• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

khodam

متخصص بخش ادبیات
دنیای قشنگی نیست ..

روزهایم را رنگی
نقاشی میکنم ..

اما آدمها نقاشیم را
سیاه میکنند ..
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دل شکسته ای کنار پنجره سیگار میکشید
خسته بود آنقدر که یادش رفت بعدازآخرین پک
سیگار را به پایین پرت کند نه خودش را.
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
چشمهای ِ خیس...

می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!


و من یاد ِ مردی می افتم ،


که با کمانچه اش ،


گوشه ی خیابان شاد میزد...


اما با چشمهای ِ خیس ... !!


 

khodam

متخصص بخش ادبیات
امروز مانده ام در افکارم......در گیرم با رشته های زنجیره ی بند بند وجودم..........

اخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم شعله ور کرد ومرا سوزاند ........
صدایش کرده بودم که ای با مرام خاموشم کن با سطلی از محبت.....
با یه فرقون کوچیک از عشق .........
اما انگار نمیشنوید خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را بشنود
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]سرانجام جایگاه ما کجاست؟ خاک شد هر که در این خاک زیست
خاک چه داند که در این خاک کیست؟
سرانجام باید رفت در دل خاک........
خوشا انکه پاک آمد وپاک زیست.........
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
آدمهایه ساده را دوست دارم همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند همانهایی که برای همه کس لبخند دارند همانهایی که بوی ناب ادم می دهند
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]یکم به کفشات نگاه کن هیچ وقت به کفشات نگاه کردی؟
دوهمراه دو عاشق با هم کثیف میشن
با هم تمیز میشن با هم با اب بارون خیس میشن
اگه یکیشون نباشه اون یکی زندگی براش بی معنی میشه
ای کاش ما ادما یکمی از کفشامون یاد میگرفتیم
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
باور نمی کنم
هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟
اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس
می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!
عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!
چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.
 

taha moien

کاربر ويژه
به نماز آیـــــــــــــــــــات ..


مـی ایسـتم !!


وقـتـی
کـه ..


یـاد تــو
دلـم را ..


مـی لـرزانـد ..

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



ديروز همين خاطره امروز است
و فردا رويای امروز
بگذاريم امروز
گذشته را با ياد در برگيرد
و آينده را با رغبت... :گل:
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
پاسخ : یاد آن شب که صبا در ره ما گل می‌ریخت

همه ی یهــــویی ها خوبن !!
یهویی بغل کردن، یهویی بوسیدن
یهویی دیدن یهویی، سوپرایز شدن
یهویی بیرون رفتن ، یهویی دوست شدن
یهوویی عاشق شدن....
اما امان از یهـــــــــویی رفتن ها


 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
r5kvs27kz1qtvs30lcj6.jpg
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
یا رب

تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن

در شهر غربت ای خدا هرگز تو آزارش مکن

هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود

لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن ...

:گل:
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
تا که بودیم، نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی،

تا که خفتیم همه بیدار شدند

تا که مردیم همگی یار شدند،

قدر آن شیشه بدانید که هست

نه در آن لحظه که افتاد و شکست ...

:گل:
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
ایـنـکـه در آن، جــــا خـــــوش کـرده ای / دل اسـت / نــه شــهــر بــازی! / بـــاور کــن / تـــابِ بـــــازی نـدارد...
 

مهشید

کاربر ويژه
دلم یک غریبه میخواهد.

بیاید بنشیند فقط سکوت کند...
من هی حرف بزنم و بزنم

تا کمی کم شود اینهمه بار ...
بعد بلند شود و برود ...
نه نصیحتی نه...!
انگار نه انگار...!!!
 

مهشید

کاربر ويژه
برای بودن گاهی لازم است نباشی.....
شاید نبودنت، بودنت را به خاطر آورد....
اما........
دور نباش.....
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد...
فراموشی همین نزدیکی هاست......
 
بالا