• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

مهشید

کاربر ويژه
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
 

مهشید

کاربر ويژه
نفس هایم ! بایستید
قدم هایم ! مجالم دهید
اشک هایم ! نبارید
لب هایم ! بسته شوید
می خواهم بخوابم !
خوابی عمیق و آرام …
و جدا از بیهودگی ها …
می خواهم بخوابم …
بار خدای من …
تو … ؟
دگر نمی تواند …
و امشب عاشقانه آغوشت را طلب می کند …
بار خدای من …
دریاب امیدت را …
که دگر توان هیچ ! ندارد ..

 

مهشید

کاربر ويژه
همه مي پرسند:

چيست در زمزمه مبهم آب؟

چيست در همهمه دلکش برگ؟

چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند

که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟

چيست در خلوت خاموش کبوترها؟

چيست در کوشش بي حاصل موج؟

چيست در خنده جام

که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،

نه به اين آبي آرام بلند،

نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،

نه به اين خلوت خاموش کبوترها،

من به اين جمله نمي انديشم.

من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل يخ را با باد،

نفس پاک شقايق را در سينه کوه،

صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاينده هستي را در گندم زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

همه را مي شنوم؛ مي بينم.

من به اين جمله نمي انديشم.

به تو مي انديشم.

اي سرپا همه خوبي!

تک و تنها به تو مي انديشم.

همه وقت، همه جا،

من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.

تو بدان اين را، تنها تو بدان.

تو بيا؛

تو بمان با من، تنها تو بمان.

جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.

من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.

اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛

ريسماني کن از آن موي دراز؛

تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.

پاسخ چلچله ها را تو بگو.

قصه ابر هوا را تو بخوان.

تو بمان با من، تنها تو بمان.

در دل ساغر هستي تو بجوش.

من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛

آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.
 

مهشید

کاربر ويژه
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمی کنم!
افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!
جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!
بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یکنفس زده باشم حرام من!
تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب
می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.
هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !
ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.
یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را !
منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
محکم بزن به شانه من تازیانه را .
 

مهشید

کاربر ويژه
خسته ام از آرزو ها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
حظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزو ها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری
قیصر امین پور
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
زندگی قصر دل انگیز خیال ... زندگی زمزمه گرم جهان ... زندگی بوی دلاویز وصال ... زندگی آینه پاک زمان ... درنگاه گل سرسبز وجود ... در دل شادی و شور ... در سراپرده ایی از بود و نبود ... زندگی رسم خوش عاطفه هاست ... گردش چرخ حیات ... تپش قلب زمین ... انعکاس گل نورانی مهر ... بر بلندای تن آینه ها ... زندگی خنده زیبای امید ... برشب تیره یأس ... تابش نور خدا ... بر دل مرده خاک ... زندگی سنبل عشق ... زندگی شادی و شوق ... زندگی یکسره پیوند و صفاست ... زندگی ...
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست‏، بیا برگردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست‏ ، بیا برگردیم
گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست‏، بیا برگردیم
باغ از فطرت این جاده پر از بوی شكفتنها، حیف
شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم
بال سنگین سفر میشكند وای ملال انگیز است
هیچ كس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم
مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی
دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم
خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت كردیم
عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست؟! بیا برگردیم.
 

ناهید

متخصص بخش
می نویسم.....

می نویسم تا بدانی که :

هر چه داغ ها کهنه تر شود دیر تر از یاد خواهد رفت !

می نویسم تا بدانی :

باران ابرها زود گذرند و باران چشم عاشق ماندگار تر !

می نویسم تا بدانی :

رد پا فانی و رد عشق سوزنده تر از هر آتش !

می نویسم تا بدانی :

اسم ها تکراری ولی یادشان همواره قشنگ !

می نویسم تا بدانی :

♥♥دوستت دارم♥♥
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


ای از عشق پاک من همیشه مست!
من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست

در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

بارها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینی بار غم شکست
من تو را آسان نیاوردم به دست

در به دست آوردنت بردباری ها شده
بی قراری ها شده، شب زنده داری ها شده
در بدست آوردنت پاک داری ها شده
با ظلم و جور روزگار سازگاری ها شده

ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست




5nuhvlnxpx2thln9vfl.jpg
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
آخرین دفتر من همین روزها
داره کم کم رو به آخر می رسه
یکی از همین روزها خوب می دونم
دفتر عمر منم سر می رسه


دفتر عمر پر از هق هق من

که پر از شعرهای گریون منه
خشکی هر ورقی تو دفترم
قصه ی اشک های لرزون منه


تا می خندم غصه لبخند می زنه

می گه شادی با تو معنا نداره
َگل تو با اشک و حسرت قاطیه
تو میدونی، اینکه حاشا نداره


