• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

(( تقـویــم و روزشـمـار تاریـخ ایــــران ! ))

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 8تیر

سالگرد درگذشت خواجه نصير توسي، و به اين مناسبت نگاهي به كارهاي او

nasirtoosi.jpg

تصوير خواجه نصيرالدين توسي
«بسال ششصد و هفتاد و دو، به ذيحجه ـــ به روز هجدهم، اندرگذشت در بغداد»
روز درگذشت خواجه نصيرالدين طوسي حكيم، رياضيدان، فضا شناس و اديب ايراني در شعري كه در بالا آمد و به تقويم قمري است مشخص شده است. وي براي انتقال مابقي كتب و ابزارهاي رصدكردن ستارگان به بغداد رفته بود كه در آنجا در 28 ماه مه سال 1273 ميلادي (مطابق سال 652 هجري خورشيدي) در 76 سالگي درگذشت.
ابوجعفر نصيرالدين محمد (خواجه نصير الدين) در جهرود (استان قم) به دنيا آمده و در توس و نيشابور تحصيل كرده بود و سالها در آشيانه ها (دژهاي كوهستاني) اسماعيليه مي زيست. يكي از دلايل اقامت او در اين آشيانه ها به ويژه در ميمون دژ، مطالعه كتاب هاي موجود در اين دژها و استفاده از ابزارهاي رصد ستارگان بود. به علاوه، ناصرالدين عبدالرحيم ابي منصور رئيس وقت اسماعيليه در قهستان از او خواسته بود كه چند كتاب را از عربي به فارسي ترجمه كند. يكي از اين كتابها كه تاليف ابوعلي مسكويه بود «الطهاره» عنوان داشت كه خواجه نصير الدين آن را پس از ترجمه و تفسير و افزودن مطلب، به «اخلاق ناصري» تغيير عنوان داد. تاليفات ديگر او عبارتند از: اساس الاقتباس (در علم منطق)، معيار الاشعار (در عروض و قافيه)، اوصاف الاشراف (در تصّوف)، تحرير اقليدس (در هندسه) و ....
ركن الدين خورشاه رئيس بعدي اسماعيليه پس از تسليم شدن به هلاگو خان، خواجه نصيرالدين را به اين ايلخان مغول معرفي كرد. خورشاه به اندرز خواجه، تسليم هلاگو شده بود تا خونريزي كمتري صورت گيرد و كتاب هاي موجود در دژها از ميان نرود. هلاگو خان كه همانند ساير سران مغول به مطالعه احوال ستارگان و نجوم علاقه داشت از خواجه خواست كه در مراغه، يك رصدخانه بسازد و آن را شخصا از محل درآمد اوقاف اداره كند كه اين رصدخانه به «زيج ايلخاني» معروف است. خواجه نصير 22 سال با مغولان همكاري داشت.
در غرب، خواجه نصير را به دليل وسعت معلومات «استاد بشر» لقب داده اند.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
نبرد سرنوشت ساز تيسفون: شكست روميان و كشته شدن امپراتور روم

0529shapoor2.jpg
شاپور دوم

بيست و نهم ماه مي سال 363 ميلادي

در
كنار دجله، درمحلي كه اينك در آنجا شهر بغداد واقع شده است و نه چندان دور از شهر تيسفونCtesiphon (مدائن) پايتخت امپراتوري ايران، جهان باستان شاهد نبرد سخت 60 هزار لژيونر رومي با 65 تا 80 هزار سرباز ايراني به فرماندهي سپهبد «مرناMerena» بود. فرماندهي روميان را ژوليان (فلاويوس كلوديوس ژوليانوسFlavius Claudius Julianus) امپراتور روم شخصا برعهده داشت. ميدان اين جنگ، شش فرسنگي (36 کيلومتري) شمال تيسفون نوشته شده است.
مارسه ليوس Marcellinus مورخ يوناني (متولد 330 و متوفا در 391 ميلادي) كه به عنوان يك افسر ارتش روم ناظر صحنه هاي جنگ بود شرح نبرد، علل و نتايج آن را برنگاشته است. به نوشته وي، پس از درگذشت كنستانتين دوم در سوم نوامبر 361 در ترسوس Tarsus كه در قسطنطنيه دفن شد ژوليان جانشين او وارث مساعي او براي پيشگيري از ادامه تصرف قلمرو روميان در مشرق زمين توسط شاپور دوم (ذوالاكتاف) شاه وقت ايران از دودمان ساسانيان شده بود. وي پنجم مارس سال 363 ميلادي از فرصت دوربودن شاپور از پايتخت استفاده كرد و با 90 هزار لژيونر عازم ايران شد. شاپور دوم براي سركوب كردن باقيمانده طوايف «هون» به آن سوي منطقه فرارود (آسياي ميانه) رفته بود. شاپور قبلا دو بار دست به حمله نظامي به قلمرو كنستانتين دوم زده و دست روميان را از مناطق متعدد در آسياي غربي كوتاه كرده بود.
ژوليان در رسانيدن خود به پشت ديوارهاي پايتخت ايران به قدري شتاب كرد كه منتظر پيوستن 30 هزار تن از نظاميانش نشد كه آنان را قبلا روانه ارمنستان ساخته بود. شاپور دوم پس از آگاه شدن از لشكركشي ژوليان، با عجله عزم بازگشت به پايتخت كرد و تا رسيدن خود با واحدهاي اصلي ارتش، سپاه اسپهبد «مرنا» مستقر در منطقه پایتخت را مامور متوقف ساختن ژوليان كرده بود. سپهبد مرنا در نبرد بيست و نهم ماه مه موفق به متوفق ساختن ژوليان شد كه قصد او تصرف پايتخت ايران زمين بود.
ژوليان که از طریق جاسوس های خود از نزديك شدن شاپور دوم با سواره نظام زره پوش و به نوشته مارسه ليوس، داراي زره و سلاحهايي به شكل «كاتافراكتCataphract (يوناني) و كليباناريClibanarii(رومي) و واحدهاي فيل سوار زوبين انداز آگاه شده بود سام مي دستور عقب نشيني به سامرا (سامره) را داد تا در آنجا منتظر نیروی کمکی سی هزار نفری خود شود و نبرد را از سرگيرد، ولي اسپهبد «مرنا» از تعقيب او دست برنداشت. سه هفته بعد شاپور دوم به او رسید و دو سپاه ایران 26 ژوئن (27 روز بعد) در حاشيه سامرا نيروهاي رومي را پيش از اين كه به صورت هلال آرايش يابند به محاصره درآوردند.
0529julian.jpg
ژوليان

در جريان جنگ، يك سرباز ايراني زوبين (نيزه كوتاه ـ سرنيزه كه به هدف پرتاب مي شد) به سوي ژوليان پرتاب كرد كه بر پهلوي او نشست و چند ساعت بعد درگذشت.
در پي در گذشت ژوليان، ژنرالهاي رومي ژوويان را به سمت امپراتور موقت انتخاب كردند كه وي چون توان و استعداد جنگيدن در نيروهاي رومي نديد با شاپور دوم صلح كرد و از پنج منطقه بزرگ در شرق مديترانه و هرگونه ادعاي روم در ارمنستان صرف نظر كرد و متعهد شد كه شخصا به مناطق پنجگانه مراجعه كند و به دست خود پرچم ايران در آنجا برافرازد كه چنين كرد و اين عمل در تاريخ امپراتوري روم يك تحقير خوانده شده است.
شاپور دوم كه 70 سال بر ايران حكومت كرد و شهر نيشابور را در خراسان ساخت به روش شاپور يکم، دستور داد كه مجسمه هايي بسازند كه كشتگان رومي را در زير پاي سواره نظام ايران نشان دهد تا اين پيروزي هرگز فراموش نشود و به سان شاپور يکم، اسيران رومي را هم براي كار كشاورزي به خوزستان فرستاد.
0529aswar.jpg
سوار نظام ايران در عصر شاپور دوم که برپايه توضيحات مورخان، توسط کامپيوتر ساخته شده است

بپاخيزي «ديودستيان» در آذربايجان براي تامين تماميت ايران

و حاکميت ملي زماني كه در هر گوشه ايران، يك ايراني بپاخاسته و جان بر كف نهاده بود تا تماميت و حاكميت ملي ميهن گرامي و باعظمت مان را تامين كند، 28 ماه مي سال 879 ميلادي «ابوالساج ديودست» آذربايجان را از حاكميت خليفه عباسي وقت (المعتمد) خارج ساخت و احياء استقلال ايران را از اينجا آغاز كرد. اين تلاش همزمان با مساعي صفاريان در جنوب شرقي و جنوب، سامانيان در خراسان بزرگتر و ديگران در مازندران، گيلان و برخي از نواحي مركزي ايران بود.
تلاش ميهندوستانه «ديودستيان» بيش از نيم قرن طول كشيد و در تضعيف عباسيان موثر واقع شد. محمد افشين پسر ابوالساج مناطق ديگري از جمله ارمنستان را آزاد كرد و ابوالقاسم ديودستي برادر او با تاسيس سپاه فدائيان ايران (طبق نوشته برخي مورخان؛ «سپاه فداكاران») موفق به آزاد كردن ابهر، زنجان، قزوين و ري شد و فرمانداران خليفه عباسي و ماموران جمع آوري ماليات وابسته به اورا از اين مناطق بيرون راند و ....
مورخان فرنگ (اروپايي)، سال آزادسازي «ري» به دست ابوالقاسم ديودستي را 902 ميلادي ذكر كرده اند.

