baroon
متخصص بخش ادبیات
خاطره من مربوط می شود به امروز 1390/6/26 .
امروز تهران بودم. صبح کار داشتم. زوج و فرد بود و ماشین من فرد بود. نمی توانستم استفاده کنم. به هر حال تصمیم گرفتم با مترو برم. در برگشت از پله های برقی 5 پله به آخر چشمم سیاهی رفت (به حدی در گیر کارهایم بودم که تا ساعت 4 چیزی نخورده بودم )و افتادم. بد جوری افتادم. کارمندان مترو بنده خدا دویدن طرف من.من را روی صندلی نشاندند. کتفم بد جوری درد میکرد. گرم بود و زیاد متوجه نشدم.خواستند زنگ بزنند اورژانس بیاد که قبول نکردم. به هر حال برگشتم قزوین. فعلا در بیمارستان شانه ام را بسته اندو... فعلا یکدستی هستم.
بلا دور باشه ،جناب راهنما! :ناراحت:
کسل شدم نوشته تون رو خوندم.
از طرف همه ی بچه های ایران انجمنی شما :
![%5CFlowers%5Croozane-%2821%29.jpg](http://www.tehrangol.com/%5CFlowers%5Croozane-%2821%29.jpg)
اینم یواشکی بخورید توش کمپوتم داره:خنده2:
![deser2.jpg](http://www.pam-icecream.com/html/images/stories/deser2.jpg)
مواظب خودتون باشید ای سرمایه ی ایران انجمن :احترام: