• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

khodam

متخصص بخش ادبیات
به سراغ من اگر می آیی

تند و آهسته چه فرقی دارد ؟!

تــــو به هر جور دلت خواست بیا !

مثل سهراب دگر ...

جنس تنهایی من چینی نیست ،

که ترک بردارد

مثل آهن شده در تنهایی

چینی نازک تنهایی من ...
 

taha moien

کاربر ويژه
یک نفر همره باد ...

آن یکی همسفر شعر و شمیم...


یک نفر خسته از این دغدغه ها ،


آن یکی منتظر بوی نسیم...


همه هستیم در این شهر شلوغ،


این کفایت که همه یاد همیم...

 

shakira

متخصص بخش پزشکی


این روزها همه به من می گویند:

بالای چشمت ابروست ...!

همه فهمیده اند جای تو خالیست ...

:گل:
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت!!!
و لی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفته گان خفته را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی ست
مثل نیلوفر ناز
شاخه ی ترد و لطیفی دارد
بی گمان سنگدل است
هر که روا می دارد جان این ساقه ی نازک را�
-دانسته-بیازارد
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است
گر در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در زمینی که ضمیر من و توست

از نخستین دیدار،هر سخن،هر رفتار

دانه هایست که می افشانیم،برگ و باری ست که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش همه مهر است

گر بدانگونه به بار آید

زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید

آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف

که غنای وجودت همه او باشد و بس

بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس

در ضمیرت اگر این گل ندمیدست هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش از مایه جان

خرج باید کرد

رنج باید برد

دوست می باید داشت
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانـــــــــــی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
عشق ھرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است


گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است


تا بینی عشق را آیینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر


ھر چه می خواھی به دنیا نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر


عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من


عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار


عشق ھستی زا و روح افزا بود

ھر چه فرمان می دھد زیبا بود
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
چرا نمی شناسی ام؟
چرا نمی شناسمت ؟
می دانم مرا نمی شنوی و من این را از سیبی که از دستت افتاد فهمیدم
دیگر به غربت چشم هایت خو کرده ام و به درد های باد کرده روحم
که از قاب تنم بیرون زده اند ....
با توأم بی حضور تو بی منی با حضور من
می بینی تا کجا به انتحار وفادار مانده ام تا دل نازک پروانه نشکند
همه سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند
نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند
باید پیش از بند آمدن باران بمیرم ....!!
......
"حسین پناهی"
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست..
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟؟(شهریار)
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی

ازاین زمانه دلم سیر می شود گاهی

عقاب تیز پـردشتهای استغنام

اسیر پنجۀ تقد یر می شود گاهی

صدای زمزمۀ عاشقانه آزادی

فغان ونالۀ شبگیر می شودگاهی

نگاه مردم بیگانه دردل غربت

به چَشمِ خستۀ من تیرمی شود گاهی

مبربه موی سپیدم گمان به عمردراز

جوان زحادثه ای پیر می شود گاهی

بگواگرچه به جای نمیرسد فریاد

کلام حق دمِ شمشیر می شودگاهی

بگیردست مرا آشنای درد بگیر

مگوچنین وچنان ، دیر می شود گاهی

به سوی خویش مرا می کشد چه خون و چه خاک

محبّت است که زنجیر می شود گاهی
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
روی قبرم بنویسید، کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
شب سردیست و من افسرده

راه دوریست و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

می كنم تنها از جاده عبور

دور� ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فكر تاریكی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز كند پنهانی

نیست رنگی كه بگوید با من

اندكی صبر سحر نزدیك است

هر دم این بانگ بر آرم از دل:

وای این شب چقدر تاریك است!

خنده ای كو كه به دل انگیزم؟

قطره ای كو كه به دریا ریزم؟

صخره ای كو كه بدان آویزم؟

مثل این است كه شب نمناك است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیك غمی غمناك است

هر دم این بانگ بر آرم از دل:

وای این شب چقدر تاریك است!
اندكی صبر سحر نزدیك است....
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
هنوزم تنهاترینم توی قصه زمونه

کاشکی ردپای عشقم روی جاده ها بمونه

با صدای خشک و تشنه،خوندم از موجای دریا

جون گرفت حس قشنگی تو تن خشک درختا

بال پروازی نداشتم ،اما از پرنده خوندم

توی بازی صداقت ، همیشه برنده موندم

همه جا طرح قفس بود ، که من آسمون کشیدم

روی بال هر ترانه به ستاره ها رسیدم

به امید لحظه عشق ، به امید روز پرواز

به امید این که شاید بشکنه بغض هر آواز
 

taha moien

کاربر ويژه
خسته‌ام

خیلی خسته

به من جایی بدهید

می‌خواهم بخوابم

یک تخت خالی

یک دنیای خالی

یک قلب خالی
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران ...

:گل:
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
از آن بالا مگر چه را ميبيند ابر...

كه مي ايستد و به حال ما ميگريد...
 

shakira

متخصص بخش پزشکی

دلم برای کسی تنگ است

که سرم شانه هایش را آرزو دارد ...

:گل:
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلی دارم به بزرگی آسمان و بیکرانی دریا، دلم را از جنس ابر و باران کردم تا سراسر عشق باشد و عشق
تا ببارم بر تو...
تا تو هم یاد کنی باران را
و بباری بر من و بمانی در یاد...
چون،زمین تشنه ی بارش باشم، بارش عشق..،محبت،دوستی،مهر و وفا
تا که سیراب شوم از بارش تو
ترس از تشنه شدن بی نصیب ماندن از آن بارش ناب
دل محتاجم را میشکند
بوسه بارانم کن که دمی غافل از این لطف نباشم دیگر
من نخواهم طلبید خورشید را تا تو را دور کند
از آسمانم
تا نباری بر من
من تو را میخواهم...
ابری ترین آسمان را...

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلدخاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
 

taha moien

کاربر ويژه
هنوز بوی عاشقی می دهم
بوی کاج
عطر یاس.
ابرها هنوز
از رؤیاهام می گذرند
پرنده ، تو ، بادبادک ،
من می شوند
بعد
تکه تکه ، پراکنده ، می روند.
*
هنوز بوی عاشقی می دهم
اما، دیگر هیچ کجا
کسی منتظرم نیست!
:گل:
 
بالا