قرارداد اماسیه و تقسیم گرجستان و ارمنستان میان ایران

و
عثمانی درپی یک رشته زد و خورد میان عثمانی و ایران که 23 سال طول کشید، 29 ماه می 1555 شاه طهماسب یکم و سلطان سلیمان در اماسیه Amasya یک قرارداد صلح امضاء کردند. طمع سلطان سلیمان به ارمنستان و گرجستان عامل این زد و خوردها بود. طبق قرارداد اماسیه، گرجستان و ارمنستان متساویا میان ایران و عثمانی قسمت شدند. در تقسیم بین النهرین (عراق جلگه ای امروز)، سهم عثمانی بیشتر از ایران تعیین شد. چون کربلا و نجف در منطقه متعلق به عثمانی قرارگرفته بود، این دولت رفت و آمد آزاد ایرانیان به این دو شهر جهت زیارت را تضمین کرد. با امضای این قرارداد بود که عثمانی از طریق بین النهرین به خلیج فارس راه یافت. بااینکه این قرارداد خطوط مرزی و حدود هر کشور را دقیقا روشن نکرد، صلح اماسیه 20 سال دوام یافت.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 10 تیرماه

شکست عرب ها از مازندراني ها ـ اشاره اي به مهاجرت ايرانيان نگران سلطه عرب از ميهن


چند ماه پس از مرگ «حجّاج» حاكم اموي كرمان و فارس كه ماموريت پشتيباني از حمله نظامي به مازندران و تصرف اين منطقه از ايران را داشت كه هنوز به تسخير اعراب در نيامده بود، يزيد ابن مهلب كه از سوي دمشق مامور اين كار شده بود 31 ماه مي سال 714 ميلادي به تنهايي دست به حمله زد كه از مازندراني ها شكست خورد و عقب نشيني كرد. ابن مهلب دو سال بعد دو واحد كوهستاني بر نيروي خود اضافه كرد و از سه نطقه به مازندران حمله برد كه بازهم شكست خورد و با دادن تلفات سنگين عقب نشيني كرد و با اين دو تجربه در صدد جمع آوري نيرو براي حمله نظامي ديگري بود كه در جريان يك توطئه داخلي به قتل رسيد.
مازندراني ها و گيلاني ها بعدا، خود داوطلبانه مسلمان شيعه مذهب شدند و فشار نظامي اعراب در كار نبود. قبلا گروهي از مازندراني هاي نگران سلطه عرب بودند که در دوران ساسانيان افسران ارتش ايران را تامين مي كردند و به اسپهبدان معروف بودند دست به مهاجرت از ايران زده بودند.
خاندان اسپهبدان و گروهي ديگر از ايرانيان پس از انقراض ساسانيان براي اين كه به دست اعراب نيافتند عزم مهاجرت به هند كرده بودند. اين ايرانيان در سال 716 ميلادي به گجرات هند رسيدند و شهر سنجان (سنگان) را در اين منطقه تاسيس كردند (براي اطلاع از جزئيات به كتاب قصه سنجان، چاپ بمبئي مراجعه شود). اين ايرانيان مهاجر، در هند به «پارسيان» معروف شده اند كه پس از گذشت 13 قرن همچنان به ايران و فرهنگ ايراني وفادار مانده اند. اين مهاجران در قرن گذشته به صنعتي شدن و کسب استقلال هند كمك موثر كردند و شوهر بانو اينديرا يك پارسي به نام پيروز گاندي بود كه پسرش راجيو نخست وزير هند شد و بيوه او سونيا هم اكنون رئيس حزب حاكم هند است.
همزمان دسته ديگري از ايرانيان به چين مهاجرت کردند که اين گروه در جامعه چين ذوب شده اند.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 11تیر
... و به اين سان يك اشتباه دودمان غزنويان را بر باد داد
يك ماه پس از اين كه مسعود غزنوي برادرش محمد را كور كرد تا بدون داشتن رقيب و با خاطري آسوده برجاي پدر (محمود غزنوي) بنشيند، در قلمرو غزنويان ـ ايران خاوري آن زمان (افغانستان و پاكستان كنوني) ـ ميان مردم دو دستگي بروز كرد كه در دراز مدت به تضعيف حكومت غزنويان و پايان كار آنان انجاميد.
«مسعود» اول ژوئيه سال 1030 ميلادي برادرش محمد را كور كرده بود. سلطان محمود غزنوي ـ از تركان غز ـ پيش از اين واقعه در گذشته بود و با اين كه پيش از مرگ، مسعود را به جانشيني خود انتخاب كرده بود، مسعود براي اين كه بدون دغدغه حكومت كند برادر را كور كرده بود. غزنويان، به ويژه سلطان محمود با اين كه زبان آباء - اجدادي شان تركي بود به فرهنگ ايراني و ادب پارسي جذب شده و در اين زمينه کمک فراوان کرده بودند. گسترش دين اسلام در شبه قاره هند ( بعد از فتوحات اوليه اعرابي که در قرن هفتم ميلادي ايران را متصرف شده بودند)،عمدتا در زمان حكومت محمود غزنوي صورت گرفت كه نتيجه اش ايجاد كشور پاكستان در نيمه قرن گذشته، 9 قرن پس از درگذشت سلطان محمود بوده است.
روي گردان شدن مردم از مسعود پس از كوركردن برادرش، ده سال بعد باعث شكست ارتش مسعود از سلجوقيان ـ دسته ديگري از تركان مهاجر ـ شد که قبلا وارد منطقه فرارود شده بودند. سلجوقيان با اجازه غزنويان به نقاط جنوبي تر كوچ كرده بودند. پس از شكست مسعود و عقب نشيني او به غزنه، مردم ناراضي، او را كشتند و برادر كورش محمد را شاه كردند، ولي نابينابودن محمد و افتادن امور در دست افرادي كه به شايستگي برخي از ايشان ترديد بود باعث تضعيف هر چه بيشتر غزنويان و پايان تدريجي كار آنان شد.

نشست اديبان براي نوسازي نثر نويسي، ترجمه و روزنامه نگاري ايران
Dehkhoda.jpg


دهخدا

دوم ژوئيه سال 1946 نشست اديبان و نويسندگان ايران كه از 25 ژوئن (چهارم تير ماه 1325 خورشيدي) براي نوسازي روزنامه نگاري، ترجمه و نثرنويسي و اظهار نظر درباره شعر تشكيل شده بود با صدور قطعنامه (توصيه نامه) اي پايان يافت كه تا سالها الگوي نويسندگي بود.
بهار

Bahar.jpg


بهار

در جلسات هفت گانه اين نشست (كنگره) اديبان و
نويسندگان از جمله دهخدا، بهار، حكمت، فروزانفر و علي شايگان شركت داشتند و روش هاي روزنامه نگاري و نثر نويسي اروپايي در اين جلسات بررسي شد و سبكهايي براي ترجمه از زبانهاي ديگر مورد موافقت قرار گرفت که رعايت انها به مترجمان توصيه شد.
نوسازي واقعي روزنامه نگاري ايران از سال 1335 و تاسيس نخستين دوره آموزش روزنامه نگاري در ايران و دعوت دو استاد روزنامه نگاري از آمريكا از جمله دكتر ويلسون رئيس وقت گروه روزنامه نگاري دانشگاه يوتا و سپس ايجاد دوره هاي خبرنويسي و اديت در دانشگاه تهران براي روزنامه نگاران شاغل و تدريس استادان و روزنامه نگاران معروف جهان در آنجا آغاز شد.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 12 تير


نخستين توطئه آتني ها بر ضد ايران در مصر
سوم ژوئيه سال 460 پيش از ميلاد، آتني ها كه چشم طمع به ثروت مصر دوخته بودند ناوگاني را روانه اين كشور كردند تا مصريان را بر ضد ايرانيان بشورانند. ايران نيروي قابل ملاحظه اي در مصر مستقر كرده بود و همين نيروي عظيم مانع پيروز شدن توطئه آتني ها شد.
آتني ها چهار سال بعد( 454 پيش از ميلاد ) و سپس در سال 425 پيش از ميلاد دو بار ديگر با همان هدف به مصر رخنه کردند و هر دوبار به دليل احضار برخي نيروهاي ايراني به خاک اصلي وطن تا حدي موفق به تحريک مصريان و شورش آنان شدند که هر دوبار اين شورش ها سرکوب شد و بار آخر آتني از سوي ايران به مصر ممنوع الورود شدند.
در دوران هخامنشيان، مصر 120 سال وچند ماه يكي از استانهاي ايران بشمار مي رفت.

ناسيوناليسم ايراني عامل اقتدار ساسانيان
0703ardeshir.jpg


تصوير اردشير ساساني بر سكه او

سوم ژوئيه سال 324 ميلادي، كنستانتين امپراتور روم كه براي سركوبي رقيبان رومي خود به بيزانتيوم Byzantium لشكر كشيده بود تصميم گرفت در اينجا و نه چندان دور از محل شهر «تروا» شهري به نام خود بسازد تا به امپراتوري ايران نزديك باشد و اخبار مربوط به تحركات ساسانيان را سريعتر دريافت كند و تصميمات مربوط به خنثي كردن اين تحركات در شهر تازه ساز كه يكي از دو پايتخت روم [پايتخت شرقي] خواهد بود گرفته شود.
وي پس از نابود ساختن «لي سينيوس Licinius» رقيب خود و هوادارانش، 25 ژوئيه سال بعد (325 ميلادي) دستور ساختن قسطنطنيه (شهر كنستانتين - استانبول امروز) را صادر كرد كه پس از تجزيه امپراتوري روم به صورت پايتخت روم شرقي باقي ماند. شهر قسطنطنيه (Constantinople) در 11 ماه مه سال 330 ميلادي آماده بهره برداري شد. اين شهر كه موقعيت منحصر به فردي دارد در نقطه مرزي دو قاره آسيا و اروپا واقع شده و ناظر بر تنگه بسفر (Bosforus، محل تلاقي درياي سياه و درياي اژه) و يكي از مراكز تصميم گيري هاي مهم جهاني بوده است.
اقدام كنستانتين به ساختن اين شهر باعث تشديد معارضات دو ابرقدرت زمان - ايران و روم - شد كه تا سال 628 ميلادي ادامه يافت وسرانجام هر دو امپراتوري را تضعيف و به عمرشان پايان داد.
«نورويچ» در تاليف خود «بيزانتيوم» در اين زمينه نوشته است: در طول هشت قرن( دوران اشکانيان و ساسانيان )، امپراتوري غول آساي ايران تهديد عمده براي امپراتوري روم بود. ايران از گرجستان تا غرب فرات و شرق رود سند تا فلات پامير (مرز شرقي تاجيكستان) وسعت داشت و اين دو امپراتوري بدون وقفه بر سر سوريه و فلسطين و شمال غربي آسياي صغير و گهگاه ارمنستان در حال جنگ و جدال بودند و در اين جنگها كه تا سال 628 ميلادي ادامه داشت پيروزي باايرانيان بود که ناسيوناليسم ايراني به دولت ساسانيان اقتدار ويژه داده بود. روميان در آغاز ظهور اين ناسيوناليسم، آن را دست كم گرفته بودند كه شكست هاي نظامي شان از اردشير پاپكان و پسرش شاپور آنان را متوجه «واقعيت امر» كرد. در سايه همين ناسيوناليسم توفنده بود که ايران چند بار ابر قدرت اول جهان شده بود.

قتل مازيار به دست خليفه عباسي
ورخان اروپايي كه در باره بپاخيزي ايرانيان برضد خلفاي اموي و عباسي تحقيق كرده اند وقوع قتل «مازيار» حكمران وقت مازندران (تبرستان ــ تپورستان) به دست المعتصم خليفه عباسي را سوم ژوئيه سال 839 ميلادي نوشته اند. مازيار از خاندان اسپهبدان مازندران پسر قارن و قارن پسر ونداد هرمز و ونداد نوه سوخرا بود. مازيار در آمل بر اثر خيانت برادرش «كوهيار» كه فريب عوامل خليفه را خورده بود دستگير و به سامرا (سامره) منتقل و به المعتصم تحويل داده شده بود كه پس از شكنجه بسيار كشته شد. جسد مازيار که زير شکنجه کشته شده بود در همان محلي که جسد بابک خرمدين بر دار شده بود به دار کشيده شد.
خليفه قبلا از راه ريا و نيرنگ حكومت مازيار بر مازندران را تاييد كرده بود. المعتصم دو استقلال طلب معروف ديگر ايران - بابک و افشين - را به همين ترتيب نابود کرد. تاريخ بپاخيزي ايرانيان از جالبترين و قهرمانانه ترین فصول تاريخ عمومي است كه بپاخيزي ويتنامي ها در قرن 20 را مي توان در رديف آن قرار داد.

شمسی: درگذشت صاحبالغدیر

فرهنگ و تاریخ > تاریخ جهان - تلاش بیوقفه علامه امینی در دوران زندگیاش باعث ضعف جسمانی ایشان شد که منجر به بیماری و زمینگیر شدنشان در 2سال آخر عمر شد.

خستگیها و تحمل رنجهای علامه امینی در راه اعتلای دین اسلام و مذهب تشیع و تحصیل و تدریس معارف اهل بیت(ع) در ظهر روز جمعه 12تیرماه 1349شمسی به پایان رسید و صاحب الغدیر، آن پیر فرزانه و پرمایه، پس از 68 سال تلاش و کوشش، به دیدار یار شتافت تا از دست صاحب غدیر و از چشمه زلال کوثر بیاشامد و غبار خستگی را از تن بزداید. او رفت اما الغدیر وی چراغ خانه دلهای با صفا و مشعل هدایت امت تا طلوع خورشید ولایت شد. پس از انتقال پیکر مطهر علامه امینی به عراق، در شهرهای بغداد، کاظمین، کربلا و نجف نیز پیکر علامه با شکوه فراوانی تشییع شد و پس از طواف دادن پیکر بر گرد آستان مقدس علوی، به وصیت خودشان، در حجرهای از کتابخانه امیرالمومنین علی(ع) که خود بنیانگذار آن بود به خاک سپرده شد.

1367شمسی: حمله جنونآمیز آمریکاییها به هواپیمای مسافربری

در دوازدهم تیرماه سال 1367شمسی، هواپیمای مسافری ایرباس ایران که از بندرعباس عازم دبی بود، بر فراز آبهای خلیجفارس و در نزدیکی جزیره «هنگام» مورد هجوم جنونآمیز و عمدی نیروهای تجاوزگر و جنایتپیشه شیطان بزرگ قرار گرفت. این هواپیما حامل 298مسافر و خدمه بود که تمامی آنها اعم از مرد و زن و کودک و نوجوان و کهنسال با وقوع این جنایت فجیع به شهادت رسیدند. در میان سرنشینان هواپیما 66کودک زیر 13سال و 53زن بودند. ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران از سوی جنایتکاران آمریکایی، در حقیقت یکی دیگر از مراحل رویارویی استکبار جهانی با جمهوری اسلامی ایران برای تقویت متجاوزان عراقی در جبهههای جنگ بود. پس از سقوط این هواپیما، مقامات آمریکایی برای توجیه این جنایت نابخشودنی، دلایل ضد و نقیضی عنوان کردند و کوشیدند این اقدام خصمانه را یک اشتباه قلمداد کنند.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار13تیر

