• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
نخ داخل شمع از شمع پرسید چرا وقتی من میسوزم تو اشک میریزی


شمع گفت مگه میشه کسی که تو قلبمه داره میسوزه من اشک نریزم
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
زندگي سوختن و ساختن است

بي جهت تجربه آموختن است

زندگي كهنه قماري بيش نيست

اما...

اين چه قماريست كه همش باختن است:ناراحت:
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
باشوق پرواز آمده بودم، زود میرفتم،اما خودت درگیرم کردی.

خودت مرا از اعماق وجودت گذراندی،

ومن احساس خوشبختی کردم.

برای اولین بار احساس کردم تنها نیستم و

میتوانم آزادانه،پرواز کنم،

اما هنگامی که از تمام وجودت گذشتم و به قلبت رسیدم،

با این جمله مواجه شدم:


پروازممنوع!:آه:​
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
به دنبال روزنه ای می گردم...

در کوچه پس کوچه های خیال پرواز می کنم و

تنهایی خودم را درلابه لای اشکهایم پنهان می کنم.

گله دارم از همه ی نیرنگ ها... از آدم هایی که فقط خود را می بینند...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
این روزها....این روزها.... امان ازاین روزها که نه میگذرند نه بهترمیشوند...
 

مهران1

کاربر ويژه
من مرد تنهای شبم .........صدقصه مانده برلبم .........از شهر تو من رفته ام ..کوله بارم را بسته ام.....بی فکر فردا........باخودو تنها.عابراین شبها منم.......
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
کسـی چـه مـی دآنـد / امـروز چـنـد بـآر فـرو ریـختـم ... / از دیدن کسـی کـه / تنـهـآ لبـآسـش شبـیه بـه " تـو " بود!
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
​من باختم

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

در فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
این روزها که جرأت دیوانگی کم اســت

بگــذار باز هم به تو برگــردم !

بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینــم !


بگــذار در خیــال تو باشــم !

بگــذار . . . .

بگذریـــــم . . . !

این روزهـــا

خیلی برای گریــه دلـم تنــگ اســت !
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
چیستم من ؟ (زندگی )


[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]چیستم من ؟ زاده یک شام لذت بار
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]ناشناسی پیش می راند در این راهم
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]روزگاری پیکری بر پیکری پیچید

[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]'فروغ'

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بی رحمانه تن می خراشند تیغ های خاطره...
کاش می شد خاطره هایی که دوست نداری رو دور بریزی..
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
ما فرقه که شاعر و سخن آراییم
بد بخت ترین مردم دنیاییم

خورشید معارفیم اما در ملک
آن ذره که در حساب ناید ماییم
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
این روزها من خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا...

آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود
 

targol

کاربر ويژه
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
تمام راه به یک چیز فکر می کردم و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دل من تنگ بلوریست که یک ماهی قرمز دارد


یک تلنگر که به این تنگ بلورین بخورد


می شکند


آبش از پنجره ی چشمانم می ریزد


ماهی سینه ی من می میرد!


تو که می زنی مکرر به دل نازک من


ماهی ام را دریاب!


دوست داری که چو تنگی باشم


تهی از ماهی و آب؟
 

Nicol

متخصص بخش گردشگری
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت ، غصه هم می گذرد؛

آنچنانی که فقط خاطره ها می ماند...

لحظه ها عریانند ، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز...

(سهراب سپهری )

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
عادت نکرده ام هنـ ــوز ...

خیال مـی کنــ ـــم



روزی بــ ـاز مـی گــ ــردی



آرام ازپشت ســ ـر مـی ایی

مـ ــرا که به انتهــ ــای خیابان خیره

شـده ام



دوباره به نــ ـام کوچک صدامـی زنــ ــی
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلم تنگ است از اين دنيا چرايش رانمي دانم

من اين شعر غم افزا را شبي صدبار مي خوانم

چه مي خواهم از اين دنيا ،از اين دنياي افسونگر

قسم برپاکي اشکم جوابم رانمي دانم

شروع کودکي هايم، سرآغاز غمي جانکاه

از آن غم تا به فرداها پراز تشويش ،گريانم

بهار زندگي رامن هزاران بار بوييدم

کنون باغصه مي گويم خداوندا پشيمانم

به سوي در گه هستي هزاران بار رو کردم

الهي تابه کي غمگين دراين غم خانه مي مانم

خدايا باتو مي گويم حديث کهنه غم را

بگو بامن که سالي چند دراين غم خانه مهمانم

دلم تنگ است از دنيا چرايش رانمي دانم

ولي يک روز اين غم را زخود آهسته مي رانم
..

 
بالا