صبح کار بانک داشتم . بیرون رفتم . سبزه میدان قزوین جای پارک نداشت. دور از محل , ماشین را پارک کردم و با تاکسی رفتم. پیاده شدم و رفتم بانک.یکی از گوشیهایم نبود.برگشتم خیابان. زنگ زدم ولی کسی جواب نمی داد.دوباره زنگ زدم. آقائی پشت خط گفت: گوشی در تاکسی افتاده بود.آدرس دادو نیم ساعت بعد گوشی را گرفتم. 2فرم درخواست ارز داشتم که مهر و امضا شده بود.کارمند بانک بمن داد و گفت فقط مواظب باش گم نشود. گفتم چشم. فرمها را لای پوشه گداشتم و سوار تاکسی شدم تا به محل پارک خودر بروم. رسیدم. سوار شدم.بی اختیار پوشه را نگاه کردم؟؟؟؟؟؟؟؟ فرمها افتاده بود.خودم خنده ام گرفت.دوباره سوار تاکسی شدم و خلاصه با خواهش توانستم دوباره فرمها را بگیرم.برگشتم سوار ماشیم شدم که گمرگ برای کاپیتاژ ماشین بروم . حال درستی نداشتم. یک دفعه ... از دستم افتاد. پام سوخت و صندلی ماشین هم سوراخ شد.گفتم امروز روز بد بیاری است. برگشتم منزل و دیگه بیرون نرفتم.