اصلاحات اداري داريوش بزرگ و قراردادن مصر به عنوان يك ايالت ايران

0704darush.jpg


داريوش بزرگ پدر ناسيوناليسم ايراني

4 جولاي سال 489 پيش از ميلاد داريوش بزرگ - شاه شاهان - كه بر تمركز امور و ايراني بودن هر كار تعصب مي ورزيد و پيدايش ناسيوناليسم نيرومند ايراني را به او نسبت مي دهند تصميم گرفت كه قلمرو ايران به 30 ايالت تقسيم شود و هر ايالت را ساتراپي (كه واژه اي مادي است) ناميد (قانون، ايالت هاي فعلي ايران «استان» خوانده است كه اختصاص به ايالت ايران دارد و نمي توان ايالت كشور ديگر را «استان» ترجمه كرد). داريوش شرح اين ساتراپي ها را در سنگنبشته داده است كه باقي مانده است و تاريخنگاران جهان آن را «سند مالكيت ايران = ديد» خوانده اند (هيچ كشوري در جهان چنين سندي را ندارد). مصر يكي از ساتراپي هاي ايران آن زمان بود كه داريوش توجه خاصي به آبادكردن آن داشت. داريوش در همين روز دستور داد كه با تاسيس پستخانه ارتباط مردم اين ايالتها با هم تامين شود و داد و ستد با پول انجام گيرد (سكه هايي كه ضرب كرده بود و در جهان به «داريك» معروف شده اند). داريوش همچنين دستور داد که ميان شهرهاي شوش و سارد (نزديك مديترانه) يك شاهراه ارابه رو ساخته شود (اين راه به طول 2700 كيلومتر كشف شده است كه در بسياري از قسمتهايش، نوعي اسفالته بود) و ... . داريوش سه سال بعد درگذشت و استخوانهاي او، پس از دخمه گذاري، در گوري در «نقش رستم» كه از قبل آماده كرده بود دفن شد.
به نوشته ي «كارول ميسليويك Karol Mysliwiec» باستان شناس در كتاب تاريك و روشن هاي مصر باستان The Twilight of Ancient Egypt، انتشارات دانشگاه كرنل (آمريكا)، صفحات 135 تا 191؛ ايرانيان از سال 525 تا 404 پيش از ميلاد (تقريبا 121 سال) بر مصر حكومت كردند و در تاريخ مصر سلسله بيست و هفتم خوانده مي شوند، ولي روش مديريت و فرهنگ ايراني سه قرن در آن كشور باقي بود. كارول نوشته است:
«با وجود برچيده شدن حكومت ايرانيان بر مصر در سال 404 پيش از ميلاد، يهوديان مصري تا دهها سال پس از آن هم خود را از اتباع امپراتوري ايران مي دانستند. مصر توسط كامبوزيا (كامبيز) دوم پسر كوروش بزرگ تصرف شده بود. وي شرق ليبي و شمال سودان را هم برخاك مصر اضافه كرده بود و مصر را كه سالها به دو بخش عليا و سفلي تقسيم شده بود و داراي دو حكومت جدا از هم بود به صورت يك كشور واحد درآورده و شهر «ممفيس» را پايتخت مصر واحد قرار داده بود».
مولف كتاب كه خود در اكتشافات باستان شناسي مصر نقش داشته و يك باستان شناس معروف است ادعاي مورخان يوناني را كه نوشته اند «كامبيز» گاو مقدس مصريان «آپيس Apis» را گردن زد قويا رد مي كند و مي گويد كه اين دروغ ناشي از دشمني و حسادت يونانيان نسبت به ايران، تنها ابر قدرت آن زمان، بوده است كه مي خواستند ايرانيان را به وحشي گري متهم كنند. اكتشافات اخير ثابت كرده است كه گاو مقدس مصريان پس از مردن آن حيوان در سال ششم فرمانروايي ايرانيان؛ به دستور كامبيز با تشريفات رسمي در داخل تابوت دفن شده و اين تابوت با نوشته هاي روي آن، اينك در دست است.
از خصوصيات امپراتوري هخامنشي ايران اين بود كه به آئين هاي ملل تحت سلطه خود كاري نداشت. كامبيز (در سنگنبشته هاي ايران تلفظ آن كمبوجيااست) تنها دستور داده بود كه مصريان بايد كفش برپا كنند و به جاي لنگ (به ضم لام) شلوار بلند بپوشند. ايرانيان آن زمان - زن و مرد - شلوار مي پوشيدند و شلوارهاي آنان بي شباهت به شلوارهاي بلوچها و كردهاي امروز نبود. كامبيز طبق سندي كه اينك در موزه واتيكان است دريا سالار مصري Udjahorresnet را به عنوان مشاور ويژه خود برگزيده بود. شاه ايران با اين كه يكتاپرست بود و فقط به «اهورا مزدا» ايمان داشت مصريان را از عبادت خدايان متعدد خود باز نداشت و آيين زرتشت را به آنان تحميل نكرد.
مولف سپس به ديدار داريوش اول از مصر پرداخته و نوشته است: برخلاف كامبيز، داريوش اجازه نداد كه مصريان او را «فرعون» بخوانند. وي مصر را به صورت يك ساتراپي ايران درآورد ـ همين عنواني كه امروز ايالات ايران به آن ناميده مي شوند: Ostan استان. داريوش بود كه دستور داد تاريخ مصر از آغاز كار تا زمان او جمع آوري و تدوين شود. او دستور داد كه از آن پس دستورهاي دولتي و ضوابط، علاوه بر خط ميخي به خط هيروگليف مصري هم نوشته شوند كه نمونه هاي متعددي از آن، از جمله در آپادانا باقي مانده است. داريوش براي سهولت رفت و آمد ميان ايران و مصر دستور داد كه ميان درياي سرخ و رود نيل آبراهي بسازند كه آثار آن و كتيبه مربوط به اتمام اين آبراه كه صدها سال داير بود و بر اثر توفان شن پر شده است به دست آمده و موجود است. در طول اين كانال تخته سنگهاي تراشيده شده به دست آمده كه در آنها تاريخ اتمام هر قطعه از آبراه حك شده است و اين سنگها در دست است. در يك سنگنبشته آمده است كه روز افتتاح آبراه، قطاري مركب از 26 كشتي از آن عبور كردند و اين نوشته به چهار زبان و دو خط است (ميخي و هيروگليف). از همين دوران اثري به دست آمده كه عبارت است از مخلوطي از علامت ايران (بالهاي باز شده مرغ با سرانسان و كلاه پارسي) و علائم قديم مصر عليا و مصر سفلي كه نشانه وحدت مصر واحد با امپراتوري ايران است. لوح داريوش به مناسبت پايان آبراه «درياي سرخ - نيل» در قرن 20 به دست آمده است. وي در سنگنبشته هايش خود را داريوش پسر ويشتاسپ هخامنش (ويشتاسپ در فارسي امروز به گشتاسپ تبديل شده است) خوانده كه از همان زمان احترام عميق به پدر و بكار رفتن نام او پس از نام فرد در جهان رواج يافته است. معبدي كه داريوش در مصر ساخت، هنوز تقريبا به طور كامل درمنطقه واحه El-Kharga موجود است.
داريوش كوشش قابل ملاحظه براي ترويج آيين زرتشت در ميان مصريان نكرد و اين امر مويد اين فرضيه است كه ايرانيان آيين زرتشت را ويژه آريائي ها (آرين ها) و شايسته آنان مي دانستند، نه همه نژادها. نام بيشتر فرمانداران ايراني مصر كه به آنجا فرستاده مي شدند همراه با واژه آرين بود. براي مثال: آرياندس Aryandes. در ستوني كه در كاخ آپادانا (شوش) به دست آمده روي شنل لباس مجسمه اي كه سر و گردن آن ناپديد است نيز نوشته هايي به خط ميخي و هيروگليف (مصري) است و اين نشانه ارتباط استوار دو سرزمين است. يكي از فرمانداران ايراني مصر «آرشام» نام داشت.
مولف در اين فصول به تحريك سياسي مصريان توسط يونانيان و دوبار نافرماني آنان پرداخته كه هر دو شورش با خشونت تمام توسط نيروهاي اعزامي از جنوب ايران (فارس و كرمان) سركوب شده است. مصر پس از سلطه ايران تا نيمه قرن 20 استقلال كامل به دست نياورد. پس از ايرانيان، مقدوني ها سپس رومي ها، آنگاه اعراب مسلمان و سوري ها و پس از آنها هم عثماني و انگلستان بر مصر تسلط داشتند. يك بار هم ناپلئون آنجا را گرفت. ايرانيان اواخر دوران ساسانيان (پادشاهي خسروپرويز) يك بار ديگر مصر را به تصرف خود درآورده بودند.

0704katibeh.jpg


0704coin.jpg


دو روي يك سكه داريك ( سكه هاي زرين داريوش بزرگ كه پس از 25 قرن باقي مانده اند)

اتمام كار ساختن بند امير در فارس
مطابق اسناد متعدد، كار ساختن «بند امير» در چهارم جولاي سال ۹۷۹ ميلادى كاملاً به پايان رسيد. عضدالدوله ديلمى (فناخسرو) از دودمان بوئيان ايران اين بند (سد) را بر روى رود «كر Kor» در استان فارس - نزديك شيراز - ساخته است.
عضدالدوله كه مانند ساير بوئيان يك ميهندوست تمام عيار ايرانى بود، در تاريخ به آبادسازى و عمران معروفيت ويژه دارد. وى در سال ۹۸۳ ميلادى درگذشت.

سازش لندن و مسکو بر ضد تماميت تاريخي ايران ـ نتايج آن
بيست سال پيش از امضاى قرارداد تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ (ميان انگلستان و روسيه) در سن پترزبورگ كه مورخان متفق القول از آن به عنوان شرم آورترين معاهده قرن ۲۰ ياد كرده اند، انگلستان و روسيه چهارم جولای ۱۸۸۷ در زمينه سرنوشت خراسان بزرگتر و ایران خاوری به توافق رسيدند كه اين توافق نيز بر ضد تماميت تاريخى ايران بود. طبق اين توافق، انگلستان سلطه روسيه بر منطقه «فرارود ـ امروزه شامل سه کشور و قسمت هایی از دو کشور دیگر» را برسميت شناخت و روسيه نفوذ انگلستان را بر مابقی آن (ایران خاوری شامل خراسان شرقی، زابلستان، سیستان و ... = افغانستان امروز). به اين ترتيب، خراسان بزرگ (که امپراتوری های اسلامی ازجمله عباسیان ـ با اینکه خراسان پاسدار زبان پارسی و تمدن و فرهنگ ایرانی بود ـ از تقسیم آن خودداری کرده بودند) به سه بخش تقسیم شد که بخش غربی آن ـ آن هم به دلیل حسّاسیت ایرانیان شیعه نسبت به شهر مشهد برای دولت تهران باقی ماند و ايران رسما و عملا تا حدّ امروز كوچكتر شد!. آن قسمت از خراسان که در شمال آمودریا (جیحون) بود سهم روسیه و جنوب این قسمت در کنترل خوانین پشتون تحت نفوذ انگلستان قرارگرفت (تاجیکها تمایل بیشتری نسبت به دولت تهران داشته اند). هرات حاکم نشین خراسان در طول قرون در منطقه نفوذ لندن واقع شد. در کتابهاي تاريخ و جغرافياي دوران امپراتوري اسلامي و تا قرن نوزدهم؛ نيشابو، بلخ، بخارا، مرو، سمرقند و ... شهرهاي بزرگ خراسان بشمارآورده شده اند. انگلیسی ها به زادگاه رستم زال و کیانیان با آن همه تاریخچه و داستان نیز اعتنا نکردند و از پیکر ایران (پرشیا) جدا ساختند. دولت لندن در سه دهه نخست قرن نوزدهم با واسطه گری میان ایران و روسیه که دو جنگ طولانی و پرتلفات با هم داشتند کمک کرده بود که قفقاز (اینک شامل سه کشور و چند منطقه خودمختار دیگر) به روسیه داده شود. رقابت هاى استعمارى انگلستان و روسيه در قرون ۱۹ دو دهه اول قرن 20 دشوارى هاى متعدد براى ايران و ایرانیان به بار آورده است که فصلی طولانی از تاریخ عمومی را تشکیل می دهد ـ فصلی که ادامه دارد. طمع دولت لندن به منطقه خلیج فارس و بین النهرین (مزوپتومیا) از قرن شانزدهم و سپس مداخله و استعمار آنها در قرن 19 و پس از جنگ جهانی اول و نیز تقسیم بلوچستان با دوز و کلک، مسائل دنباله دار دیگری برای ایران بوجودآورده است که به تدریج مشکل جهانی شده اند. در دهه یکم قرن 21 مناطق پیرامونی جداشده از ایران به صورت کانون چند بحران جهانی و جنگ و جدال درآمده اند.
سرزمين كليدي افغانستان نيز به خاطر موقع جغرافيايي خود در رنج و گرفتاري است. مشكلات جاري افغانستان از سوم ژوئيه 1979 شدت گرفته است كه در اين روز جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل محرمانه كمك همه جانبه را به مخالفان دولت كمونيست كابل كه دست نشانده مسكو بود امضاء كرد و .... گفته شده است كه همين دستور العمل سرانجام به پيدايش طالبان و القاعده انجاميد و ....


202 قمری: قتل فضل بنسهل
فضلبن سهل، مردی دوراندیش، کاردان و دانشمند بود و از آغاز رشد مامونعباسی در خراسان، در کنار وی از تربیتکنندگان و راهنمایان اصلی او بود.

وی در نبرد سنگین میان سپاهیان مامون و امین مدیریت جنگی سپاهیان مامون را برعهده داشت و آن را با پیروزی به پایان برد و بدین جهت از سوی مامون به «ذوالریاستین» ملقب شد. فضلبنسهل، در فراخوانی امامرضا(ع) به خراسان و پذیرش ولایتعهدی مامون عباسی نقش داشت. پس از آنکه مامون عباسی بر تمام ابعاد حکومتی استیلا یافت، تصمیم گرفت از شهر «مرو» به «بغداد» برود. در آغاز فضلبنسهل را ناجوانمردانه به قتل رساند و سپس در طوس، امامرضا(ع) را غریبانه به شهادت رسانید و بدین طریق، دو عنصر اصلی حکومت و خلافت خویش را از سر راه برداشت و با خیالی آسوده به سوی عراق رفت. در وقایع الایام، تاریخ قتل فضل را دوم شعبان سال 202 قمری ذکر کردهاند.

1350شمسی: درگذشت مولف فرهنگ معین

دکتر محمدمعین در 9اردیبهشت سال 1297 در شهر رشت به دنیا آمد. او تحصیلات دبستانی دوره ششساله ابتدایی را ظرف 2سال به پایان رساند و دوره اول متوسطه را با رتبه یک و دوره دوم متوسطه را در رشته ادبی در دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رساند. دکتر معین صاحب تالیفات، مقالات و ترجمههای بسیاری است که مشهورترین آن فرهنگ معین است. محمدمعین در 9آذر سال 1345 پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد. وی را جهت معالجه بیشتر به کشور کانادا منتقل کردند. ولی چون بهبودی در وضعیت او مشاهده نشد، به ایران بازگردانده شد. دکتر محمدمعین در روز 13تیرماه 1350درگذشت.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 14 تیر

پایان جنگ کاپادوکیه و پیروزی ارتش ایران
چهارم جولای 232 میلادی جنگ 16 روزه ارتش امپراتوری ایران با ارتش روم در کاپادوکیه (تركيه امروز و گوشه ای از ساتراپی سوم ایران، طبق تقسیم بندی داریوش بزگ) با پیروزی قاطع ایران پایان یافت و «سه وروس» امپراتور روم پس از این شکست به اروپا بازگشت. در طول جنگ که از هجدهم جون آغاز شده بود، فرماندهي ارتش ايران را اردشير پاپكان موسس دودمان ساسانیان شخصا برعهده داشت. بیرون راندن رومیان از مشرق زمین (شرق مدیترانه) یکی از هدفهای اردشیر پاپکان بود.

روزي كه قباد ساساني دستور نوسازي شهر دربند قفقاز را پس از اخراج خزرها صادر کرد
قباد يكم، شاه ساساني ايران، پس از عقب راندن خزرها به آن سوي رود ولگا و بازگرداندن نظم و آرامش به قفقاز شمالي، در ژوئيه سال 527 ميلادي (طبق محاسبه تقويم نگاران، پنجم ژوئيه) دستور بازسازي شهر دربند (واقع در داغستان امروز و تلفظ كنوني: دربنت) را صادر و بودجه لازم را اختصاص داد. قباد خسروانوشيروان وليعهد خود را به عنوان ناظر بر اين نوسازي تعيين كرد. خسرو در دوران پادشاهي خود هم بر استحكامات اين شهر افزود و آن را آبادتر كرد. داريوش بزرگ و شاپور يكم (پسر اردشير پاپكان) در سنگنبشته هاي خود، مناطق ايراني قفقاز را ذكر كرده اند. شهر دربند ميان درياي مازندران و كوههاي قفقاز در تنگه اي به عرض سه كيلومتر قرار گرفته و پادگان ایرانی آن قرن ها مانع ورود اقوام مهاجر (آوارها، خزرها و ...) به قلمرو ايران و روم مي شد و امپراتوري روم بابت اين عمل، هرساله به ايران مقداري طلا مي داد. منطقه داغستان كه اينك يك ايالت (جمهوري خودمختار) فدراسيون روسيه است در طول حكومت ساسانيان، علاوه بر حكمران غير نظامي يك مرزبان (ژنرالي با درجه اسپهبد) داشت كه عملا مقام برتر منطقه بود. مرزبانان قفقاز پس از حمله عرب، بمانند مرزبانان «فرارود» سازمانهاي خود را منحل نكردند بلكه مستقلا و يا با كمك حكمرانان ايراني محل تا زمان صفويه بكار ادامه دادند. ايستادگي آنان در سال 728 ميلادي در برابر حمله عرب كه قصد ورود به داغستان امروز را داشتند مشهور است و گور مقتولان اين ايستادگي كه به «چهل قهرمان» معروفند هنوز مورد احترام است.
قباد يكم در دوران حكومت خود سه بار خزرها را شكست داد: در سالهاي 489، 522 و 527 ميلادي. شهر دربند (اينك داراي 100 تا 105 هزار جمعيت) در جريان نوسازي دهه سوم قرن ششم ميلادي داراي ديوارهايي به ارتفاع 20 متر و 30 برج دفاعي شد كه اين برجها عمدتا در باروي شمالي شهر ساخته شدند زيرا كه شهر از قسمت جنوبي آن امن بود و تجاوزگر وجود نداشت. كالانكايك Kalankatuk(كاگانكاتواتسيMovses Kagankatvasi ) مورخ بزرگ ارمني قرون وسطا (تحصيلكرده آتن، اسكندريه، رم و قسطنطنيه) در كتاب خود «آلوانكAluank» شهر دربند و ايالت هاي ايراني Arran ارّان (آذربايجان و داغستان امروز)، ايبريا (گرجستان و آبخازياي امروز) و سرزمين خودمختار ارمنستان را دقيقا شرح داده است و همچنین آلبانیا. («آلبانيا» به معناي كوهستاني واژه اي لاتين است كه روميان بخشي از قفقاز را خطاب مي كردند). «استرابو» قبلا در كتاب خود به شرح منطقه ايراني قفقاز پرداخته بود (اين منطقه پس از 24 قرن، در جنگهاي سه دهه اول قرن نوزدهم روسیه و ایران، از ايران گرفته شد).

Darband.jpg


منظره شهر دربند از زاويه ديوار قديمي آن

... و بالاخره دادگاه لاهه برضد ايران راي داد - ريشه بي اعتمادي ايرانيان نسبت به سازمانهاي جهاني

برغم حضور دكتر مصدق نخست وزير وقت در جلسه دادگاه بين المللي لاهه و مدافعات بعدي وكيل بلژيكي ايران، پنجم ژوئيه 1951 دادگاه لاهه به سود شاكي پرونده (دولت انگلستان) و بر ضد ايران راي داد!. ترومن رئيس جمهوري وقت آمريكا از حزب دمكرات براي حل مسئله از طريق تراضي طرفين، ده روز بعد اورل هريمن ديپلمات آمريكايي را براي مذاكره با دكتر مصدق به تهران فرستاد كه نخست وزير وقت، ملي شدن صنعت نفت ايران را عملي پايان يافته اعلام كرد و حاضر به سازش نشد، تهديد انگلستان كه مسئله را در شوراي امنيت مطرح خواهد كرد دست کم گرفت و بعدا نيز مناسبات ايران با انگلستان را قطع كرد.
اقدام دادگاه بين المللي لاهه به جهانيان و به ويژه استعمارزدگان ثابت کرد که سازمانها و انجمن هاي بين المللي «دست ساخت» قدرت ها (سلطه جویان) هستند و حرف شنو آنها و ... و اين احساس به تدريج تقويت شده است. روزنامه های وقت تهران در واکنش خود، تشکیلات لاهه را «نادادگاه»، «دادگاه کشک»، «تشکیلات بله قربان گو» و ... خوانده و به اصطلاح؛ پنبه اش را زده بودند بگونه ای که هنوز در اذهان باقی مانده است و ایرانیان به سازمانهای بین المللی که عمدتا پس از هرجنگ از سوی فاتحان بوجود آمده اند اعتماد و اعتنا ندارند.

سال 4 قمری: ولادت امامحسین(ع) و روز پاسدار

فرهنگ و تاریخ > تاریخ جهان - در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت، دومین فرزند برومند حضرتعلی(ع) و فاطمه(س) در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام(ص) رسید، به خانه حضرت علی(ع) و فاطمه(س) آمد و اسما را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچهای سپید پیچید و خدمت رسولاکرم(ص) برد. آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت. سلمان فارسی میگوید: دیدم که رسولخدا(ص) حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که 9 نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امامزمان(عج)) است. به پاس جانفشانی پاسداران اسلام این روز فرخنده به نام روز پاسدار نامگذاری شده است.

808شمسی: درگذشت غیاثالدین جمشید کاشانی

جمشیدبنمسعودبنطبیب کاشانی ملقب به غیاثالدین که در غرب به الکاشی مشهور است ریاضیدان برجسته و ستارهشناس و محاسبی ماهر و زبردست بود که آلات رصدی دقیقی اختراع کرد و تا پایان عمرش فعالیت علمی داشت. در دوران فعالیت علمیاش به تألیف کتابهای متعددی در زمینه ریاضیات و نجوم پرداخت. مهمترین این آثار عبارتاند از: زیج خاقانی، مفتاحالحساب، رساله محیطیه و رساله وتر و جیب. غیاثالدین جمشید کاشانی هرچند فیزیکدان بود، ولی علاقه اصلیاش متوجه ریاضیات و اخترشناسی بود. او پس از دوره طولانی سرگردانی، سرانجام در سایه حمایت سلطان الغبیگ که خود دانشمند بزرگی بود، موقعیت شغلی مطمئنی در سمرقند به دست آورد. غیاثالدین جمشیدکاشانی، زبردستترین حسابدان و آخرین ریاضیدان برجسته دوره اسلامی و از بزرگترین مفاخر تاریخ ایران به شمار میآید. وی سرانجام صبح روز چهارشنبه 14تیر سال808شمسی درگذشت. از زندگی و سرگذشت غیاثالدین جمشیدکاشانی تاکنون 2 فیلم و سریال ساخته شده است.

