اگه سکه دو رو داره اسير دست بازاره
نه عشقی داره تو کارش نه مهری داره بازارش
تو که سکه نبودی يار بودی
به ظاهر عاشق و غمخوار بودی
منو گمراه کردی وای بر من
تو هم افسونگر و مکّار بودی
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مار به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازم خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم
آن که دائم هوس سوختن ما میکرد کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای خبرت باد که دیوانه نواز آمده ای
ان تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و اهلی من قبلت العذارا
ای پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــیمــاند
دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی...