یه روز خوبتر میاد
-
توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
امروزت رو چطوري سپري كردي ؟
- شروع کننده موضوع سنجاقي
- تاریخ شروع
یه روز خوبتر میاد
وقتی تو طول روز احساس بیکاری و الافی داشته باشی فکر نکنم زیاد خوش بگذره
پس بد بوده؟ خوب نذار اینجوری بگذره
گل همیشه بهار
متخصص بخش اینترنت
امروز هم مثل روزهای قبل اصلا خوب نبودم و نیستم. همش حالت تهوع و سرگیجه دارم و مریض شدم ظهر تا عصر هم خوابیده بودم حوصله ام سر میره که نمی تونم بیام نت.
Silver Star
مدير ارشد تالار
امروز روز افتضاحی بود... از صبح هیچ کدوم از بچه ها تو انجمن نبودن، یا وقتی من میومدم رفته بودن:34: بعد از مدتها دوباره احساس تنهایی کردم:73:
بعد از ظهر رفته بودم بیمارستان...
بعد از ظهر رفته بودم بیمارستان...
آخرین ویرایش:
جاتون خالی یه سر رفتیم کرج
بسی خوش گذشت
ساس اومده تو خونه مون:گریه: هر کاری می کنیم بیرونشون کنیم بازم می بینیم:قاطی:
امروز صبح همین که می خواستم پاشم مامانم گفت زود باش برو حموم لباساتو عوض کن دو تا ساس دیدم:قاطی:
مبلامونو گذاشتیم دم در از دست ساس تا هر کی می خواد ببره :75:
بعدم یه کبوتره اومد تو بالکن نشست هی مامانم و همسایه مون زدن به پنجره نمی رفت.. سعی می کرد بره ولی تا یه حدی پرواز می کرد انگار نمی تونست.. خیلی دلم براش سوخت :ناراحت:رفتم یه خورده برنج و آب براش آوردم گفتم شاید خسته ست گشنه شه ولی هیچی نخورد.. براش خدا خدا کردم که حالش خوب شه و بتونه پرواز کنه و اونم اینقدر سعی کرد تا بالاخره تونست دوباره پرواز کنه:شاد::شاد::شاد::شاد:
امروز صبح همین که می خواستم پاشم مامانم گفت زود باش برو حموم لباساتو عوض کن دو تا ساس دیدم:قاطی:
مبلامونو گذاشتیم دم در از دست ساس تا هر کی می خواد ببره :75:
بعدم یه کبوتره اومد تو بالکن نشست هی مامانم و همسایه مون زدن به پنجره نمی رفت.. سعی می کرد بره ولی تا یه حدی پرواز می کرد انگار نمی تونست.. خیلی دلم براش سوخت :ناراحت:رفتم یه خورده برنج و آب براش آوردم گفتم شاید خسته ست گشنه شه ولی هیچی نخورد.. براش خدا خدا کردم که حالش خوب شه و بتونه پرواز کنه و اونم اینقدر سعی کرد تا بالاخره تونست دوباره پرواز کنه:شاد::شاد::شاد::شاد:
خوب بود...خییییلی خستم...امروز یه مسافرت یه روزه رفتیم...!!:خنده2: با داداشم قدم میزدیم یه جایی یهو احساس کردم پشت سرمون پسره داره هی تیکه میندازه!اعصابم خورد شد داداشمم حواسش نبود...سومین بار که یه چیزی گفت یهو حس کردم صداش آشناست....یهو اسم شهرمونو آورد...بعد برگشتم با اخمممممم....دیدم پسر فامیلمونه :غش::غش2:
ایول کرج بودی پس خوشحالم که خوش گذشته من که دیگه شهرمو نمیبنم همش تهران سرکارم ای خدا:64: