• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

AyTak

کاربر ويژه
t4916ihw5ahf8lvs2wd8.jpg


من خسته ترین واژه ی ملموس غروبم !

کاش در این وسعت سبز


یک نفر درد مرا می فهمید...!
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
کودکی ام



من بودم و اوج بال من

کودکی ام

دریا دریا زلال من
کودکی ام

دنباله ی بادبادکی در کف باد
من بودم
و بی خیال من
کودکی ام
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

ای کاش فراموشی بگیرم ای کاش ...
ای کاش فراموشی بگیرم ای ...
ای کاش فراموشی بگیرم ...
ای کاش فراموشی ...
ای کاش ...
ای ...
...


 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

یک شبنم ، این است آن منی که از سالهای دور ،
از نخستین روزی که به خویش چشم گشودم،
بر دوش کشیده ام.

و از گرماها و سرماها و شکست ها و پیروزی ها و حذرها و شادی ها و غم ها ،
گذشتم و گذراندم و آوردم ...

بعد از آن همه سالها اینک تنهای تنها و اکنون کارم سفر است و تنهاترین مسافرم.

در زیر کوله باری سنگین از این تنهایی و سفر ،
پشتم خم گردیده و استخوان های قلبم به درد آمده است.

می روم و راه طولانی لحظه ها در پیش رویم تا افق کشیده شده است
و از هر منزلی تا منزل دوردست دیگر لحظه ای است.

و این چنین من باید صدهزار یا میلیون ها لحظه را طی کنم تا برسم
به یک روز یا یک شب،
روزی از روزها،
شبی از شب ها،
خواهم افتاد و خواهم مرد ، اما
می خواهم هر چه بیشتر بروم تا هر چه دورتر بیفتم .

تا هر چه دورتر بیفتم .
هر چه دیرتر و دورتر بمیرم.


نمی خواهم ؛


حتی یک گام یا یک لحظه پیش از آنکه می توانسته ام بروم ،
بمانم ،
افتاده و جان داده باشم.

دوست دارم به یاری این سفر از این منزل از این لحظه ها و از این خاطرات

هر چه دورتر و دیرتر بروم و بمیرم، همین ...


جایی اگر برای قدم زدن هست رهایم کن ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
ای رهگذر آشنا...
گریزی از تنهایی ندارم...
که هدیه ی زیبایی ست...
از آخرین نگاه جدایی...
....
من خفته ام در انزوای بی کسی...
و خمارِ انتظار چشم هایت...
زمزمه ی شعرهایم خواهد شد...و چه کسی خواهد فهمید...
معنی عمق سطرهای احساسم را...
....
چه ساده...
رنگ تلخ شکستگی را...
در خط آخر خاطراتمان نقاشی کردی...
...
هنوز مبتلای پلک های به جا مانده ات هستم...
بغض, سوزان است و اشک ذوب می کند...
دل شکسته ام را...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دیریست دلم گرفته باران


اشکم که ز غم سرشته باران


چندیست "اسیر دست اویم"


بر لوح دلم نوشته باران!


باران! دل من چو راز دارد،


از او طلب نیاز دارد،


آن ماه سفر کرده ی دیروز،


مرغیست خموش و ناز دارد.


باران به دلم غمی نشسته


من بال و پرم. ولی شکسته!


باران مه من چه حال دارد؟؟؟


این دل ز تو هم سوال دارد!


