• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]فخری آنا آی گئجه لر چیخاندا فخری آنا وقتی ماه شبها در میاد


[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]اولدوزلاری [FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]اوز باشینا ییغاندا ستاره ها رو دور خودش جمع می کند

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]غمنن دئییب اورکلری سیخاندا از غم می گوید و دلها را غمگین می کند

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]شاد گونلرین قاپ باجاسین باغلادیم در و پنجره های روزهای شادی رو بستم

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بیر آز سنی یاده سالیب آغلادیم یه کم تو رو به یاد آوردم و گریه کردم




[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]فخری آنا باهار گوزین آچاندا فخری آنا وقتی بهار چشاشو وا کنه

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ایستی گلیب شاخدا قویوب قاچاندا[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] گرما میاد و سرما پا به فرار میذاره

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بال آریسی پوهره وئریب اوچاندا[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]اریک لرین آغ گوللرین آچاردی[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] زردآلوها گلهای سفیدش را باز میکنه

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]قیزلار دریب تللرینه ساچاردی دخترها می چینند و به موهاشون میزنند



[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]فخری آنا قیزلار گلین کؤچنده فخری آنا دخترها وقتی می خوان عروس برن

قارداشلاری آ نٌین گوزین اوپنده برادراشون پیشونی و چشاشونو میبوسند

یولداشلاری گول باشینا توکنده دوستاشون گل به سرش می ریزند

سسلنردیک بئی آلمانی توللاسین صدا میکنند که داماد سیب پرت کنه

توتانلارین تئز انامین یوللاسین به کسانی که می گیرن انعامشونو برسونه



فخری آنا قیزلار گلین کوچنده فخری آنا وقتی دخترا عروس میرن

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]آخشام باشی اولدوز گلی آی گلی[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] سر شب ستاره ها در میان

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بی ائوینٌن گلین قیزا پای گلی[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] از خونه داماد برای عروس وسایل میارن

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]قندی یاغی بیر کیسه ده چای گلی[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] قند روغن یه کیسه چای میاد

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]نذر الدیم آچیلسین کور دوگونلر[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] نذر کردم باز شه گره های کور

[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]سوبایلارا قسمت اولا بوگونلر برای مجردها این روزها قسمت شه



شاعیر : زعفر نظر زاده زاهد








 
آخرین ویرایش:

sinareza

متخصص بخش ادبیات
چراغ ها را

دزدیده بودند

می خواستند

راه خانه ات را گم کنم



بیچاره ها

نمی دانستند

آسمان هر چه تاریک تر

ماه درخشان تر
 

myfs2

کاربر ويژه
سیمین بهبهانی فعل مجهول

«بچه ها،صبحتان به خیر، سلام
درس امروز فعل مجهول است
فعل مجهول چیست می دانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است...»

در دهانم زبان چو آویزی
در تهیگاه زنگ ،می لغزید
صوت ناسازم آنچنانکه مگر
شیشه بر روی سنگ می لغزید

ساعتی داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا ز «اعجاز» خود شوم آگه
ژاله را زان میان صدا کردم

«ژاله ! از درس من چه فهمیدی؟»
پاسخ من سکوت بود و سکوت
« دِه جوابم بده ! کجا بودی؟
رفته بودی به عالم حپروت؟»

خنده دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و از یاران

خشمگین،انتقامجو، گفتم:
«بچه ها گوش ژاله سنگین است!»
دختری طعنه زد که «نه ،خانم
درس در گوش ژاله یاسین است»

باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پی گیر می رسید به گوش
زیر آتشفشان دیده ی من
ژاله آرام بود و سرد و خموش

رفته تا عمق چشم حیرانم
آن دو میخ نگاه خیره ی او
موج زن در دو چشم بی گنهش
رازی از روزگار تیره ی او

آنچه در آن نگاه می خواندم
قصه ی غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخن امد
با صدایی که سخت لرزان بود

«فعل مجهول فعل آن پدری ست
که دلم را ز درد پرخون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را ز خانه بیرون کرد.

شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیرخوار من نالید
سوخت در تاب تب برادر من
تا سحر در کنار من نالید

در غم آن دو تن دو دیده ی من
این یکی اشک بود و آن خون بود
مادرم را دگر نمی دانم
که کجا رفت و حال او چون بود.»

گفت و نالید و آنچه باقی ماند
هق هق گریه بود و ناله ی او
شسته می شد به قطره های سرشک
چهره ی همچو برگ لاله ی او

ناله ی من به ناله اش آمیخت
که « غلط بود آنچه من گفتم-
درس امروز قصه ی غم توست-
تو بگو، من چرا سخن گفتم؟

« فعل مجهول فعل آن پدری است
که تو را بیگناه می سوزد
آن حریق هوس بود که دراو
مادری بی پناه، می سوزد.»




 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
یک بار خواب دیدن تو به تمام دنیا می ارزه

پس نگو


نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست


قبول ندارم


گرچه به ظاهر جسم خسته است


ولی دل


دریایی ست


تاب و توانش بیش از این هاست



دوستت دارم



وتا کنون هر چه باشد،


باشد.

 
آخرین ویرایش:

sinareza

متخصص بخش ادبیات
بـه چـه می اندیشی ؟
بـه زمین یا به زمــان ؟
به نگاهـم که در آن ... هــاله ی غـم
چـو پرستـوی سیـاهی ز کـران تـا بـه کـران
بـال گستـرده در ایـن دشت سکـوت
بـه چـه می اندیشی ؟
بـه هـم آغـوشی من بـا غمهـا
یـا بـه این رشته ی مـرواریـدی
که ز چشمـم ریـزد ؟
بـه چـه می اندیشی ؟
کاش میدانستـم
بـه چـه می اندیشی ؟
که نگاه تـــو چنین سـرد و صقیـل به سراپـای وجـودم دلسـرد
خنـده ات از سـر زور
و کلامت همه بـا فکـر دلـــم بیگانه
بـه چـه می اندیشی ؟
از تمنـای دلـــم بی خبری ؟
من و احسـاس دلـــم دشمن سختـت هستیـم ؟
یا تقـاصیست که باید به دلـت پس بـدهـم

بـابت عـــاشـق شدنـم ......؟!؟
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست

دارم حساب میکنم

چگونه من بعلاوه تو

شد فقط من ؟
 

sasan

Banned
او سوار آریا -بنز است...
تو...
بردوچرخه...
تکیه گاه اوست غربی...
تکیه گاه توست خلق...
اوست یک تن...
تو...
هزاران ،صد هزار نفر...
پا بزن...
پابزن ای قدرت خلق....
پا بزن بر چرخ و بر دنده...
انتهای ره...
توئی پیروز...
اوست بازنده...
 

sasan

Banned
گل قاصد،کی فرستاده تورو؟
کی به تو گفته زمن یادکنی؟
کی به توگفته منوشادکنی؟
اون که ازچشم سیاهش دل من غم می گیره؟
مگه تنها شده باز؟
مگه رسواشده باز؟
مگه پروانه میخواد؟
دل دیوونه میخواد؟
چه میدونم گل قاصدچی میگه،
دیگه دل ازهمه سرده به خدا
میدونم برنمیگرده به خدا
ای نسیم سحری
ای سبک رقص پیام آورصبح
زیرگوشم چی میگی؟
کی فرستاده تورو؟
کی بتو گفته که ازسر ببری خواب مرا؟
کی به تو گفته که ازدل ببری تاب مرا؟
چی بگم باتونسیم سحری؟
دیگه دل از همه سرده به خدا
میدونم بر نمیگرده به خدا
 

sasan

Banned
شماای زنجره ها
چی میگین با دل افسره ی من؟
کی فرستاده شما رو دم این پنجره ها؟
مگه اون اشکای شورو ندیدین؟
مگه اون قلب صبورو ندیدین؟
دل من سنگ صبور
دل من جام بلور
دیگه افتادو شکست
دیگه من موندم و درد
دیگه من موندم و درد
دیگه من موندم و خاموشی سرد
کی میگه قصه بخونین همه تون؟
شما ای زنجره ها
اینو بدونین،همه تون:
دل دیگه از همه سرده به خدا
میدونم بر نمی گرده به خدا
 

sasan

Banned
موج دریا چی میگی
با دل خسته ی تنها چی میگی؟
ازکی میگی؟
کی به تو گفته که فریادکنی؟
اون که خون دلموریخته توی شیشه غم؟
به تو چی می گفت؟
به تو هم گفت:که شبا خواب نداشت؟
دلش ازدوری من تاب نداشت؟
من پرازاو بودم
یاکه جادو بودم
میدونی؟
اونچه که بود؟
قصه ای بیش نبود
چی شد اون مهرو وفا؟
چی شد اون لطف و صفا؟
همه بود رنگ و ریا؟
به تو ای موج قشنگ
چی بگم از دل تنگ؟
برو تا ساحل دور
تادل چشمه ی نور
گربه او بازرسیدی بده پیغام مرا
که مبرنام مرا!
بسر سنگ فراموشی ودرد
بشکن جام مرا
که دلم از همه سرده به خدا
پردردبه خدا
میدونم برنمی گرده به خدا
 

sasan

Banned
سحرپروانه ای رنگین پروبال
به گلهای فریبا نازمیکرد
سبک همچون نسیم صبحگاهی
به کنج گلشنی پروازمی کرد
بسوی هرگلی میبرداورا
دوبال نازک نازآفرینش
ازآن غافل که زیرگلبنی خرد
نشسته کودکی اندرکمینش
به برگ لاله ای لب آشنا کرد
شرابی آتشین نوشید ازآن جام
زمستی آنچنان بی پا و سر شد
که پای نازکش افتاد در دام
زبیم آنکه نگریزد ازین دام
فشاردست کودک بیشترشد
نگرددتااسیربنددیگر
قفس تاریکتر شد،تنگترشد
نفس درسینه ی پروانه پیچید
زپرهای طلایی زیورش ریخت
میان پنجه ای لرزنده ازشوق
اسیرنازنین،بال و پرش ریخت
چوآن پروانه ی افتاده دردام
کنون من نیز در بندی اسیرم
برای آنکه نگریزم زعشقش
عذابم می دهد شایدبمیرم
 

sasan

Banned
توای گلد قاطر رفیق قدیم...
که مشهور هستی به عقل سلیم!...
بیا جان بابا،چموشی مکن...
مرا از سخنهایت جوشی مکن...
چرا این قدر حرف بد می زنی...
به دیواردنیا لگد می زنی؟...
چه بد دیده ای از نژاد بشر؟...
که خواهی برای بشر شوروشر؟...
گرفتم که یک نیمه خلق جهان ..
برفتند با حرف تو از میان..
گرفتم به میل تو این دستگاه...
تهی گشت از زرد و سرخ وسیاه...
گرفتم ویتنام نابودشد...
زتاثیر بمب اتم دود شد...
غباری شدو رفت بر آسمان ...
نماند از ویتنام نام و نشان...
این فکر روشن هزار آفرین!...
کسی راکه طرز تفکر خطاست...
سخنهای او جمله پرت و پلاست...
چوصاحب خرد،برگشایددهن...
(بیندیشد آنگه بگوید سخن)...
توگویی(اگرینگه دنیانخست
به بمب اتم دست می زد درست
کنون جنگ پایان یافته بود
ویتنام در گور خود خفته بود)...
قیاس تو را ای یل باهنر ...
بیان می توان کردنوع دگر:...
(اگرینگ دنیا به فرض محال
زبمب اتم می شدی پایمال
نه نام و نشان از عمو سام بود
نه جنگ و جدل در ویتنام بود!)
اگرغیر ازاین است،عالیجناب...
معانی بیان تو باشد خراب...

...
 

sasan

Banned
خونه اين خونه ي ويرون...
واسه من ھزارتا خاطره داره...
خونه اين خونه ي تاريك..
چه روزايي رو به يادم میاره...
اون روزا يادم نمي ره...
ديوار خونه پراز پنجره بود...
تا افق ھمسايه ي ما...
دريا بود،ستاره بود،منظره بود..
خونه،خونه،جاي بازي...
براي آفتاب وآب بود...
پرنورواسه بیداري...
پرسايه واسه خواب بود...
پدرم مي گفت: " قديما...
كینه ھامون رودورانداخته بوديم...
توي برف و باد و بارون...
خونه روبا قلبامون ساخته بوديم"...
خونه عشق مادرم بود...
كه تو باغچش گل اطلسي مي كاشت...
خونه روح پدرم بود...
چیزي رو ھم پاي خونه دوست نداشت...
سیل غارتگر اومد...
از تو رودخونه گذشت...
پٌلا رو شكست و برد...
زد و از خونه گذشت...
دست غارتگر سیل...
خونه رو ويرونه كرد...
پدر پیرمو كشت...
مادر و ديوونه كرد...
حالا من موندم و اين ويرونه ھا...
پر خشم و كینه ي ديوونه ھا...
من زخمي ، من خسته ، من پاك...
مي نويسم آخرين حرف و رو خاك...
" كي میاد دست توي دستم بزاره...
تا بسازيم خونمون روما دوباره"....
 

sasan

Banned
وقتی تو نسیتی
خورشید تابناک
شاید دگر درخشش خود را
و کهکشان پیر گردش خود را
از یاد می برد
و هر گیاه
از رویش نباتی خود
بیگانه می شود
و آن پرنده ای
کز شاخه انار پریده
پرواز را
هر چند پر گشوده فراموش می کند
آن برگ زرد بید که با باد
تا سطح رود قصد سفر داشت
قانون جذب و جاذبه را در بسط خاک
مخدوش می کند
آنگاه
نیروی بس شگرف مبهم نامرئی
نور حیات را
در هر چه هست و نیست
خاموش می کند
وقتی تو با منی
گویی وجود من
سکر آفرین نگاه تو را نوش می کند
چشم تو آن شراب خلر شیرازست
که هر چه مرد را مدهوش می کند
 

sasan

Banned
اگر گفتم عجب دارم که مردان این همه نامرد هستند
خطا گفتم ، خطا گفتم ببخشید
که من در بین این نامردمردان
کسی را می شناسم مردتر حتی…
کسی که در خیالی سرد و تنها
به من گرما ببخشد با نفسهایی پر از گرما
کسی که چشمهایش رنگ شیرین عسل دارد
وبر لبهای داغش شوق خنده می زند موج
کسی که گرمی دستان پر مهرش ،
مرا تا اوج امنیت برد پیش
کسی که هر کلام از حرفهایش
دل غمگین و دردآلود من را می کند شاد
اگر گفتم عجب دارم که مردان این همه نامرد هستند
خطا گفتم ، خطا گفتم ببخشید
که من مردی به رنگ آسمانها می شناسم
کسی که شوق بودن در کنارش
فرات است و فرات است و فرات است
کسی که در شبی رنگ جنون و مرگ ووحشت
به من بخشیده از نو زندگی را – وای از نو-
اگر گفتم خدایی نیست ای مردم
خطا گفتم ، خطا گفتم ببخشید
که مرد من نشانی از خدا دارد
و شاید هم خدا اوست...
 

sasan

Banned
نوشته ای تو برایم که شعرهایم
اثر به روی دلت کرد و زود می آیی
نوشته ای تو برایم در اول نامه:
"سلام دخترک شاعر اهورایی"

نوشته ای که " خیانت نکرده ام هرگز
به قلب پاک و پر از عشق و معرفتت"
نوشته ای که:" هنوزم به یاد دارم
دل همیشه صادق و دور از خیانتت"

نوشته ای که:"عزیز دلم نمی دانی،
که پر شده ست وجود من از پشیمانی
بگو اگر که باز بیایم به پیشت ای گل من ،
برای من تو همان شعر ناب می خوانی؟"

نوشته ای که در این چند سال دوریمان
رفیق هر شب تو قاب عکس من بوده
"اگر کسی به تو گفته ست او خیانت کرد
بدان که دشمن ما هست،اهرمن بوده

فدای این دلک ساده ات شوم دختر
که باورت شده این حرفهای پر نیرنگ
تو گوش کرده ای به حرف یاوه گویانِ
دروغگوی حسود دورو و دو رنگ"

میان نامه خود التماس ها کردی
که:"فرصتی دگرم ده برای آخر بار
تو را به حرمت این لحظه ها قسم دادم
بمان تو با دلِ تنگم ، بهانه نیار"

نوشته ای که:" طلسم کرده ای تو مرا
به چشمهای نافذ خود دختر حسود
بدان ، به حرمت حسادتت دل من
به روی هیچ کسِ دیگری بغل نگشود"

نوشته ای تو برایم که:" شهردلم
به جز تو دگر روی هر کسی بسته ست
نوشته ای :"به خدا که غیر از تو
دلم ز عالم و دنیا و عشق خسته ست"

نوشته ای که:" اگر دور هستم از تو گلم
هنوز هستم و هستم سرِ قرار و مدار
نمی کنم نگهش گر بیاید این پایین
شبانه قرص مه از آسمان برِ دیوار

خدای ، شاهد من باشد ، این دل من
به جز تو بیزار شد از تمام زنان
و خواهشی کنمت بشنو و بپذیر
به پای این دل تنها بشین و بمان"

نوشته ای تو برایم در آخر نامه:
"بمان تو منتظر من که زود می آیم
به جز تو در دل من هیچ عشقی نیست
ونیست جز دل تو ، هیچ ماوایم"