بهتره بازی یه روز تموم بشه

بسته شه این دو تا دفتر همیشه
تو تموم دفترام غم می بینم
کاش که این جوهر من تموم بشه
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
با تو دنیا را نوشتن ساده بود
حرفهای سخت گفتن ساده بود

تا تو بودی در کنار آب رود

ماه را در آب شستن ساده بود

پا به پایم گر تو بودی هم نفس

کوه را تا قله رفتن ساده بود

دست در دستم تو میدادی اگر

از خیابان ها گذشتن ساده بود

تا هوای تو درون سر نشست

سنگ را با سر شکستن ساده بود

کاش جای اینهمه حرف و اگر

در کنار تو نشستن ساده بود
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
زلالِ چشمهایم را نگاهت تار می فهمد
واز باران احساسم فقط رگبار! می فهمد

خدایا!خسته ام از اینهمه تکرارِ بی حاصل

و این احساس بیهوده که: او این بار، می فهمد...

تمام خون خود را ریختم بر سینه ی دفتر...

حدیث رنگ و رویم را گچِ دیوار می فهمد!

دلِ دریایی ام قیمت ندارد، تو نمی دانی...

بهایش را فقط یک خبره یِ بازار! می فهمد

شکسته زیرِ پاهایت دلم... اما نفهمیدی...

کسی که مانده زیرِ ریزشِ آوار، می فهمد!

تمامِ حرفهایم را برایِ آسمان گفتم...

چه حسِ دلپذیری: یک نفر انگار، می فهمد!

سکوتِ من به معنای رضایت نیست! می فهمی؟

نه!...این را بیگناهِ خسته از انکار، می فهمد!

تو روزی درک خواهی کرد...من ماهِ شبت بودم...

و شبهای تو، ظلمت را تاسف بار، می فهمد...

نگاهم می کنی... اما نمی فهمی چه می گویم...

دلت وقتی به قتلم می کند اقرار، می فهمد!

و روزی این دلِ سنگِ تو معنای سکوتم را...

به خوبی لابه لایِ "دفترِ اشعار..." می فهمد...
 

taha moien

کاربر ويژه
حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای و باز خیســـــی چشمـــانم را آن دستمال خشک بی احساس پاک کند

حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشداما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم

حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت داشتنت را آرزو می کنم..

uijxxyaylw26qmo2xbyz.jpg

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
صبر کن ای سهراب !

گفته بودی : "قایقی خواهم ساخت , د ور خواهم شد از این شهر غریب ".....

قایقت جا دارد ؟
من هم از اهل زمین دلگیرم
 

مهشید

کاربر ويژه
با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم

.

.
.

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد

اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند


کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام


من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره..

...................................................

نترس باز شروع نمیکنم اصلا تمام نشده که بخواهم شروع کنم


همین دلم برایت تنگ شده را هم به تو نمی گویم

تو راحت باش

من خوبم ....من آرامم......


آخر من قول داده ام که آرام باشم

باورت می شود؟ من خوبم
 

taha moien

کاربر ويژه
کلمه می تواند تیغ باشد ،زخم بزند!

کلمه می تواند مرهم باشد،

کلمه می تواند بی تاب کند،


کلمه می تواند تسلی بخشد،

کلمه می تواند بیمار کند،

کلمه می تواند شفا بدهد،

کلمه می تواند به معراج ببرد،

کلمه می تواند از هستی بیندازد،

کلمه ها همیشه همراهت هستند!

مهم كلمات هستند كه تو را سبك می كنند،

تو را جدا می كنند از های و هوی دنیا

و نزدیكت می كنند به حریم امنی كه رسیدن به آن مایه ی آرامش است و تسكین قلبت!

گاهی هم سرشارند از درد!

درد زخم کلمات تا ابد می سوزاند!

و همه هم تا دلمان بخواهد از این زخم ها جای جای روحمان داریم!

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
نامتــــ را كــــه مي شنومـ

درستــــ مثل آنروزهـــــا

بنــد دلـــمـ

يكجـــا پــــاره ميشود

و شــرمـ استــــ

كـــه مي نشيند

روي گــــونــه هاي

مـن ِ هميشه عــاشق ِ تــ ــو
[
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
عقربه*ی بزرگ...

دارد از مدارِ « دوستت دارم » ...


پرت می*شود بیرون !!!


کاری بکن ...


حتی به دروغ !!
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
تو دست در دست دیگری ….
من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….
مدام بر او تکرار میکنم که نترس عزیز دل…
آن دستها به هیچ کس وفا ندارند
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
نگران نباش
حال ِ دلم خوب است !!!
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مدامش، به وقت ِ خواستن ِ تو
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته و
رویای داشتنت را به خاک می سپارد ،
خیال ِ روشن ِ خوشبختی ات را رنگ می زند
و
بغض های بیشُمارَش را می شُمارد.
تو هم ،
تنها لطفی کن
و به وقت رفتنت
به خاک بگو :
روی دلم نه،
روی سرم بریزد...!!!
 
بالا