آي آدماي تو ساحل
اونايي كه توي آفتاب, پشت به نور نشستهايد
توي دريا يك نفر
داره از موج زيادي غرق ميشه
صداي ناله شو مگه نميشنويد؟!
پشت دريا شهري است
ميدونم!
شايد او نيز راهي آن شهر است
شايد او قايق از تور تهي را نتوانسته مهيا بكند
شايد هم آن پرياني كه سر از آب بدر آوردند
دل اورا بردند
يا كه او رهگذري است
چشم خود ميشويد
با نماد پاكي
و به دنبال گل معرفتي است
« پي قد قامت موج »
شايد او نيز اهل كاشان است
آشنا با شب بو
با كاج
و كنون با دريا
صبر كن!
به گمانم او رفت
ديگر پيدا نيست
من كه باور دارم
شهر خود يافته است
و كنون
دور از اين بلوا
از اين آشوب
پشت يك پنجرهي باز
به خورشيد, به فواره, به خاك
و به دريا, عجب مينگرد
و چه زيباست غروب...
اونايي كه توي آفتاب, پشت به نور نشستهايد
توي دريا يك نفر
داره از موج زيادي غرق ميشه
صداي ناله شو مگه نميشنويد؟!
پشت دريا شهري است
ميدونم!
شايد او نيز راهي آن شهر است
شايد او قايق از تور تهي را نتوانسته مهيا بكند
شايد هم آن پرياني كه سر از آب بدر آوردند
دل اورا بردند
يا كه او رهگذري است
چشم خود ميشويد
با نماد پاكي
و به دنبال گل معرفتي است
« پي قد قامت موج »
شايد او نيز اهل كاشان است
آشنا با شب بو
با كاج
و كنون با دريا
صبر كن!
به گمانم او رفت
ديگر پيدا نيست
من كه باور دارم
شهر خود يافته است
و كنون
دور از اين بلوا
از اين آشوب
پشت يك پنجرهي باز
به خورشيد, به فواره, به خاك
و به دريا, عجب مينگرد
و چه زيباست غروب...