1335شمسی: اولین خط اتوبوسرانی در تهران

با افزایش تقاضای مسافر جهت جابهجایی با سرویسهای عمومی خصوصا اتوبوسها و محدودیت در افزایش تعداد اتوبوس، بالانس ناوگان و حجم مسافر تا حد زیادی ناموزون شد. این موضوع به مرور زمان باعث نارضایتی شهروندان شد. بالاخره در سال1331 جهت ساماندهی وضعیت ناوگان اتوبوسرانی، قانون تاسیس شرکت واحد اتوبوسرانی با سرمایه 300میلیون ریال تصویب شد. سازماندهی و افزایش ناوگان بعد از تصویب توسط شرکت واحد شروع شد. بعد از مدتی اتوبوسهای قدیمی از سطح شهر جمعآوری و جایگزین آن اتوبوسهای جدید و همشکل شد. اولین خط اتوبوسرانی تهران در 14تیرماه سال1335 با 80 دستگاه اتوبوس در مسیر بازار تا میدان امامحسین(ع) در حضور نمایندگان مجلس شورای ملی وقت و تعدادی از وزرا افتتاح شد.

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار15تیر
57 سال حکومت ايرانيان بر يمن

00coin.jpg


سکه ايران با تصوير خسروانوشيروان

يمن از نيمه اول جولاي در سال 571 ميلادي پس از اخراج حبشي ها از آن سرزمين در قلمرو ايران قرار گرفت. مورخان عثماني آغاز حكومت ايرانيان بر يمن را سال 575 ذكر كرده اند.
بزرگان يمن بسال 570 ميلادي از خسروانوشيروان، شاه ساساني ايران، خواسته بودند كه لشكري بفرستد و حبشي ها را بيرون راند. سپاه اعزامي ايران كه به فرماندهي «وهرز» ژنرال ديلمي با كشتي از راه خليج فارس به يمن فرستاده شده بود حبشي ها را بيرون راند. حكومت ايرانيان بر يمن 57 سال بعد در 628 ميلادي، پس از مرگ (قتل) خسرو پرويز و گسترش اسلام در جزيرة العرب پايان يافت.

26 قمری: ولادت قمربنیهاشم (ع) و روز جانباز

26 قمری: ولادت قمربنیهاشم (ع) و روز جانباز
فرهنگ و تاریخ > تاریخ جهان - وقتی که روز قیامت برپا میشود، پیامبراکرم(ص) به امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: به دخترم زهرا(س) بگو برای شفاعت و نجات امت چه داری؟

علی(ع) پیام پیامبر را به حضرت فاطمه(س) ابلاغ میکند. ایشان در پاسخ میفرماید: ای امیرمومنان! دو دست بریده پسرم، عباس برای ما در مورد مقام شفاعت کافی است. زمین مدینه، با نگاه خورشید، روشنایی میگرفت و تابش طلایی آفتاب چهارمین روز شعبان سال 26هجری را نوری دیگر میبخشید. دلهای شیفتگان امیرالمومنین علی(ع)، لبریز از شور و عشق بود و چهره علاقهمندان اهل بیت را شبنم شادی فراگرفته بود و برای دیدار نورسیده مولای خویش، بر یکدیگر پیشی میگرفتند. «ماه» تازه در مدینه طلوع کرده بود. شور و هلهله، خانه علی(ع) و فاطمه کلابیه را فراگرفته بود. امالبنین، قنداقه عزیز خود را تقدیم علی(ع) کرد. قمربنیهاشم زاده شد. جانبازان مفتخرند که روز ولادت حماسهساز کربلا به پاس دلاوری آنان به نام روز جانباز نامگذاری شده است.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار16تیر

38 قمری: ولادت سیدالساجدین(ع)
فرهنگ و تاریخ > تاریخ جهان - مردی میآید که دستانش بوی کرامت، پیشانیاش بوی بندگی و گامهایش ندای ایستادگی سرمیدهد.

بهار به حیرت میایستد، باد سجده میکند و خورشید، شکرانه میدهد. امامعلیبنحسینبنعلیبن ابیطالب(ع) مشهور به سجاد، چهارمین امام شیعیان، در پنجم شعبان سال38هجری قمری متولد شد. ایشان زمانی دیده به جهان گشود که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علیبنابیطالب(ع) بود. این بزرگوار در عاشورای سال61 هجری قمری حضور داشت و در آن واقعه براساس اراده الهی زنده ماند و پس از شهادت پدرش مسئولیت زمامداری شیعیان از جانب خدا برعهده او گذاشته شد.

313قمری: درگذشت محمدبن زکریای رازی

محمدبنزکریای رازی پزشک، فیلسوف و شیمیدان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسیدسولفوریک) که آثار ماندگاری در پزشکی، شیمی و طب نوشته است، در ری زاده شد. مهمترین سند تاریخی درباره تولد و مرگ رازی کتاب (فهرست کتب رازی) نوشته ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در شعبان 251قمری و درگذشت او در پنجم شعبان 313 قمری ثبت شده است. رازی مردی خوشخو و درتحصیلکوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امرا و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشت. ابن ندیم میگوید:رازی تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقرا و بیماران داشت، از حالشان جویا و به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.

1332 شمسی: ورود طراح کودتای 28مرداد به تهران

کرمیت روزولت از طراحان کودتای 28مرداد، نوه تئودور روزولت بیستوششمین رئیسجمهور آمریکا بود. رساله پایاننامه تحصیلی او درباره «فنون تبلیغات در جنگ داخلی انگلیس» بود و به همین سبب او راههای مقابله با بحرانهای داخلی را میشناخت.
او در سازمان اطلاعاتی ویژه رئیسجمهور آغاز به کار کرد و نخستین کار او پژوهش درباره ایران بود که سرگذشت کرمیت روزولت را به تاریخ معاصر ایران پیوند زد. کرمیت روزولت در 16تیر 1332 شمسی با گذرنامه جعلی به نام جیمز ف.لاکریج از مرز عراق وارد ایران شد تا توطئه آمریکایی- انگلیسی 28مرداد1332 شمسی را رهبری کند. او در آن زمان 12سال تجربه پژوهش و کار در مسائل ایران را داشت و طی این سالها فعالیتهای اطلاعاتی آمریکا را در خاورمیانه هدایت میکرد.

1384شمسی: بمب گذاری در سیستم حمل و نقل لندن

16 تیر 1384شمسی انفجار 4بمب در سیستم حملونقل لندن در ساعات پررفتوآمد صبح، موجب کشتهشدن دستکم 56نفر از جمله 4بمبگذار شد. 700نفر در جریان این انفجارها زخمی شدند. انفجار این بمبها در 3 قطار زیرزمینی و یک اتوبوس دوطبقه رخ داد. یک گروه که پیش از این ناشناخته بود به نام گروه مخفی جهاد القاعده در اروپا مسئولیت این انفجارها را برعهده گرفت؛ البته هیچ یک از این ادعاها تایید نشد.

روزي كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهاي او
0707sabah.jpg


تصوير حسن صباح

مورخان، متفق القول، هفتم ژوئيه (16 تيرماه) سال 1071 ميلادي (450 هجري خورشيدي) را روزي مي دانند كه حسن صبّاح كار ديواني [امور اداري دولتي] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گري و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتري بسازد. وي از نظر فلسفي معتقد به آزادي اجتماعي، تعاون، برادري، عدم تصرف مناطق و برتري بر ملل ديگر با توسل به نيروي مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهي مي كرد.
ورود حسن به دنياي مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقي وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموي خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيري از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشي» رواج داشت به «ري» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.
حسن صباح كه 90 سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال 1134 ميلادي درگذشت مردي تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا 35 سالگي كار دولتي داشت و يک مدير ماهر و فردي سازمان دهنده بود. وي در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامي كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه هاي مختلف و از جمله «دروزي» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايي Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.
وي پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابي» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ري و قزوين رفت. حسن از اين سفرهاي داخلي توشه بزرگ براي رسيدن به هدف برگرفت، ولي در برابر خود امپراتوري توانمند سلجوقيان را مي ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه اي در پيش گرفت [روشي مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن 20 و دهه اول قرن 21 - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوي از جان گذشتگي در پيروان خود كه آنها را «فدايي» مي خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويي و ... ادامه دهند، براي براندازي شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جاي تصرف شهرها، بر دژهاي كوهستاني مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوري پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستاني شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهاي اطراف اين قلاع بود و به زودي بر 74 قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولي شد. پيروانش او را «سيدنا» مي خواندند. درباره كارهاي او، نوشته هاي عطاملك جويني، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند.
دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاري، و به صورت «شبح» عمل مي كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگي «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود]
حسن براي نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد مي کرد، يكي از فدائيان را مامور مي كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه اي که قبلا آماده شده بود در آنجا باقي بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه داراي قلمروي پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگي است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وي، تنها داراي هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهاي تو براي مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و ....
از نوشته هاي مورخان چنين بر مي آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاري اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفي مردي بود كه اعتقاد به زندگاني ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وي که معتقد به آزادي اجتماعي، اقتصاد تعاوني و نيز گذشت بود پس از هر پيروزي، از شكست خوردگان انتقام نمي گرفت و آنها را شماتت نمي كرد. به نوشته برخي مورخان متأخر، دشمني او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه براي اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبي (تركمانان سلجوقي) را مي كرد و به زبان عربي بيش از فارسي توجه داشت.
در اروپا درباره حسن صباح به جاي تاريخ نويسي داستان نويسي كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش مي داد و برخي ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو مي دانند. حال آن كه معدودي از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) مي گفتند.
پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباري»، گروههاي مشابهي در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسي جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطي به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاري مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبي داده بودند.
قلاع اسمعيليه در سالهاي ميان 1256 تا 1260 ميلادي به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعي تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقي مانده اند.
از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست هاي قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح 9 قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگي و «مبارزه تا حد خودكشي» را به صورت ابزارهاي اصلي مبارزه بكار برده اند. حسن مي گفت: هنگامي كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگوني جهاني قطعي است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته اي از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولاي 2007 در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومي قرار گرفته بود.

