• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

منبعی غنی ( ! ) برای مشاعره با »» بـــ ... ««

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

بره اي را ديدم ، بادبادك مي خورد

من الاغي ديدم ، يونجه را مي فهميد

در چرا گاه (( نصيحت )) گاوي ديدم سبز

شاعري ديدم هنگام خطاب ، به گل سوسن مي گفت : (( شما ))


سهراب
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

بگو ای یار بگو
ای وفادار بگو

از سر بلند عشق
بر سر دار بگو

خواننده ش ابی هستش شاعرشو نمیدونم کیه :نیش: :غش2:
 

maksemos

متخصص بخش خودرو
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««




:گل: :گل: :گل:

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي


:گل:

تقدیم به ....:گل:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر

فریدون مشیری
 

maksemos

متخصص بخش خودرو
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران

چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
 

پانته آ

متخصص بخش
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

بر این دو دیده حیران من هزار افسوس
که با دو آیینه رویش عیان نمی بینم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««




بودنت یعنی نشان از بودنم

بودنت را دوست دارم، بودنم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««

بگشای لب که زنده شود جانِ دل مرا
شور سر از هوای لب نوشخند توست

حکیم صفای اصفهانی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««




بذار خیال کنم هنوز تو دلتنگیات
غروب که می شه یاد من میوفتی

تویی که قصّه ی طلوع عشقو
گفتی و دوست دارمو نگفتی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



برو این دام بر مرغی دگر نِه

که عنقا را بلند است آشیانه
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
با هیچ نشانی نکــــــــــــند سخت کمانی
کاری که به دل غمزهٔ ناوک فکنش کـــــرد

فروغی بسطامی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بر ماسه ها نوشتم:
" دریای هستی من
از عشق توست سرشار "
این را به یاد بسپار!


فریدون مشیری
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
با ضعیفان هر که گرمی کرد عالمگیر شد
ذره پرور باش تا خورشید تابانت کند
ظلی تبریزی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
باز
این زمین تندگام
برف را ز روی گرده می تکاند و به صد زبان
آفتاب را
می دهد سلام

باز باد خوش خبر
بهار شکفته می دهد پیام
می دود میان لاله ها غزل سرا
جامهایشان
می زند به جام

باز ابر باردار
خیمه می زند به روی بام

باز بر شگون مجلس بهار
بید می پرکند به رقص صوفیانه اش
گیسوان سبزفام

باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف
با گذار آبهای رام
روز می رسد
روز دیگری که از نوی گرفته نام
خاسته ز جا
مردمی به راه مردمی نهاده پا
در سرود
در صلا
سال نو سلام
سال نو سلام



سیاوش کسرایی

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
برو طواف دلی کن که کعبه ی مخفی ست
که آن خلیل بنا کرد و این خدا خود ساخت


زیب النسا - مخفی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
برایت یک بغل گندم.... دلی خشنود از مردم ...
برایت چشمه ی آبی... کنارش عمر خضر یابی....
برایت یک بغل مریم.... که مست از می شوی هر دم....
برایت قدرت آرش.... که دشمن را زنی آتش....
برایت سفره ای ساده.... حلال و پاک و آماده....
برایت یک غرل احساس.... دو بیتی های عطر یاس....
برایت هرچه خوبیست آرزو دارم ..♥
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با »» بـــ ... ««




بهار عمر به طوفان گذشت و شد پائيز

گلي نچيده ز گلزار شد گلريـــــــــــــــز
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست

نبسته است کسی شاهراه دلها را
 

AyTak

کاربر ويژه
بوی باران میدهد این کـــــــوچه های عاشقی

عطــــــــــــرگلهای عطش آلود و یاس و رازقی

بوی احســـاس دلم چون خاک باران خورده بود

ذره ای از اشـک حق ،برگونه ام سر خورده بود

این من و در جســـتجوی شعری از عمق وجود

شــــــــعر باران خورده ام بر دیده ، تقدیم تو بود
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بـر خـیـز و بـهــارِ ارغـوانـی بـفـرسـت
در من بـدَم و شــورِ جـوانی بفرست

با گفتنِ حرفِ «دوستت دارم» خویش

یک چشمه ی آبِ زنـدگانی بـفـرست



Rahela Yar
 
بالا