• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
روزگاري مهم نبود خانه ات كجا باشد

براي يافتنت

فقط كافي بود چشم هايم را ببندم ...

اما

اين روزها آنقدر دور شده اي

كه در خواب هم به چشمانم نمي آيي ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



«« هنگامی که مرد زخمی می افتد معجزه بر می خیزد »»



 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
قصه قصه جا ماندن است ...
به تاخت میرود زندگی ...
من نفس کم میاورم ...
و جا می مانم در پیچ کوچه اش ...
جا می مانم از همسفرانم و تنها می شوم ...
تنها میشوم و گم میشوم ...
گم میشوم و گم میروم ...
گم میروم و آشنا میشوم ...
چه قدر این اهالی آشنا نا آشنایند برای دلم ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
فراموش میشوم
و فراموش میشوم
مانند سیبهای باغ تنهایی
و روزی مرا به خاطر خواهی آورد که
دستی برای چیدنم بلند شده است​
[/COLOR]
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت

به هواداری آن سرو خرامان بروم

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دل زخم کش و دیده گریان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

تازیان را غم احوال گران باران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون

همره کوکبه آصف دوران بروم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



ماهیگیر رفته است

به سفری دور

بی قایق

بی تور...

پری کوچک دریایی

نی لبکش را به ساحل می اندازد

و به خواب می رود

بی هیچ بوسه ای...

تمام شب

آوازی غمگین می خوانَد دریا

تمام شب

رازی

دهان به دهان می گردد

بین گوش ماهی ها...​
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" میشویم؟!

پس چرا حالا "من" اینقدر تنهاست!

از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...

اصلا این "او" را که بازی داد؟!...

که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!

میبینی

قصه ی عشقمان!

فاتحه ی دستور زبان را خوانده است!!!

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
یادت می آید...
من تو را میخواندم
آنرمان که میگفتم کسی کوله بار خستگی را از روی دوشم بردارم
من تو را میخواندم آن هنگام که میگفتم کسی دست هایش را به من دهد تا مرا از زمین بلند کند
من تو را میخواندم آن هنگام که میگفتم به شانه های مردانه ای احتیاج دارم که سرم را روی شانه هایش بگذارم و های های گریه کنم
من تور ا میخواندم آن هنگام که میگفتم دست های مردانه ای اشک هایم ر ا از گونه هایم پاک کند...
یادت می آید این ها را؟!
اما حالا که ناامیدترینم حسرت همان آرزوهای دور را میخورم که انقدر امید داشتم که با سکوتم تور ا بخوانم.. که در سکوتم تو را آرزو کنم...که در سکوتم تور ا ببینم
اما با فریادم چه شد؟؟؟
صدایم ر ا نشنیدی؟هیچ کس صدایم را نشنید
و من تنهاترین عاشق دنیا شده ام
از این تنهایی میترسم...
پ.ن: چه کنم که این دل هنوز هم دوستت دارد...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]نم نم هاي باران پوستينم را تر مي كنند

چه با ضرب مي زنند خود را

آرامشان كنيد ... چه شوقي ...

من هنوز اينجايم ...

منتظر او ...

در جستجوي نازمن

هر رهگذري نامم كرده است ...

عده اي ديوانه ام دانند ...

عده اي الافم خوانند ...

بگذار خوش باشن ، هيچ نمي گويم ...

آخر آنان نمي دانند اين كهنه راز من

آه باز شب آمد ...

شب آن كهنه آشناي من ...

آنكه مرا مجالي است از حرف مردم ...

اين تنها شاهد راز و نياز من

خشم مي گيرد تنم از حرفشان ...

لایق خشمم كاغذي و سازي ...

كاغذم پاره شد ...

از بس خشمم پاره شد سيم سازم

خفه ام مكنيد !!!

اگر طالب غمي خوشدل !!!

گوش كن ...

غم مي چكد از آواز من[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
دل من در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند.
مهر در صبحدمان داس به دست،
خرمن خواب مرا می چیند.
آسمانها آبی،
پرمرغان صداقت آبی است
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ منی،
تو گل یاسمنی،
تو چنان شبنم پاک سحری؟
نه. از آن پاک تری.
تو بهاری؟
- نه، بهاران از توست.
از تو می گیرد وام،
هر بهار این همه زیبایی را.
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو!

