صبح رفتم فیزیوتراپی انگشتم . برگشتم منزل . احساس کردم حوصله سرکار رفتن ندارم. بعضی وقتها حس می کنم دیگه سر کار نرم. شاید به خاطر سنم باشد. زیاد احساس خستگی می کتم.
پدر خانمم (خدا رحمتش کند)تا سن 93 سالگی دست از کار بر نمی داشت. فقط 2 روز قبل از فوتش نمی توانست سر کار برود.گوشت به هیچ وجه , سیگار نمی کشید و اعتیاد دیگری هم نداشت.به هر حال نمیدانم چرا تصمیم به ترک کار گرفته ام. بچه ها پیشنهاد دادند یکماهی برم مسافرت ولی هوا داره سرد میشه و من از سرما متنفرم.در شهر سردسیر دنیا آمدم ولی سرما را دوست ندارم . شاید به خاطر تجربه سردی دورانی که در آن منطقه بودم . فعلا چند روزی استراحت کنم شاید روحیه کار دوباره در من پیدا شود.فعلا تا این ساعت.
پدر خانمم (خدا رحمتش کند)تا سن 93 سالگی دست از کار بر نمی داشت. فقط 2 روز قبل از فوتش نمی توانست سر کار برود.گوشت به هیچ وجه , سیگار نمی کشید و اعتیاد دیگری هم نداشت.به هر حال نمیدانم چرا تصمیم به ترک کار گرفته ام. بچه ها پیشنهاد دادند یکماهی برم مسافرت ولی هوا داره سرد میشه و من از سرما متنفرم.در شهر سردسیر دنیا آمدم ولی سرما را دوست ندارم . شاید به خاطر تجربه سردی دورانی که در آن منطقه بودم . فعلا چند روزی استراحت کنم شاید روحیه کار دوباره در من پیدا شود.فعلا تا این ساعت.
آخرین ویرایش: