امروز کار بانک - بیمه و کارهای روزمره شرکت و سرکشی.عزیزان می خواهم اعترافی بکنم:
بریدم.خیلی احساس خستگی میکنم. شاید بخاطر سنم باشد. حوصله سابق را ندارم. انگیزه ام فقط دیدن مطالب و نوشته های شما است.انگیزه ام فقط اینست که حس میکنم باید با شما باشم و با شما باقی بمانم.الان در این سن وقت استراحت من است.استراحت میکنم و مسافرت می روم ولی حس میکنم اگر کار نکنم افسرده می شوم. وقتی هم کار میکنم احساس میکنم خسته می شوم. بارها داود میگوید : بابا خودت را زیاد خسته میکنی و من می خندم. داود هم می خندد. همسرم به او می گوید: من و تو نمی توانیم باباتو خونه نشین کنیم. البته پدر همسرم تا 90 سالگی کار میکرد و پدرم تا 75 سالگی .هر وقت میگفتیم : کی میخواهید استراحت کنید ؟ فقط می خندیدند.این خنده ها زندگی ما را شیرین کرده است.پس بخندید.:غش2::غش2::غش2: