اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: محمد جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت…. گفتم منم همینطور…. گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا.. حتماً.. از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش.. به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با محمد دوستش!!!
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم…. :نه:
همچنین :نیش: :بغل:خاک بر سرت محمد :نیش: :غش2:
همچنین :نیش: :بغل:
آخيشششششششششش
امروز هم تموم شد خدا رو شكر
از بس حرف زدم با اين و اون سرم درد گرفته الان !:ناراحت:
بهت میخوره پرحرف باشی...:نیش2::نیش2:
طفلکی علی و امین چی از دستت میکشن...:31::نیش2::خنده2: