baroon
متخصص بخش ادبیات
رستنی ها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنیها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم
دیدنیها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بیسبب از پاییز جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم
چیدنیها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بیسبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنیها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو سادهترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی بسته وا ماندیم
من و تو کم بودیم
من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما میخوانیم
ما به اندازه ما میبینیم
ما به اندازه ما میچینیم
ما به اندازه ما میگوییم
ما به اندازه ما میروییم
من و تو
کم نه که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که میباید با هم باشیم
من و تو
حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم
من و تو
حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم
گفتنیها کم نیست ...