• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره با کلمه

khale suske

کاربر ويژه
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!!!

فریاد
 
آخرین ویرایش:

سیاوش عشق

کاربر ويژه
فریاد زدم به باغ ما بید شکست
در برکه روشن رخ خورشید شکست
بشنید سراسر شب این قصه و صبح
نالید ندانستی و امید شکست
...
طلوع
 

پانته آ

متخصص بخش
کسی ست وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
که روی شانه طوفان رهاست گیسویش
خانه
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت
...
شیفته
 

khale suske

کاربر ويژه
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
وگر این عهد به پایان نبرم نامردم
راست خواهی تو مرا شیفته می گردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می گردم
کمند
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
این برق در کمین گیاه کسی مباد
از انتظار، دیده‌ی یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
....
حقیقت
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم
...
زمین
 

khale suske

کاربر ويژه
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد
گدا
 

khale suske

کاربر ويژه
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
غبار
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
...
كيم من؟ آرزو گم كرده‌اي تنها و سرگردان
نه آرامي نه اميدي نه همدردي نه همراهي
گهي افتان و خيزان چون غباری در بیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهي بر نظرگاهي
...
کام
 

khale suske

کاربر ويژه
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی

وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند


دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او

نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
لعل
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
گر به روی تو حریم خویش را در بسته اند
سر به سنگ آستان زن، «لعل ناب» آید برون



اقبال لاهوری


((فرشته))

 

baroon

متخصص بخش ادبیات




صدها فرشته بوسه برآن دست می زنند

کز کار خلق یک گره بسته باز کند



*شانه*
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای

در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای




فروغ فرخزاد


((قایق))
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
شب چو بوسیدم لب گلگون او

گشت لرزان قامت موزون او

زیر گیسو کرد پنهان روی خویش

ماه را پوشید با گیسوی خویش





گفتمش : ای روی تو صبح امید

در دل شب بوسه ما را که دید؟


قصه پردازی در این صحرا نبود

چشم غمازی به سوی ما نبود


غنچهٔ خاموش او چون گل شکفت

بر من از حیرت نگاهی کرد و گفت


با خبر از راز ما گردید شب

بوسه ای دادیم و آن را دید شب


بوسه را شب دید و با مهتاب گفت

ماه خندید و به موج آب گفت


موج دریا جانب پارو شتافت

راز ما گفت و به دیگر سو شتافت



قصه را پارو به قایق باز گفت


داستان دلکشی ز آن راز گفت


گفت قایق هم به قایقبان خویش


آنچه را بشنید از یاران خویش



مانده بود این راز اگر در پیش او

دل نبود آشفته از تشویش او


لیک درد اینجاست کان ناپخته مرد


با زنی آن راز را ابراز کرد


گفت با زن مرد غافل راز را

آن تهی طبل بلند آواز را


لا جرم فردا از آن راز نهفت

قصه گویان قصه ها خواهند گفت


زن به غمازی دهان وا می کند


راز را چون روز افشا می کند


ژاله
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



ژاله ای صبحدم از چشم تر ابر چکید
گشت هم خانه ی گل٬ گوهر بی همتا شد



* کفر*
 
بالا