باران برِ من ببار باران


از او خبری بیار باران


آه ای دل ناصبور، صبری


آرام بمان، قرار قدری...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
بر لب پنجره بودم كه نسيمي آمد..
چشم بر راه و دلم غرق دعا..
كه نگويد دل من از غصه كه نشويد دل من شبنم چشمان و نگاه خستهباد اميدي بود بر گذاربوسه...
گل به اميد صدايي خنديد...
آسمان ْآبي نيلوفر بود..
صد بنفشه بر سر..
يك ستاره بنشست بر سر چشمه آب..
آب در چشمه نبود..دل او غرق سرابابر ارام گريست..
بوسه زد بر چشمش قطره اي دورادور..
غم آب و غم تو بر دل منآسمان آب دهد بر لب تو..
دانه اي قد بكشداز دل خاكمرگ برگ و لبخند نيست پايان همه...
برگ افتاد ولي...
دانه اي سر زده بر خاك همهگل كه ميمرد و همي رفت ز باغ...
غنچه اي تازه رسيدهر كسي از پي پنهان كسي...
هركسي آمدو رفت..
يك نفر رفت كه رفت...
يك نفر مي آيد..
دل من غصه نخور..
راز تنهايي تو بوسه باران و كويرراز تنهايي من...
شبنم نو رسته به گلبرگ زمين..
من چقد خوشبختم...
كه تو شايد روزي رفتي از چشمانم ولي آن بذر نگاهت چه قشنگ..
رست در خاك دلمباز تنها شده ام..
و به روياي بهاري ديگرميگريزم ز پي فصل خزانهايي زردمن دلم پر تپش است..
پر ز معراج نگاه و كشش دانه توقد برافراشت به شوق مهرت..
سوي خورشيدو به سوي ماهت..
آب جوشيد ز دست چشمه..
ابر قرباني باد...
چشم..
همصحبت باران بهارپنجره باز بماند..
و نسيمي آمد...
بغض ديوار به آواز بلندي تركيد...
چهره ام خيس ز يادت...
و دلم بستر صد دانه((ياد))عاشقي بوسه به در زد و((سلام))
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دل داده ام بر باد؛ بر هرچه بـــاداباد
مجنون تراز ليلي،شيرين تراز فرهــاد

اي عشق از آتــش اصل و نسب داري
از تـــيره دودي ، ازدودمـــــان بـــــاد

آب ازتوطوفان شد،خاك از تو خاكستر
از بــوي تو آتـش ،در جان بـاد افتـــاد

هرقصربي شيرين،چون بيستون ويران
هركوه بي فرهاد، كاهي به دست بـاد

هفتـــاد پشت ما از نســــل غــم بــودند
ارث پــدر مـا را؛ انــدوه مـــادر زاد

از خـاك ما در باد، بـوي تـو مي آيــــد
تنها تو مي ماني،ما مي رويم از يـــاد

قيصر امين پور
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
مهم نیست که چقدر زنده ای،مهم اینست که چقدر زندگی می کنی.

مهم نیست چقدر داری، مهم این است که چقدر می بخشی.

مهم نیست چقدر درد داری، مهم این است که چقدر تحمل داری.

مهم نیست که چه اتفاقی می افتد،مهم این است که تو چه میکنی.






همیشه سعی کن لبخند بر لبانت,عشق در قلبت, لطف در نگاهت, محبت در چهره ات, بخشش در رفتارت وحق در زبانت جاری باشد و بس.

با طلوع هر صبح فکر کن تازه به دنیا آمدی و مهربان باش و دوست بدار، شاید فردایی نباشد.

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از بودن توست ، زندگی را دریاب...

خودت باش و خودت را آنگونه كه هستی دوست بدار حتی اگر مجبور باشی برای خود بودن بهای سنگینی بپردازی این بها را بپرداز و خودت باش.

در و دیوار دنیا رنگی است. رنگ عشق.
خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.
از هر طرف كه بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما كاش چندان هم محتاط نباشی؛ شاد باش و بی‌پروا بگذر،
كه خدا كسی را دوست‌تر دارد كه لباسش رنگی‌تر است.


گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است اما، بر آن ها که عشق می ورزند ،زمان را آغاز و پایانی نیست.

بزرگترین غمها همیشه پشت خنده های دروغین گم می شود، زیباترین احساسها همواره با توقعات بیجا اشتباه می شود. در زمانه ای كه بر لبها مهر سكوت خورده ، شادیها حتی واقعی ترینشان بوی غم می دهند، هستند كسانی كه با حرفهایشان احساسهای فراموش شده را بیدار می كنند، كسانی كه به معصومیت بره اعتقاد دارند، به عشقی كه مثل باد در دل گندم می پیچد و آن را می لرزاند اعتقاد دارند.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد ...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
......آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای...

