• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

Reza.M

Banned
بیاد قیصر امین پور

یک کلبه خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره

در این سیاه چال سراسر سؤال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره

بویی ز نان و گل به همه می رسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره

موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
vepgg54eo8zcg17biy3.jpg


گاهی اوقات فکر کردن به بعضیـــها،
نا خود آگاه لبخندی روی لبانت مینشانـــد..
دوست دارم این لبخندهای بیگاه را..
و این بعضیــــها را..!
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی



از جوجه تیغی کوچولو پرسیدم بزرگ ترین آرزوت چیه؟ معصومانه نگاهم کرد و گفت: بغلم می کنی؟
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]اخم می کنم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تا ببینی جدی شدم.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]چرا اینگونه سراغم می آیی؟
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]من به تمنای گریه ات نیست،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]که تا سال ها،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تا قرن ها،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تا پایان تلخی،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]زیر این خاک سرد،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]قصد خفتن کرده ام.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]معرفتی مانده اگر
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]برای من،
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]لبخند بزن ،لبخند !!
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زندگی را در خود منعکس کن

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق به هیچ کس تکیه ندارد

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نفرت عشق وارونه است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در عشق آدمی بسط می یابد در ترس آدمی منقبض میشود

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ماه و خورشید و ستاره ها


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پاره ای از وجود آدمی میشوند
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به چیزی برچسب نچسبان

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]یاد بگیر سازی را بنوازی
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آدم ها را ببین و با آنها در آمیز

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]از آدم ها یاد بگیر... نترس

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت می کند
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اعتماد کن

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار می کند
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نیروی عشق همه هستی را متبرک می کند

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق به خودی خود کامل است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]همه دایره ها کامل اند

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر کامل نیستند دایره نیستند


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کمال ذاتی عشق نیز هست

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی
 
آخرین ویرایش:

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت

:2:


من چه کنم خیال تو مرا رها نمیکنه




اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمیکنه



من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه



آدم خودش رو که تو دل اینجوری جا نمیکنه


 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
آرزو هایش را با شمعی به دست خیابان سپرد ...

با ترس از باد ، با ترس از سرمای زمستان پیش رو ...

می گفت بهار نزدیک است ، گرم می شویم ...

دستانش را در جیب هایش کرد

دور شد از شمعش

کمی آن طرف تر بادی آمد

شمعی خاموش شد و دلی لرزید ...!

چشمی پر از اشک خوابید ...!
 

myfs2

کاربر ويژه
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم
از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از رشک، آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
بندی بپایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
گوید مَیفزا قهر خود، گویم بکاهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای، چابک تر از پروانه ای
رقصم بر ِ بیگانه یی، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگند ها، بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را، راضی ز آزارش کنم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
سیمین بهبهانی:

یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم
از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از رشک، آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
بندی بپایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
گوید مَیفزا قهر خود، گویم بکاهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای، چابک تر از پروانه ای
رقصم بر ِ بیگانه یی، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگند ها، بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را، راضی ز آزارش کنم



جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :

یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی


جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا :

گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم


جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :

دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را


جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا :

صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست


عتاب شمس الدین عراقی به رند تبریزی:

ای رند تبریزی چرا این ها به آن ها می کنی
رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی
ره می زنی صهبای ما ای وای تو ای وای ما
شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی؟
سیمین عاشق پیشه را گویی سخن ها ناروا
عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها می کنی
طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان خوش تاختی
بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها می کنی
خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را
آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها می کنی
دلبر اگر بر ناز شد ،افسانه ی پر راز شد …
دلداده داند گویدش : باز امتحان ها می کنی
معشوق اگر نرمی کند ، عاشق ازآن گرمی کند!
ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی؟
عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد
گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی؟
او داند و دلدار او ، سر برده ای در کار او
زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی
از (بی نشان) شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی
بازت مبادا پاسخی ، گر این ، زیان ها می کنی
 
آخرین ویرایش:

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
من ترک عشق بازی و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
*
باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم
*
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
کردم اشارتی و مکرر نمی کنم
*
هرگز نمی شود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کنم
*
شیخم به طنز گفت حرام است می مخور
گفتم به چشم گوش به هر خر نمی کنم
*
پیر مغان حکایت معقول می کنم
معذورم ار محال تو باور نمی کنم
*
این تقویم بس است که چون زاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم
*
زاهد به طعنه گفت برو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمی کنم
*
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
من ترک خاکبوسی این در نمی کنم
***​
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
1.jpg


زیباترین رویای شبهای من
ای مهربونم
چقد دلم میخواد این روزا باشی کنارم
دوست داشتنی ترینی توی دلم
عزیز جونم
من دیگه نمیتونم بی تو طاقت بیارم
بیا بمون کنارم

آره مثل تو تو دنیا کمه
فقط دلم با تو خاطر جمه
بیا خوش باشیم که این زندگی
فقط صد ساله اولش غمه

دوست دارم ستاره بارون باشه قلبت
تا ابد بمونه دستام توی دستت
دوست دارم همیشه عاشقت بمونم
فرصت باشه بیشتر قدرتو بدونم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی


گویند که معشوق تو زشتست و سیاه
گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه
من عاشقم و دلم بر او گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه....................فرخی سیستانی
 

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
جمشید کو؟ سکندر گیتی رسان کجاست؟
آن حشمت و جلال ملوک کیان کجاست؟
تاج قباد و تخت فریدون و نگین جم
طبل سکندر و علم کاویان کجاست؟
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
نَـــرسیــده بــِـه بَعضـــی خــــاطِـــره هـــا ...

بــــایـــد بِنـــویسنــد :

آهستــــه بیــــاد بیـــاوریـــد ...

خَطـــــر ِ ریـــــزش ِ اَشکــــ ...
 

myfs2

کاربر ويژه
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم
سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خویش را سخت در آن بفشارد
بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را
احمد شاملو
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]گفتم : گناه کردم اگر عاشقت شدم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !!


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]سخت است اینکه دل بکنم از تو , از خودم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
از این نفس کشیدن اجباری , از گناه


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]دارند پیله های دلم درد می کشند
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه


http://zahrasara.blogfa.com
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

حافظ

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
هَركس از اين دُنــيـــــا چيزي برداشت

من از اين دُنـــيـــــــا


دَست برداشتم
 
بالا