مشاعره سرعتی

[fatemeh]

​

وقتی که از قضا گره افتاد در امور

جز دست حق ز دست کسی وا نمی شود​

 

[Maryam]

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم

لیكن از لطف لبت صورت جان می‌بستم​

 

[fatemeh]

ما را همه شب نمی‌برد خواب

ای خفته ی روزگار دریاب...​

 

[admin]

بسته بودش با رسنهای غلیظ
احتیاطی کرده بودش آن حفیظ​

​

​

​

 

[Maryam]

​

ظالم آن قومی که چشمان دوختند زان سخنها عالمی را سوختند ​ ​

​

 

[fatemeh]

[h=2]

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد :

در بهاري روشن از امواج نور

در زمستاني غبارآلود و دور

يا خزاني خالي از فرياد و شور . . .
​

فروغ فرخزاد
​

​

 

[admin]

راز دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر نامحرمان راز گشودن خطاست​

 

[Maryam]

ترسم که غم در بر ما پرده در شود

کین راز سر به مهر به عالم ثمر شود​

 

[fatemeh]

در سینه‌ی هر که ذره‌ای دل باشد \\\ بی‌مهر تو زندگیش مشکل باشد
با زلف چو زنجیر گره بر گرهت \\\ دیوانه کسی بود که عاقل باشد​

 

[Maryam]

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چون توان کرد که سعی من و دل باطل بود​

 

[admin]

دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
حکم آنچه تو فرمایی لطف آنچه تو بنمایی​

 

[Maryam]

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را

من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را


(لاهیجی)​

 

[fatemeh]

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست​

 

[admin]

تو نبودی دل به دل راهی نداشت


از خیال عشق آگاهی نداشت


تو نباشی تا قیامت بی کسم


در تمام زندگی دلواپسم​

 

[fatemeh]

من که عمری به هوس پیروی دل کردم

​

عمر بگذشت ندانم که چه حاصل کردم​

 

[Maryam]

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن​

 

[fatemeh]

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهــــــی...

​

رهی معیری​

 

[admin]

نازی که زلبخند گل یاس هویداست
زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست​

 

[Maryam]

تو نیکی می کن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز ایمان​

 

[fatemeh]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه​

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه