گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست …
زندگی باید کرد !
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد !
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد !
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد !
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید از پس آن باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
زندگی آنقدرها هم که میبینی سیاه نیست ، گاهی باید عینک آفتابی ات را در روزهای ابری و بارانی از چشم برداری ...
فقط همین ...
شاید دستی ، چتری را برایت منتظر است ...
چه عاشقانه است این روز ها
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...
دوستای عزیزم سلام.:گل:
طبق قانون بخش «دلنوشته های اختصاصی ایران انجمنی ها» کسی جز صاحب تاپیک مجاز به نوشتن دلنوشته هاش در تاپیک های این بخش نیست. این تاپیک ها حریم خصوصی هر یک از دوستان صاحب تاپیک هست.:دوست: http://www.iranjoman.com/announcement.php?f=1282
پست های متفرقه از دفتر دل الهه ی خورشید عزیز، به درخواست خودش منتقل شد. :1:
چقدر امشب دوريت برام سخته
نميخوام بگم عادت به پيشه هم بودن کرديم
ولي واقعا عادت به با هم بودن کرديم
الانم با هم هستيم.مهم دلمونه
دلي که همش به ياد تو شاد ميشه
نفسي که به اميد تو مياد و ميره
پلکي که به اميد ديدن تو باز و بسته ميشه
نميدونم چه جوري امشب احساسم رو توياینجا بيان کنم
ميتونم بگم بزرگترين آرزوم خوشبختي تو هست
حالا چه با من چه بي من ...