اعزام نخستين دانشجويان ايراني به انگلستان و آرزوهاي عباس ميرزا وليعهد

0707abbas.jpg


تصوير عباس ميرزا

دولت وقت ايران (دوران فتحعلي شاه) هفتم ژوئيه سال 1811 ميلادي دو ايراني را به عنوان دانشجو روانه انگلستان كرد. اين تصميم كه از سوي عباس ميرزا وليعهد وقت گرفته شده بود به تاييد وزير اعظم هم رسيده بود و سبب اتخاذ اين تصميم افزايش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ايران و نياز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد بود و نيز كساني بود كه انگلستان را ديده و از اوضاع واقعي آن آگاه باشند.
سه سال بعد (1814) به همين ترتيب پنج دانشجوي ديگر از سوي عباس ميرزا به انگلستان اعزام شدند.
مروري بر تاريخ قاجاريه نشان مي دهد كه عباس ميرزا بيش از هر شاه و شاهزاده اين دودمان نگران وطن، منافع آن و آينده اش بود. خاطرات ژنرال گاردان فرستاده ناپلئون به ايران كه براي مدتي مديد همنشين عباس ميرزا بود حكايت از وطندوستي و علاقه عميق وليعهد فتحعلي شاه به پيشرفت وطن و حفظ تماميت و حاكميت آن مي كند.
گاردان نوشته است كه عباس ميرزا به خوبي مي دانست كه تا اكثريت مردم باسواد، روشن و خواستار ترقي نشوند كشور پيشرفت نخواهد کرد. به نوشته گاردان، عباس ميرزا بارها گفته بود که مردم به همان اندازه كه در انديشه خانواده خود هستند بايد به وطن و جامعه ملي نيز بيانديشند. گاردان نوشته است كه يك بار عباس ميرزا از او پرسيد كه چه بكند تا ايرانيان به پاي اروپاييان برسند ، آيا خواب و خوراك در پيشرفت انسان نقش دارد؟.
عباس ميرزا پيش از پدر درگذشت و نتوانست شاه شود و به آرزوهايش جامه عمل بپوشاند.



 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 17 تیر

حمله ناوگان عثماني به جزيره هرمز!
دولت عثماني (تركيه) كه از زمان جنگ چالدران (اوت سال 1514) به دليل داشتن اسلحه آتشين (توپ و تفنگ) و از اين لحاظ برتري نظامي، به حملات زميني خود به قلمرو ايران ادامه مي داد، در سال 1552 (زمان سلطنت شاه طهماسب صفوي) تصميم به حمله به جزاير ايراني خليج فارس گرفت. بهانه اين حمله دريايي اخراج پرتغالي هاي مسيحي از جزيره ايراني «هرمز» بود!. عثماني در سال 1546 ميلادي يمن را تصرف كرده بود و بر درياي سرخ و تنگه كليدي آن «باب المندب» مسلط شده بود و براي توسعه اين متصرفات، قدرت دريايي پرتغال را در برابر خود مي ديد.
درياسالار پرتغالي آلفونس آلبوكرك (آلبوكركي) در سال 1506 جزيره «سكوتره Socotra» در جنوب شبه جزيره عربستان و در سال 1507 جزيره هرمز را متصرف شده بود. پرتغالي ها علاوه برمنطقه گوا در هند، در سال 1511 در «مالاكا» مستقر شده بودند و در هرجا كه مستقر مي شدند ميسيونهاي مسيحي هم به تبليغ و ترويج اين دين مي پرداختند.
حمله دريايي عثماني به جزيره هرمز هشتم ژوئيه (17 تيرماه) 1552 و با کمک پاشاي مصر (كارگزار عثماني) آغاز شد، ولي با شكست رو به رو گرديد و پيشروي عثماني در جزيرة العرب، به حجاز و يمن محدود ماند. بايد دانست كه پيش از حمله عثماني به هرمز، سليمان پاشا حكمران عثماني مصر در سال 1538 ميلادي براي بيرون راندن پرتغاليها از منطقه «ديو Diu» در گجرات هند، از طريق دريا به اين منطقه نيرو فرستاده بود كه اين نيروها كاري از پيش نبرده بودند.
جزيره هرمز و ساير مناطق ايراني متصرفي پرتغاليها در خليج فارس در سال 1621 ميلادي- دوران پادشاهي شاه عباس- آزاد و به قلمرو ميهن بازگشت داده شدند.

دريا سالار«آلبوكرك» عامل سلطه پرتغال بر چند نقطه درخليج فارس و هند

صلح سال 1555 ایران و عثمانی، از دست رفتن بغداد و تقسیم ارمنستان
سازش شاه طهماسب صفوی و سلطان سلیمان عثمانی که در پی سه جنگ حاصل شد از هشتم جولای 1555 میان ایران و عثمانی صلح برقرارکرد ـ صلحی که تقریبا دهه برقرار بود. این سه جنگ از سال 1533 آغاز شده بود و یکی پس از دیگری تا سال 1553 ادامه داشت و مذاکرات صلح تا انعقاد قرارداد سال 1555 دو سال طول کشیده بود. در دو جنگ از این سه، ایران شکست خورده بود. دو شکست ایران عمدتا به سبب رقابت و دشمنی سران ایلات تشکیل دهنده نیروی قزلباش با یکدیگر و توطئه و دسیسه بود. همین نزاع داخلی سران ایلات بر سر قدرت و کنترل امور و منافع سبب شده بود که در نخستین جنگ، شاه طهماسب نتواند بیش از چند هزار (کمتر از ده هزار) نیرو وارد میدان کند و در نتیجه تبریز پایتخت وقت و بخشی از غرب و شمال غربی ایران به تصرف عثمانی درآمد. آن چند هزار نیرو هم از صوفیان بودند که شاه طهماسب را «مرشد کامل» و اطاعت از اورا واجب محض می پنداشتند. سلطان سلیمان برای این جنگ نزدیک به دویست هزار نظامی و سیصد توپ فراهم آورده بود.
دو دولت در سازشنامه 1555 ارمنستان را میان خود قسمت کردند، دولت ایران بغداد و مناطق غربی بین النهرین را به عثمانی داد و به این ترتیب دولت عثمانی به مناطق جنوب شرقی جزیرة العرب دسترسی یافت. این سازشنامه علویان (شیعیان) آناتولی شرقی که بخشی از آنان را مهاجران دیلمی (گیلانی) تشکیل می دادند و هوادار صفویان بودند دلسرد کرد و همچنین کردهارا. شاه طهماسب برای دور ساختن پایتخت از دسترس عثمانی آن را از تبریز به قزوین منتقل کرد. شاه طهماسب یکم که در فوریه 1514 به دنیا آمده و در می 1676 درگذشت وی در طول نیم قرن سلطنت خود نه تنها با مشکل خودخواهی سران ایلات قزلباش بلکه شاهزادگان صفوی رو به رو بود. برادرش القاص میرزا بر ضد او با عثمانی متحد شده بود!. رقابت و کشمکش داخلی سران ایلات و شاهزادگان و ازجمله شاهزاده خانمها که تا زمان شاه عباس یکم ادامه یافت، یک ضعف بزرگ دولت صفویان بود.
پیمان سعدآباد سرپوشی بر قرارداد واگذاری هرات ـ توطئه ديگر لندن برضد تهران
هفدهم تیرماه 1316 (هشتم جولای 1937) ميان ايران، تركيه، عراق و افغانستان يك پيمان عدم تجاوز امضاء شد كه چون دركاخ سعد آباد (تجريش) امضاء شده بود به پيمان سعد آباد معروف شده است. وزيران امور خارجه افغانستان، تركيه و عراق براي اين منظور به تهران آمده بودند. [در آن زمان هنوز پاكستان تاسيس نشده بود كه وارد اين پيمان شود].
رسانه هاي آلمان دو سال و چند ماه بعد و پس از آغاز جنگ جهاني دوم مدعي شدند كه اين پيمان طبق نقشه انگليسي ها منعقد شده بود تا رضاشاه پهلوی در اجراي انديشه «احياء ايران زمين»، با كمك گرفتن از آلمان و احیانا سازش با مسكو و آنکارا، در صدد ضميمه كردن افغانستان و شرق رود دجله به ايران برنيايد. قرارداد پاریس که به جنگ انگلستان با ایران پایان داد و دولت تهران مناطق تاجیک نشین افغانستان ازجمله شهر هرات را که از زمان کوروش بزرگ بخش اصلی ایران بود واگذار کرد دست دولت تهران برای لشکرکشی به افغانستان و استقرار نظامی در آنجارا بازگذارده است. دولت لندن گمان می کرد که با پیمان سعدآباد خواست توانست شرایط مندرج در قرارداد مورخ چهارم مارس 1857 پاریس را منتفی و دست کم کمرنگ کند!.
مورخان معاصر در تاليفات خود، نزديك شدن بعدي افغانستان به دولت مسکو را هم يك نقشه لندن به منظور رهانيدن خود از كابوس وحدت ايران و تاجیکهای افغانستان ذكر كرده اند. هرگونه الحاق تاجیکها به ایران باعث وحدت پشتونهای دو سوی خط «دوراند»، پیدایش کشوری تازه و احتمالا از میان رفتن افغانستان و پاکستان خواهد بود که هر دو کشور با نقشه لندن ساخته شده اند. سياست هاي انگلستان در آسياي جنوبي عامل اصلي تجزيه ايران زمين و جدا شدن تدريجي افغانستان بود. بيش از دو قرن است که انگلستان نسبت به افغانستان حساسيت ويژه از خود نشان داده است!. به باور برخي از مفسران، دولت واشنگتن با طناب پوسیده لندن و اصرار و بازيهاي سياسي اين دولت از سال 2001 وارد چاه افغانستان شده است. براي حل مسئله القاعده راههاي ساده تر و کم هزينه وجود دارد.
اخطار مسکو به تهران و دريافت يک پاسخ مبهم
هشتم ژوئيه 1954 (ده ماه پس از براندازي 28 مرداد)، دولت مسكو ضمن تسليم يادداشتي به دولت وقت ايران و يادآوري معاهدات في مابين منعقده در دهه 1920، تهران را از پيوستن به اتحاديه هاي نظامي غرب و ترتيبات مشابه كه ماهيت ضد شوروي دارند و مآلا به سود ايران نخواهند بود برحذر داشت.
چند روز بعد دولت تهران به اين يادداشت پاسخي مبهم داد و اشاره كرد كه هنوز وارد چنين اتحاديه هايي نشده است و اگر بخواهد بشود اين کار به صورت محرمانه نخواهد بود و چگونگي را اعلام خواهد داشت.
لادن و لاله هم تاريخ شدند
ladanlaleh.jpg

