماست و ما را به کارهایی هدایت می كند كه حس می کند به نفع ماست. اگر آمال و آرزوهایی که دوست دارید را در ذهن خود تجسم کنید ذهن پرقدرت ما این طور احساس می کند که با بدست آوردن آن آرزو به شادی می رسیم، در نتیجه ما را واردار می کند تا به موارد دوست داشتنی خود دست یابیم تا از این راه ارباش را خشنود سازد. به طوری كه همانند آهن ربایی پر قدرت عمل كرده و موارد مورد نیاز برای رسیدن به زندگی دوست داشتنی را هویدا می سازد و جالب اینجاست كه این عوامل از قبل در اطراف ما وجود داشتند ولی چون ذهنمان حس نکرده بود که ما به چه چیز علاقه مندیم به همین خاطر نمی توانستیم عوامل رسیدن به زندگی دوست داشتنی را مشاهده كنیم. پس بهتر است زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کنی تا آنگونه شود ...


 

fihv

کاربر ويژه
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدای من ، دلم برای لحظه های خوب و فراموش نشدنی که با تو داشتم و قطعا بهترین لحظه های عمرم بود تنگ شده، یعنی میشه اون لحظه ها رو دوباره بدست بیارم ؟؟ امیدوارم......خیلی......
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...







گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم. ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است. محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پی‌گیری کنند. آن‌ها همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنند. هر بار. و مادامی که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است. یک جشن. شور و هیجان از سحر تا غروب...!

ارلند لو



ای کاش فراموشی بگیرم... ای کاشـــــــ
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا ...
جای سوره ای به نام " عشق " در قرآنت خالیست
که اینگونه آغاز میگردد :
و قسم به روزی که قلبت را می شکنند

و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...!
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا روحم میخواهد برود

یکـــــ
گوشه بنشیند

پشتش را کنـــــــد به
دنیا

پاهایش را
بـغل کنــــــــد و ...

بلنـــد بلنـــد
بگویـــــد

من دیگــــــر بازی نمیکنم.....
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...



خودت گفتی یک قدم با من تمام گام های مانده اش با تو !
فکر میکنم اون یک قدم رو برداشتم منتظر گام های مانده اش هستم ...
 

Nicol

متخصص بخش گردشگری
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا
خداوندا اگر داشتن
ذليل داشتنم ميكند, ندارم كن
خداوندا اگر كاشتن
اسير چيدنم ميكند، بيكارم كن

اگر انديشه ي خيانت به ياران
بر سرم افتاد بر سر دارم كن
اگر به لحظه ي غفلتي در افتادم
پيش از سقوط هشيارم كن

اگر رنج بيماران
لحظه اي از دلم بيرون رفت
سخت و بي ترحم بيمارم كن
خداوندا خوارم كن
اما مردم آزارم نكن

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا ؛
کسی را که قسمت کس دیگریست
سر راهمان قرار نده
تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد و
روزهای خوشیش برای دیگری ..!
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...




خطا از من است، می دانم.

از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"،
اما به دیگران هم دلسپرده ام.

از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین"،
اما به دیگران هم تکیه کرده ام.

اما رهایم نکن...
بیش از همیشه دلتنگم...
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم..."
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
پاسخ : دست هاي كوچك دعا

خدایا به خاطر همه ی اون چیزهایی که بهم دادی شکر
خدایا به خاطر همه ی اون چیزهایی که بهم ندادی شکر
خدایا با ذره ذره وجودم تو را شکر می گم
خدایا ٰ؛ تو را شکر می کنم که بهترین زندگی را به من داد ی.
 
بالا