• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

اعتراف


احساس می کنم که دل از من بریده ای
جز کار عشق از من عاشق چه دیده ای

من کوچه کوچه عشق تو را داد می زنم
هر چند اگر زدام نگاهم رمیده ای

سر تا به پای وجودم سکوت است وشب
خورشید من تویی که به صبحم دمیده ای

بگذار قطره قطره آب شوم در نگاه تو
باران عشق بودی و بر من چکیده ای

سر تا به پا فدای تو ناز کردنت
این جمله را هزار بار تو از من شنیده ای

دلواپسم مگر که تو را گم کنم شبی
با اینکه ذره ای گله از من ندیده ای

من عشق میکنم اینکه تو را عاشقم هنوز
این شعله را تو در دل من آفریده ای

من ناسپاس بودم و تو شکر گو شدی
انگار جور شکر مرا هم کشیده ای

اقرار می کنم که بنده خوبی نبوده ام
با این وجود ناز مرا هم خریده ای

 

rahnama

پدر ایران انجمن
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

روزانه چندین بوس را برای خدای مهربانم به آسمان می فرستم.این حرکت برای سپاس از اوست.
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا !
دستانی را در دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندا ...

خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت

مرا تنها تو نگذاری

که من تنهاترین تنهام؛ انسانم

خدا گوید :

تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ای والاترین مهمان دنیایم

تو ای انســــان !

بدان همواره آغوش من باز است

شروع كن ...

یك قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من ...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...



الهی!
از من
آهی

از
تو نگاهی
 

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدا جون دوستت دارم.
4e9fd640f583daf2a9ddfdc2a3f4f40c%5B1%5D.gif
:34:
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

این عادت انسانهاست همیشه چیزی را دوست دارند که می بینند

تو چیستی که همه انسانها ند یده دوستت دارند؟
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“ بلندم کن “


156220_432761303418870_193113830716953_1624629_1796880752_n.jpg
 

rahnama

پدر ایران انجمن
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خدایا من با خریدن آرامگاهم در بهشت زهرا از 14 سال قبل نشان دادم که شیفته زیارتت هستم. گرچه در زمان زنده بودن هم می توان ترا حس کرد.
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوندم!
یادم بده
یادم باشد

یادت باشم


206768_177264372324821_107814965936429_439597_5162203_n.jpg
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...




جان جانان!

تو ریشه-ای و ما چون
ساقه، چند
ما چون
جان یکی و
تو در
جانان، چند!

بگو!
این من کیست؟
چون منی نیست، من چیست؟
تو منی و من بی من نیست!

آنان
که تو را
در من ندیدند،
من را دیدند و ترسیدند از منی!

بگو!
چون تو منی،
پیام کدام است؟
پیام آور کیست؟


 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...



















دلم آغوشـــــــي مي خواهد که نه زن باشد


نه مرد...!! " خدايـــــــــــــا " بيا زمين...!!!

 

پیوست ها

  • 563865_424665407557977_190955777595609_1357679_1422865209_n.jpg
    563865_424665407557977_190955777595609_1357679_1422865209_n.jpg
    12.4 کیلوبایت · بازدیدها: 3

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...




خداوندا!
تو تنهایی، منم تنها

تو یکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم، نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم
فقط
تنهای تنهایم

:بغل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...




همیشه پاره ای از حرف های من با توست
همیشه دست نیازم خدای من با توست

من از دریچه ی شب های قدر لبریزم
ولی گشودن زنجیر پای من با توست

شکوفه های قیام است و شاخه های قعود
نماز، زمزمه ی ربنای من با توست

مرا ببر به تماشای باغ های بزرگ
به قصر های رفیعی که جای من با توست

نه من توام، نه تو من، هم تو در منی، هم من
که ابتدای من و انتهای من با توست

همینکه با تو بخوانم برای من کافی ست
همینکه پاره ای از حرف های من با توست

:گل:
 
آخرین ویرایش:

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...





خدایا مرا ببخش
به خاطر در هایی که زدم وخانه ی تو نبود........


--

خدایــــــــــا!! دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

پروردگارا؛ به من دلی پرمهر و بخشش، زبانی نرم و نیتی خیر عنایت فرما تا در پناه امن تو با رعایت حقوق دیگران و با تسلط بر اعمال و گفتارم موجب آرامش در زندگی خود و اطرافیانم باشم.
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

گنجشک وخدا ...........
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود!!
خدا گفت : چیزی بگو...!!
گنجشک گفت : خسته ام ......
خدا گفت : از چه.....؟؟!!
گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشی.........!!
خدا گفت : مگر مرا نداری.....؟؟!!
گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.....!!
خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ....؟؟!!
گنجشک ساکت شد.......!!
خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟؟!!
چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده.....
چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری..........
گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد.......
خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست........
بیا..................
گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود.....
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود.......
به سمت ملکوت.........
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : صحبت های خودمونی با خدا ...

خداوند چشم هايي براي كنار زدن تاريكي ها به شما بخشيده است. مسافر خسته از پرسيدن يك سوال بي جواب، كوله اش را بر زمين گذاشت. خيلي وقت بود كه در پي يافتن مرادش پرسان پرسان راه هاي مختلفي را پيموده و روش هاي بسياري را آزموده بود.
با صدايي آهسته مي گفت كه تلاش و تقلا براي يافتن پاسخ يك سوال سخت چقدر طاقت فرساست! به وي‍‍ژه اگر از آن پرسش هايي باشد كه هزاران جواب براي شان هست. شايد اين جور وقت ها يافتن جواب به افسانه هاي كودكانه شبيه تر باشد! به دياري رسيد كه بارها اسمش را شنيده بود، اما هرگز گذرش به آنجا نيفتاده بود.
به جمله اي روشن نزديك شد. نوشته بود خداوند چشم هايي براي كنار زدن تاريكي ها به شما بخشيده است. با خود گفت چشم هايي براي كنار زدن تاريكي؟! من مي بينم، همه چيز را... جاري شدن آب را، پرواز پرندگان را، هياهوي انسان ها را تا زماني كه همه جا روشن است... اما براي كنار زدن تاريكي، به نوري فراتر از نور چشمانم نيازمندم.
در حالي كه سرش را پايين مي انداخت زمزمه كرد در ضمن اين كه جواب سوال من نيست! و ادامه داد مي خواهم بدانم خوشبختي كجاست! منتظر بود جمله اي بيابد كه بگويد خوشبختي درون توست و دوست داشتن آنچه داري و راضي بودن به آنچه نداري. و او بگويد كه به دنبال معناي جديدي از خوشبختي مي گردد!
البته جمله بعدي بر خلاف انتظارش بود:
خداوند مدت زندگي هر يك از شما را مقدر فرمود و از شما پوشيده داشت!
پس نمي داني تا كي زنده اي اما بايد بداني چرا زنده هستي!
خوشبختي آن است كه بداني كيستي و مسافر كدام مقصدي!
ببيني با چشم هايي كه خداوند براي كنار زدن تاريكي ها به تو بخشيده است در حالي كه مشكلات و شبهات تو را نابينا نسازد!
مسافر گفت: ديدن! به راستي كه ديدن نعمت بزرگي است اما گفتم كه براي آن طور ديدن و فهميدن نور مي خواهم يا كسي كه راهنمايي ام كند. چه كسي مرا راهنمايي خواهد كرد تا بدانم مسير خوشبختي كجاست؟
اگر بدانم مسافر كدام مقصد هستم با پيمودن مسير درست به سمت مقصد نهايي، خوشبخت خواهم بود. اما براي رسيدن به اين مقصد نهايي راهنمايي مي خواهم تا ياري ام كند كه راه را اشتباه نروم. راه هاي اشتباه چه بسيارند و راه درست فقط يكي است! از چه كسي بايد طلب نور كنم؟!
پيش از آن كه حرف هايش تمام شود جملات روشن كه هر يك نوراني تر از يكديگر بود يك به يك رسيدند:
اوست بخشنده ي تمام نعمت ها، و دفع كننده ي تمام بلاها و گرفتاري ها. او را مي ستايم در برابر مهرباني ها و نعمت هاي فراگيرش. به او ايمان مي آورم چون مبدا هستي و آغاز كننده ي خلقت آشكار است.
از او هدايت مي طلبم چون راهنماي نزديك است و از او ياري مي طلبم كه توانا و پيروز است و به او توكل مي كنم چون تنها ياور و كفايت كننده است.

(بخشي از خطبه ي 83 نهج البلاغه)
مسافر بي اختيار جملات را تكرار كرد...
مي دانم او يكي از اصلي ترين راه هاي رسيدن به خوشبختي را يافته بود. شايد هم شروع راه خوشبخت زيستن را!
شايد اگر درك درستي از معناي زندگي اين هديه ي الهي داشته باشيم لازم نباشد به دنبال خوشبختي بدويم او خود به ديدار ما خواهد آمد.
اگر برداشتم درست باشد خوشبختي يعني اين كه بداني كيستي، خالق تو كيست و هدفش از خلق تو چيست. آن وقت بايد بدانيم تنها از چه كسي سراغ خوشبختي را بگيريم تا راه را اشتباه نرويم.
آن وقت ديگر مهم نيست كه آدم ها چه تعريفي از آن دارند يا ما را انساني نيكبخت مي پندارند يا بدبخت!
به راستي كه هيچ يك از ما نمي دانيم كجا نقطه پايان زندگي مان است. اما براي آن كه اطمينان حاصل كنيم در مسير خوشبختي قرار داريم و پايان خوشي در راه خواهد بود مي توان از ته قلب تكرار كرد:
از او هدايت مي طلبم چون راهنماي نزديك است و از او ياري مي طلبم كه توانا و پيروز است و به او توكل مي كنم چون تنها ياور و كفايت كننده است.
 
بالا