تمام نامه ات اما ز اشکها پر شد
و بوسه زد لبِ من ، جمله های تو را
تو التماس دلم کردی و دلم بخشید
دوباره مثل همیشه خطای تو را

ولی چه سود که پایان نامه تو
دوباره باز، رد پای یک زن بود
چه مست بوده اید وقت عشق بازی
که سرخی رُژِ لب روی نامه من بود
 

sasan

Banned
دلم برایت می سوزد خدا
تازگی ها دزد شده ای
او مال من بود
از من ربودیش
دلم برایت می سوزد خدا
تازگی ها حسود شده ای
نتوانستی ببینی من و او با همیم
دلم برایت می سوزد خدا
تازگی ها خسیس شده ای
او را به من بر نمی گردانی
دلم برایت می سوزد خدا
تازگی ها....
قبول کن جهنمی شده ای..
 

sasan

Banned
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟

مدتی بودکه غافل شده بودم ازعشق
تو مرا باز گرفتار بلایش کردی؟

گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

بستم آغوش به رویش که از اینجا برود
سینه ام را تو چرا باز سرایش کردی؟

او به احساس تو می زد لگد واما تو
سرمه چشم من از تربت پایش کردی؟

سعی کردم که فراموش کنم خاطره اش
بین هر خاطره ام باز رهایش کردی

به تو می گفتم از اول که خدا افسانه ست
ساده دل! باز شکایت به خدایش کردی؟

بارها تجربه کردی که دعا بی اثر است
باز هم بر سر سجاده دعایش کردی؟

رفته او با رقبا سرخوش و خندان لب و مست
وای بر تو که خودت را به فدایش کردی
 

sasan

Banned
این شعر از زبان خانمهاست

خدایا زن شدم تا بر سرم کوبند؟
خدایا زن شدم تاهر کجا دیدند لازم هست
به احساسم،به فهمم،
یا به قلبم زور گویند؟
خدایا زن شدم تا که مرا جنسیت دوم بدانند؟
خدایا زن شدم تا که پدر،همسر ، برادر
و از بدبختی ام مردان دیگر
مرا صاحب شوند و مالکم باشند؟
مرا زن آفریدی تا که ناموس همین مردان نامردت شوم؟
به جرم یک نگاه پاک و ساده،عاشقانه،بچگانه
همین مردان نامردت،به نام من
به جان یکدگر افتند و جان یکدگر گیرندو
روحم را بیازارند؟
نخواهم غیرت کور و تعصب های بیجا را !
همین هایی که می گویند : نادانی و احمق
همین هایی که می گویند : صلاحت را نمی دانی
همین هایی که می گویند : تو بنشین ساکت و خاموش
به جایت هر کجا لازم شود تصمیم می گیریم
همین مردان نامردی که ناقص عقل خوانندم
در اوج شور ناپاک هوسهاشان،
در اوج شهوت و لذت
مرا یک همنفس دانند
زبان ریزند و از من کام گیرند!
چرا قلب مرا سرشار از احساس آفریدی؟
که زیر دست و زیر پای این مردان نامردت شود خرد؟
نمی خواهم دگر قلبی پر از احساس و گرما را !
لطافت را به من دادی
که روحم را به زیر تلخی مشت و لگد گیرند؟
نمی خواهم لطافت را !
خداوندا ظریفم کرده ای تا آن که جسمم را
به زیر سردی باد کتک گیرند؟
نمی خواهم ظرافت را !
هراس از لکه ننگی به دامانم
مرا تا اوج بی شرمی و وحشت می برد پیش
نمی خواهم نجابت را !
چه کارم آید این چشمان شهلا
اگر باید همیشه کور و کر باشم؟
خدایا زن شدم ،
اما نمی خواهم که خر باشم !
خدایا زن شدم تا آن که تعبیر نگاهم
شود یک تیر زهرآلود شیطانی؟
خدایا زن شدم تا آن که تعبیر نیازم
به جای عشق باشد میل نفسانی؟
خدایا زن شدم آخر برای شستن و جارو زدن؟
زاییدن و زانو زدن؟
خدایا زن شدم تا خدمت مردان نامرد تو را گویم؟
خدایا خوب می دانم که تو مردی- که نامردی
ببین با سرنوشت زن چه ها کردی، چه ها کردی!!!
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
نشنو از نی
نی حصیری بیش نیست
بشنو از دل
دل حریم دلبری است
نی چو سوزد خار و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود
 
بالا