فشارم افتاده است ...
فشارم افتاده است ...
تو را میان آب قند شبانه ام حل می کنم
و هنوز کم دارمت کنار این سرگیجه
فشارم افتاده است و تو پرواز می کنی ...
سخت
سرد
نگاه می کنم
و آسان
گرم می شوی اواسط افکارم
در خاطرات روزگار معلقم و تو می پیوندی به اتاقک باستانی ام ...
ارزشمندی
شبیه قالی پا خورده ای که ...
قالی پاخورده ای هستی
اما
با هر قدم سنگینی به تب و تاب می آیی !
سخت
سرد
نگاه می کنم
و تو همچنان خودت را در چشمانم به قصد عشق جا گذاشته ای
فشارم افتاده است ...
و معلقم در خاطرات روزگار
وقت نا دیدن است و نوشیدن آب قند ....
.
.
.
فشارم
بالا آمد