پیشنهاد به مدیران و اعضای انجمن :
لطفا سعی کنید روزانه حداقل یک تایپیک و 5 پست نوشته داشته باشید.تا سایت ایران انجمن منبع غنی از اطلاعات بشود.علمی , آموزشی , تفریحی.
.
این که عالیه . . . ما چرا این سبک رو پیشی نگرفتیم!:فکر::دست:
:نیش:این شما و این هم گزارش روز اول دبیرستان جولیا بانو:نیش:بله:نیش:شب قبل که داشتم فکر میکردم فردا چی ببرم؟:نیش:داداش و اجیم گفتن تشریف:نیش: ما هم که از خدامونه:نیش: هر چند حسمون میگفت تشریف تنهایی کافی نیست :نیش: موقع مدرسه که میشه نکه همه چیم نو میشه!!!:نیش:!(زحمت کشیدم:نیش:) روز اول مدرسه چیزای نومو که میپوشم خیلی خوشم میاد! :نیش:((ساعت هفت صبح :نیش:)) از اونجایی که مانتوی امسالم نوک مدادیه:نیش: کیفم سیاه :نیش:کفشم سیاه و چادرم رنگی گل گلی وااای گلاشم قرمزه دلتون بسوزه:نیش:(گفتم یکم بخندیم جدی نگیرید یه وقت اخه کیه که چادر رنگی بپوشه بره بیرون؟؟؟:نیش:)گفتم کیفمم حالا ببینم چیجوری میشه با لباسام...:نیش:کسی خونه نبود جز منو اجی و مامان!:نیش:هیچ کدوم مسخره نمیکنن پس بریم سراغ بیجنبه بازی!!!:نیش:کیفمو پوشیدم تو خونه باهاش ول چرخیدم :نیش:!یذره بی جنبه بازی در اوردم:نیش: بعدش کیفو گذاشتم کنار:نیش: مامانم گفت چراااااا شیک شده بودی:نیش: منم که از خدامه!:نیش:کیفو برداشتم همونجور که خالیه انداختم رو کولم رفتم مدرسه :نیش:فوشای اجیمم خوب گوش کردم یه وقت یادم نره به دردم میخوره یه روز:نیش: ..اقا رفتیم تو حیاط مدرسه همه کیفاشون رو کولشون رومو بر گردوندم اجیمو ضایع کنم دیدم فرار کرده:نیش: کیف نمیبردم احساس میکردم مثل داداشم که همیشه اخراج بود و کیف نمیبرد دارم میرم منم رو پشت بوم مدرسه دراز بکشم!!:نیش:((توضیحات :برادر بنده کل سال اخراج تشریف داره:نیش:(البته این اخرین سال بود دیگه!! :نیش:معمولا همیشه با خودش خودکار فرانسوی(فکر کنم!!:نیش:)میبره بعد با اون میره در بالا پشت بومو وا میکنه:نیش: با دوستش که مثل خودش اخراجه میشنن اون بالا میخوابن زیر اسمون وای خوش به حالشون:نیش:((این داستان را لطفا در جایی تعریف نفرمایید مخصوصا برا داداشم که پخ پخ میشم:نیش:))
قابل توجه خوانندگان محترم متن ذیل دارای اشتباهات املایی!:نیش:صحبت هایی با لحن خودمانی:نیش:(اشتباه خودمون!:نیش:)بید!(اینم اولیش!:نیش:)از نقل قول داستان ذیل(زیر !ذیل!هر چی):نیش: در تاپیک غلط املایی ها به شدت دوری کنید:نیش:
با تشکر جولیا_هیمه:نیش:(پرنسس جولیا ی خودمون:نیش:)
حالا اینا به کنار بریم سر داستان اصلی:نیش:
دیروز نزدیک بود بخوابم سر کلاس :نیش:صبح ساعت پنج بزور بیدار شدم:نیش: ساعت هشت مدرسه بودم:نیش:نگو مدرسه دیروز برای اولی ها شروع شده بوده :نیش:من هی از ساعت هفت به اجیم میگفتم اماده شو الان دیرم میشه :نیش:هی میگفت بابا من میدونم من صبحی بودم ساعت هشت تازه زنگو میزنن:نیش: نگو باید 7 و نیم تو مدرسه باشیم!:نیش:تازه فکر میکردم امروز چهارشنبس :نیش:وای همه کتاب اورده بودن من دست خالی رفته بودم:نیش: خوب شد بزور کیفمو برای تزئین برده بودم :نیش:خالیییی هیچی توش نبود !:نیش:!جز چادرم که تو کلاس گذاشتم توش با یه دفترچه و خودکار و لقمم و لیوانم اهااااااااا یه اینه هم گذاشته بودم مقنعم کج نشه ضایه بشم یه وقت !!!:نیش: کلا افتضاح بازاری بود!:نیش:رفتم پرسیدم کلاس چیم:نیش:؟طرف هی از رو اسمم رد میشد هی میگفت نمیدونم :نیش:منم گفتم خودم فهمیدم مرسی:نیش: رفتم سر صفم که کلاس 1/5 باشه :نیش:و بله همه اونجا غریبه بودن دریغ از یک اشنا!!!:نیش:زنگ تفریح یکی از هم مدرسه ای های پارسالو دیدم:نیش: بله اونم فکر میکرد امروز چهارشنبس :نیش:و الی اخر که بدو بدو از مدرسه زدیم بیرون:نیش: ببینیم اجی خانوم کجاست؟:نیش:نگو رفته تو مدرسه داره ول میچرخه:نیش: انگار نه انگار اومده منو ببره:نیش: بعدش که پیداش کردم گفت از دست یکی از معلما قایم شده...:نیش:که اگه ابجیمو ببینه و بفهمه که من ابجی ابجیمم:نیش: صد در صد صفرم بهم نمیده:نیش: و لج میکنه :نیش:و گفت که چرا هر کی یه چی پوشیده و مدیرتون کیه؟معلمات کیان؟و الی اخر :نیش:اون هی میپرسید من هی در حال خمیازه کشیدن جوابشو میدادم:نیش: وای زنگ مدرسمون اصلا خیلی خفس!!!:نیش:نمیشه شنیدش!!!:نیش:هر وقت میدیدم ملت دارن میرن تو راه رو اونم بدون هیچ صف و نظمی!!!!:نیش:منم دنبالشون ...:نیش:از کنار کتابخونه که میگذشتم نزدیک بود درو بشکونم بپرم تو کتابخونش:نیش: از بس که پر از کتابه تازه تعریفشم قبلا از اجیم شنیدم بودم :نیش:معلما اومدن هیچ کدومشون اسمامونو نپرسید جز یکی! ..:نیش:سر کلاس هی حواسم میرفت رو انیمه ها:نیش: یا با همکلاسی ها نزدیک بود ژاپنی بحرفم جلو خودم میگرفتم :نیش: دیگه عادتم شده بدون اینکه بدونم رو یه زبون دیگه سوئیچ(؟؟؟؟؟)میکنم:نیش: بعد اومدیم خونه بدو پا کامی داداشمو پرت کردم اونور:نیش:(درستش اینه که رفت از اتاق بیرون تا منو دید فهمید کامی رو میخوام:نیش:))بعد مانتو و کیف و چادرو در اوردم پرتیدم رو تخت:نیش: مامانی اومد فشم داد گفت روز اولته هاااا؟؟؟؟؟؟:نیش:منم گفتم باشه الان برشون میدارم :نیش:و لباسام تا شب که اتوشون کردم برا بار دوم رو تخت موندن!:نیش:الانم که تازه از دومین روز مدرسه برگشتم!:نیش:
خوب بله :نیش:!!! امیدوارم از خوندن گزارش های خسته کننده ی من:نیش:خسته نشده باشید:نیش:چقدر حرفیدم :نیش:
یوهاهاهاهاها همتون هوای مدرسه کردین نه؟؟؟:نیش:من حاضرم جامو باهاتون عوض کنم!:نیش:نوبتی شنبه یکی یکشنبه یکی و الی اخر...:نیش:خوب کی حاضره جاشو با من عوض کنه؟؟؟؟:نیش: