• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره

khodam

متخصص بخش ادبیات
ترسم آن قوم که بردردکشان میخندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آتش است این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد ...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
قدّ تو را ز جلوه ی ناز آفریده اند
روی مرا ز خاک نیاز آفریده اند
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلا داری سر بخشندگی را
هوای می خوش ِ بارندگی را
دلا خود را به دریا میسپاری
عجب جدی گرفتی زندگی را ا ا
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل

اما فروغ رویش ارکان من گرفته ...
 

360درجه

متخصص بخش فیزیک
هر روز ز عاشقي و شيرين رايي * من عاشق را پيرهني فرمايي
..........................
اي يوسف روزگار ما يعقوبيم * پيراهن تست چشم را بينايي
..........................


 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
ياد آن روز که در صفحه ی شطرنج دلت

شه عشق بودم و با کيش رخت مات شدم:نیش:
 

hamedo

کاربر ويژه
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازين

قول و غزل نوشتنم بيم گناه کردنست
 

hamedo

کاربر ويژه
وامداريم سرافکنده ز خجلت در پيش

که پس انداخته‌ايم اينهمه وام اي شيراز
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا
آه از آن روز كه اين هرسه دهد دست بهم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
منم که ديده به ديدار دوست کردم باز

چه شکر گويمت اي کار ساز بنده نواز
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
ز زلف و روي تو خواهم شبي ومهتابي
كه با لب تو حكايت كنم زهر بابي
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
لبت شکّر به مستان داد وچشمت می به میخواران منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار الود و دور یا خزانی خالی از فریادوشور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز ژوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزهاو دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمر های سرد
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را
 
بالا