[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]تازگیها چه ساده خراب می شوم ...

چه ساده از هم می پاشم ...

چه ساده و چه زود... !!!

تنهایی، درد بزرگی است
[/COLOR]
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
در زیر کدامین آسمان٬روی کدامین کوه؟

که در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!

کجا باید صدا سر داد؟فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر٬آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم٬با که باید گفت؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم.
به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه آلود سختی هاست
نمی خواهم از این دنیا دست بردارم!

تنم در تاروپود عشق انسانهای نازنین بسته ست.
دلم با صدهزاران رشته٬با این خلق
با این مهر٬با این خاک٬با این آب...
پیوسته ست.

مراد از زنده ماندن امتداد خوردو خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست.
جهان بیمار و رنجور است.
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی ست.

نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافروزم٬بیفروزم
خرد را٬مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی٬چه دنیائی!

جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است...
نمی خواهم بمیرم٬ای خدا!

ای آسمان!
ای شب
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم مگر زور است؟

فریدون مشیری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم می رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود


در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می رود

سعدی
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]کمر هفته شکست
می توانم بروم پس فردا
نفسی تازه کنم
می توانم راحت
با تکان دادن دستم همه جا پر بزنم
می توانم بروم
و به فرمان دلم
سر دیوار تو دستی بزنم برگردم
ای دل ِ خسته ، به پیش !
برویم
تا دیاری که در آن " ایست ، خبر دار " ی نیست
برویم
تا که چشمانم را
در خیابان بچرانم یک شب
مادرم
چای را دم کرده ست
و سماور سخن از آمدنم می گوید
[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=tahoma, new
york, times, serif]
20058007882383224480.gif


[FONT=tahoma, new york, times, serif]صدایت می کنم

[FONT=tahoma, new york, times, serif] در لحظه های خیس نیایش

[FONT=tahoma, new york, times, serif] لحظه هایی از جنس پرستش

[FONT=tahoma, new york, times, serif]با تو سخن میگویم گاه با زبان
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] گاه با اشک.....

[FONT=tahoma, new york, times, serif]چقدر زیباست لحظه های ناب دل دل کردنم

[FONT=tahoma, new york, times, serif] با تو......


[FONT=tahoma, new york, times, serif]می دانم در خلوت سکوتمان
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]سکوتی که برایت پر است از فریاد

[FONT=tahoma, new york, times, serif] نا گفته های من

[FONT=tahoma, new york, times, serif]تنها من هستم
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] و
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] تنها تو..........

[FONT=tahoma, new york, times, serif] چقدر خوب است که حرفهای دلم

[FONT=tahoma, new york, times, serif] را فقط تو میدانی

[FONT=tahoma, new york, times, serif] تویی که چون من تنهایی

[FONT=tahoma, new york, times, serif] یا شاید نه......

[FONT=tahoma, new york, times, serif] من چون تو تنهایم

[FONT=tahoma, new york, times, serif]برای همین است که باورم داری

[FONT=tahoma, new york, times, serif]چند ساعتی قبل از آنکه برایت بنویسم باران

[FONT=tahoma, new york, times, serif] باريد

[FONT=tahoma, new york, times, serif] و من دعا کردم و باریدم

[FONT=tahoma, new york, times, serif]به رسم خودت

[FONT=tahoma, new york, times, serif]این روزها تشنه ام

[FONT=tahoma, new york, times, serif]و میدانم

[FONT=tahoma, new york, times, serif] نزدیک است لحظه ناب اذان رسیدن

[FONT=tahoma, new york, times, serif] من منتظر میمانم
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
لب جاده تنهایی هستم من...
دستانم در جیب؛ صورتم در باد است ...
کوله باری ندارم بر دوش ...
بقچه خاطره ام سنگین است...

[/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]دارم تمام ِ حرفای ناگفتنی ام را جمع میکنم
ذره ذره
وسعی میکنم فراموششان نکنم
حتی چند نقطه های سرگردان را؛
خواهم گفت
خواهم گفت
لکن
به افلاک نشینانی که ناباورانه دعوت میکنند![/COLOR]
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]به کسي عشق بورز که لايق عشق


[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]باشد


[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]نه تشنه ي عشق

[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]چون تشنه روزي سيراب مي شود.
[/COLOR]
 
بالا