2.gif
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
زندگي فرصت بس كوتاهيست
تا بدانيم كه مرگ
آخرين نقطه ي پرواز پرستوها نيست
مرگ هم حادثه است
مثل افتادن برگ
كه بدانيم پس از خواب زمستاني خاك
نفس سبز بهاري جاريست
من به اندازه ي چشمان تو غمگين ماندم
و به اندازه ي هر برق نگاهت به نگاهي نگران
تو به اندازه ي تنهايي من شاد بمان ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
گوش كن!
باور كن!
ديگر معجزه اي در كار نيست.
زندگي را با چيزهاي بسيار ساده پر بايد كرد.
ساده ها سطحي نيستند.
خريد چند سيب ترش مي تواند به عمق فلسفه ي ملاصدرا باشد.
مشكل ما اين نيست كه براي شيرين كردن زندگي معجره نمي كنيم؛
مشكل ما اين است كه همانقدر كه ويران مي كنيم، نمي سازيم؛
همانفدر كه كهنه مي كنيم، تازگي نمي بخشيم؛
همانقدر كه دور مي شويم، باز نميگرديم؛
همانقدر كه آلوده مي كنيم،‌ پاك نمي كنيم؛
همانقدر كه تعهدات و پيمان هاي نخستين خود را فراموش مي كنيم، آن ها را به ياد نمي آوريم؛
همانقدر كه از رونق مي اندازيم، رونق نمي بخشيم.
مشكل اين است كه از همه ي روياهاي خوش آغاز دور مي شويم و اين دور شدن به معناي قبول سلطه ي بي رحمانه ي زمان است.
بر سر قول و قرارهاي نخستين نماندن، باور پيرشدگي روح است و خواجگي عاطفه.


يك عاشقانه ي آرام
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشای

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو
حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده ...
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
گفتی از روز سفر
گفتم از من مگذر
مجنون
لیلا
رفتی بی بال و بی پر
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




دیدن تمام دنیا توی عکس یادگاری
اونجا که نبض سرودن نبض خاطرات دوره
تو نموندی تا ببینی لحظه هام چه سوتو کوره

سوختیو از سوختنه تو گنبد فیروزه شکست ...
سفره ی هفت سین بهار از خونمون باره شو بست ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
کاش باراني ببارد ، قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گيرد روي چتر لحظه ها رشته رشته مويرگهاي هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ي اين باغ را شاخه هاي خشک و بي بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحي شگفت سرزمين سينه ها تا نا کجا را تر کند
چترهاتان را ببنديد اي به ساحل مانده ها شايد اين باران که مي بارد شما را تر کند


rain_photo.jpg
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات






صدایی از دور مرا میخواند :"دوباره نگاه کن " ،
دوباره نگاه میکنم به آسمان و ریزش باران ،
دوباره نیگاه میکنم ،
به تو ،
به من و زمین را بوسه میزنم هزاران بار ،
آنگاه تمامی در ها گشوده میشنود ،
اتفاقی در دلم افتاده است ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




من

زمین و آسمان راکهکشان را دوست دارم

من پل رنگین کمان را آفتاب مهربان رادوست دارم

ابرهای پر ز باران کوهساران ماهتاب و لاله زاران

من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم



من تمام شاپرکهای جهان را دوست دارم

دوستی های نهان را خنده های ناگهان را

بوسه های صادق و سرشارمان را

من تمام درد های تلخ و شیرین جهان را دوست دارم



مادران را قلبهای پاکشان را

اشکهای نابشان رادستهای گرمشان را

حرفهای از صمیم قلبشان راشوروشوق چشمشان را

من تمام ساکنان قلبهای عاشقان را دوست دارم



من دروغ بچگان را شیطنتهای همیشه بکرشان را

رازشان را پاکی احساسشان را خنده های شادشان را

بادبادکهای قشنگ و نازشان رادستهای کوچک وپربارشان را

هر نگاه خالی از نیرنگشان را اعتماد خالی از تردیدشان را

من تمام شیطنتهای جهان را دوست دارم



سایه های کاج های مهربان را بید مجنون ها و برگ نازشان را

سروها و قامت رعنایشان را نخلها و ارتفاع نابشان را

تاکها و مستی انگورشان را سر کشی های شراب و ...

راستی من تمام درختان انگور جهان را دوست دارم



یادم آ مد من خدا را وخودم را وجهان را

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم


می پرستمت...

تا ابد هر جا که هستم ...
 
بالا