• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

baroon

متخصص بخش ادبیات

رستنی ها کم نیست

من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم

گفتنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم

دیدنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی‌سبب از پاییز جای‌ میلاد اقاقی‌ها را پرسیدیم

چیدنی‌ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی‌
بی‌سبب حتی پرتاب گل سرخی‌ را ترسیدیم

خواندنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو ساده‌ترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی‌ بسته وا ماندیم

من و تو کم بودیم
من و تو اما در میدان‌ها اینک اندازه‌ ما می‌خوانیم

ما به اندازه‌ ما می‌بینیم
ما به اندازه ما می‌چینیم
ما به اندازه‌ ما می‌گوییم
ما به اندازه‌ ما می‌روییم

من و تو
کم نه که باید شب بی‌‌رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم


من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که می‌باید با هم باشیم

من و تو

حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم

من و تو
حق داریم که به اندازه‌ ما هم شده با هم باشیم

گفتنی‌‌ها کم نیست ...


 

Reza.M

Banned
دلتنگ تر از آن که دلم را بشکانی

من آمده ام یا نشود یا نتوانی

من آمده ام تا که به چشم تو بدوزم

چشم های شکست خورده ی رویای جوانی
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
دیگر نه سپاه اسباب بازی هایم
نجاتم خواهد داد،
نه پناه به خانه خانه ها.
من بزرگ شده ام ، بزرگ
تا فراموشی تعداد تیله هایم
بزرگ شده ام
تا لمس آسمان زیستگاهم
تا سایه ی لی لی پوتی
تا غول گالیور
و خوشحال
که هنوز میترسم
از چوب لباسی اتاقم
وخوب میدانم
نه صدای پای اسبی می آید
نه خانه ای در این نزدیکیست...
 
آخرین ویرایش:

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
من همان اشک سرد آسمانم
نقشه دردی به دیوار زمانم
بی سر انجام و بی نام و نشانم
چون غباری به جا از کاروانم

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
كمی جلوتر
من آن طرف امروز پیاده می شوم
كمی نزدیك به پنجشنبه نگهدار
كسی از سایه های هر چه ناپیدا می آید
از آن
طرف كودكی
و نزدیك پنجشنبه به راه بعد از امروز می افتد
كمی نزدیك به پنجشنبه نگهدار
تو همان آشناترین صدای این حدودی
كه مرا میان مكث سفر
به كودك ترین سایه ها می بری
با دلم كه هوای باغ كرده است
با دلم كه پی چند قدم شب زیر ماه می گردد
و مرامی نشیند
می نشینم و از یادمی روم
می نشینم و دنیا را فكر می كنم
آشناترین صدای این حدود پنجشنبه
كنار غربت راه و مسافران چشمخیس
دارم به ابتدای سفر می روم
به انتهای هر چه در پیش رو می رسم
گوش می كنی ؟
می خواهم از كنار همین پنجشنبه حرفی بزنم
حالا كه دارم از یاد
می روم
دارم سكوت می شوم
می خواهم آشناترین صدای این حدود تازه شوم
گوش می كنی؟
پیش روی سفر
بالای نزدیك پنجشنبه برف گرفته است
پیش روی سفر
تا نه این همه ناپیدا
تنها منم كه آشناترین صدای این حدودم
تنها منم كه آشناترین صدای هر حدودم
حالا هر چه باران است ، در من برف می شود
هر چه دریاست ، در من آبی
حالا هر چه پیری است ، در من كودك
هر چه ناپیدا ، در من پیدا
حالا هر چه هر روز و بعد از این
هر چه پیش رو
منم كه از یاد می روم ، آغاز می شوم
و پنجشنبه نزدیك من است
جهان را همین
جا نگهدار
من پیاده می شوم

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
شب در آن حجم عميقش آمد
زهر تنهايي در کام شبان ريخته اند
ريشه قهر تو در خاک نگاه
مي خاموشي در جام زمان ريخته اند
اشکهايي چه غريب در هجومي لبريز
آب تعميدي برعشق نهان ريخته اند
عمر طولاني بي حرفيها در دل هر ديدار
طعم بي برگي به تن نارونان ريخته اند
من کجايم تو کجا؟هق هق فاصله ها
حرفي از پايان را به لب قاصدکان ريخته اند.
 

Reza.M

Banned
یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد



تمام رنج هایم را
با آدامس می جوم
و کودکانه
بادش را
در گوشت می شکنم!

 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز

من قطره ام که منت دریا نمی کشم

از جاده های بی کسی ام پا نمی کشم


در راه ایستاده ام و با نسیم و باد


بر گیسوان خاطره ام شانه می کشم


ز آندم که ذات بودنم از گل سرشته شد


آسوده بر حریم زمین پا نمی کشم


نقاش سایه های شبم : آفتاب را


بیهوده بر جنازه ی فردا نمی کشم


وقتی حریم آینه ها را شکسته سنگ


من شن برای ساحل دریا نمی کشم


با کفش های پاره ی تنهاییم بدان :


از جاده های بی کسی ام پا نمی کشم


 

baroon

متخصص بخش ادبیات


در شب مهتاب من مهتاب را گم کرده ام

تشنه درآغوش دریا آب را گم کرده ام
برکه ی چشمت شراب ناب مستان است و من
در لب برکه شراب ناب را گم کرده ام
آنقدر بیدار ماندم بهر دیدار رخت
با خیالت ردّپای خواب را گم کرده ام
خواستم از تو سرایم ، واژه ام ننوشته ماند
نام تو آن واژه ی کمیاب را گم کرده ام
قطره بودم خواستم با چشم در دریا شوم
چون کویری حسرت سیلاب را گم کرده ام
عالمی از عشق تو سرگشته و بی تاب شد
حالیا ، آن حالت بی تاب را گم کرده ام
تا جمالت جلوه گر شد در نماز از شش جهت
قبله گاه مسجد و محراب را گم کرده ام
مینویسم قبله ام ابروی تو محراب من!
شام زلفت ، گوهر شب تاب را گم کرده ام
مینویسم بر تو ای مهتاب در مهتاب من
رحمتی، من آب را، من آب را گم کرده ام




 

یاسی

کاربر ويژه
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ...
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؛
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد . گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش ...
و او یکریز و پی درپی دم گرم نفس رادر گلویم سخت بفشارد . و خواب زندگان خفته را آشفته تر سازد...
بدین سان بشکند در من سکوت مرگ بارم را....
 

یاسی

کاربر ويژه
پاسخ : اشعار با مزه !!!!

فهمیدن عشق راچه مشکل کردند .
مارا زدرون خویش غافل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست ...
سهراب بیا که آب را گل کردند !!!
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد.بیچاره 2 بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نماشد... ولی ما هنوز صادق ترینیم!!!!
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد

تنها

صدایت کردم

پشت حصار ِ شیشه ای

از فصل های دورتر از خیال

در سپیدی فصل ِ سرد

صدایت کردم

تنها
 

khorde-shishe

متخصص بخش فوتبال
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

 

baroon

متخصص بخش ادبیات


فصل من پائيز است

کوچه هايم خاموش

لحظه هايم پر رنگ

با موسيقی سرخ

می تراود هر روز از قلبم

شعری زرد

آوازی نارنجی

من هر روز کوچه را از مهر تا آذر نقاشی می کنم

با رنگ غرور

دريا را قرمز

برگ ها را نارنجی

خانه ها را همه زرد

زيبا

پر احساس

کمی مغرور

پادشاه فصل ها

پادشاه زمستان،بهار،تابستان

فصل من ...

پائيز
 

ناهید

متخصص بخش
تو را که دوست دارم
آرام ترین سیاره منظومه ات می شوم
که در جاذبه اهوراییت
بر مدار مهربانیت
به دور تو میگردم
دور یا نزدیک
تو را که دوست دارم
تمام رنگ های خیابان را دوست دارم
با تو
به تمام عابران بی حوصله
لبخند میزنم
با تو
تنها با تو
دنیا جایی برای زندگی است
تو را که دوست دارم
شاعر می شوم
پاییز می شوم
پرنده می شوم
در سایه دستان تو
بزرگ می شوم
آدم می شوم
تو را
که همیشه دوست دارم
تنها تو را می پرستم
و تنها از تو کمک می جویم
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
ای دل ز من بریده،ز یادم نمیروی
وی پا ز من کشیده،ز یادم نمیروی

ای رفته از برابر چشمم بکوی غیر
اشکم بدیده دیده،ز یادم نمیروی

ای ساده دل کبوتر از باز بی خبر
وز دست من پریده، ز یادم نمیروی

آن چشم را بروی چه کس باز میکنی؟
ای آهوی رمیده،ز یادم نمیروی

در سایه ی کدام نهالی روم بخواب
ای نخل بر رسیده،ز یادم نمیروی

دانم که امشبم بسحرگه نمیرسد
ای جلوه ی سپیده،ز یادم نمیروی

تا خواند غزل ز من آن سروناز،گفت
ای بید قد خمیده،ز یادم نمیروی
---------

 
بالا