لادن (سمت چپ) و لاله
هشتم ژوئيه 2003 لادن و لاله دو خواهر دوقلوي ايراني كه از ناحيه سر «به هم چسبيده» به دنيا آمده بودند در يك بيمارستان سنگاپور در سومين روزي كه تحت عمل جراحي قرار داشتند يكي پس از ديگري جان سپردند. نخست لادن (سمت چپ در عكس) درگذشت و ساعتي بعد هم لاله .
جدا كردن دوقلوهاي به هم چسبيده كه از سال 1952 آغاز شده است اگر در سنين كودكي باشند در حال حاضر امري دشوار نيست، ولي لادن و لاله در بيست و نهمين سال عمر خود زير عمل جراحي قرار گرفته بودند كه در اين سن ترميم سلولهاي عصبي همانند سنين كودكي آسان نيست.
مغز اين دو خواهر در لحظه تولّد از هم جدا بود، اما به سبب زندگي طولاني باجمجمه مشترك، به مرور زمان به هم چسبيده بود.
دشواري عمل جراحي در اين بود كه سرهاي دو خواهر علاوه بر عصب هاي مشترك داراي يك وريد بزرگ مشترك بودند كه خون را از سر به قلب باز مي گردانيد و دو تا كردن آن از طريق پيوند زدن باعث ادامه خونريزي و مرگ لادن و لاله شد.
جراحان كشورهاي مختلف از جمله آلمان چنين وضعيتي را قبلا پيش بيني كرده بودند. در جريان عمل، يك گروه بزرگ كارشناس و جراح حضور داشتند و جراح اصلي از آغاز كار قول موفقيت آميز بودن عمل را نداده بود. ولي دو خواهر از ادامه وضعيتي كه داشتند خسته شده بودند و ريسك را پذيرفته بودند.
اين رويداد از لحظه انتقال دو خواهر از تهران به سنگاپور به دليل بي سابقه بودن كار، توجه رسانه ها همه كشورها را به خود جلب كرده بود و پخش آخرين جملات لادن به زبان انگليسي بارها از شبكه هاي تلويزيوني تكرار و باعث توجه جهانيان به اين موضوع شده بود و به همين سبب گزارش در گذشت آنان به صورت يك خبر فوق العاده پخش شد و مردم را در گوشه و كنار جهان متاثر ساخت. بسياري هم بر مرگ آنان كه موفق به داشتن استقلال از يكديگر نشدند گريستند و اين رويداد جايگاهي در تاريخ يافت.
لادن و لاله در فيروز آباد فارس به دنيا آمده بودند، اما عمدتا در تهران زندگي كرده بودند.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
روزگار 18 تیر

فرماندار تخارستان برضد دولت اشکاني و سپس پناهنده شدن او به چين
اختلاف نظر ميان حكمران تخارستان (منطقه اي در شمال شرقي افغانستان امروز) و دربار اشكانيان از جولای 127 پيش از ميلاد آغاز شد. شاه وقت از دودمان اشكاني سركوبي فرماندار ياغي با فرستادن سرباز را بر مذاكره با او ترجيح داد.
فرماندار تخارستان به دليل خودداري افرادش از جنگ با نيروهاي دولت، به چين (چین شمال غربی ـ منطقه ای که شهر اورومچی حاکم نشین آن است) گريخت و به دولت آن كشور پناهنده شد و دولت اشكاني ایران استرداد او را درخواست نكرد تا قضيه بزرگ نشود و ميان دو دولت دوست (ايران و چين)، يك مسئله پيچيده به وجود نيايد. مرز شمال غربی چین پس از تغییراتی که در دوران سیل مهاجرت اقوام آلتائیک و سپس حکومت مغولها کرد اینک همان شده است که در عهد اشکانیان و ساسانیان بود. ایرانیان مردم آن کشوررا به نام دودمان کین = شین = چین؛ چینیان و برخی ملل از جمله ترکیک زبانها به نام دودمان هان؛ «هان» می خوانده اند که هر دو اسم باقی مانده است. غرب واژه چین را از ایرانیان فراگرفته و رایج ساخته است چینیان کشور خودرا «چونگ کواو» می خوانند.
ارزش خاک ميهن براي ناصرالدين شاه! ـ هدیه گوشه ای از ایران به «اعليحضرت تزار همه روسيه!»
اسناد قرارداد مورخ 27 ماه می 1893 روسيه و ايران 9 جولای همين سال [روزي چون امروز] ميان دو دولت مبادله شد و در اروپا [نه در تهران!] انتشار يافت!.
به موجب اين قرارداد، ناصرالدين شاه قاجار منطقه مرزي «فيروز» را به «اعليحضرت تزار همه روسيه!» بخشيده بود و خط مرزي دو كشور به سود روسيه تغيير يافته بود. اين ناحیه اينک در جمهوري ترکمنستان واقع شده است.
منطقه فرارود (شمال رود جیحون = آمودریا) در یک رشته عملیات نظامی هشت ساله (از 1873 تا 1881) به تصرف کائوفمان ـ ژنرال آلمانی نژاد روسیه درآمده و برغم تاجیک و پارسی زبان بودن میلیونها تن از ساکنان منطقه، ترکستان روسیه نامیده شده بود. روسها شش سال پس از فروش آلاسکای یک میلیون و 712 هزار کیلومتر مربعی [بزرگتر از ایران امروز] به دولت واشنگتن به 7 میلیون و 200 هزار دلار، تصرف منطقه فرارود را آغاز کرده بودند. روسها که با لندن بر سر تقسیم آسیای میانه و آسیای جنوبی میان خود به سازش دست یافته بودند سپس ایران را مجبور به امضای قرارداد 21 سپتامبر 1881 و برسمیت شناختن وضعیت تازه و از دست دادن سرزمین ها ازجمله مرو، اشک آباد (عشق آباد)، سرخس و ... و تحویل آنها تا سال 1884 به روسیه کردند و خواستند که تا رود اترک عقب برود!. قبلا، دولت تهران که با تهدید نظامی روسیه رو به رو بود از دعاوی خود در بخارا و سمرقند انصراف داده بود و در ماه می 1893 [طبق تقاضا، و بدون تهدید نظامی] منطقه فیروز هم از دست رفت. در دوران حکومت مصدق متون و تفسیر قراردادهای استعماری لندن و مسکو با تهران از آغاز قرن نوزدهم تا سال 1950 در کتابهای درسی تاریخ مدارس ایران آمده بود که پس از براندازی 28 امُرداد 1332 [براندازی دمکراسی] حذف و یا کوتاه شده بود که انتشار آنها از دو دهه پیش و عمدتا از سال 1993 در مطبوعات ایران ازسرگرفته شده است.
قاجارها از ايل مغولي «قجر» و از اعقاب قاجار نويان ـ اميرزاده مغول بودند که با چنگيز به آسياي ميانه آمده بود.
از رفتار خانها و سلاطين قاجار که در کتب تاريخ و يادداشت هاي رجال معاصرشان مندرج است چنين برمي آيد که جز نفع شخص خود و ارضاء نفس در انديشه اموري ديگر نبودند و کوشش آنان تنها اين بود که براريکه قدرت باقي بمانند!.

0709naser.jpg


روزي که «باب» اعدام شد
سيد علي محمد شيرازي معروف به «باب» كه در زندان چهريق آذربايجان محبوس بود 9 جولاي 1850 به تصميم ناصرالدين شاه كه تازه به سلطنت رسيده بود اعدام شد.
با او، يكي از مريدانش به نام مّلا محمد علي نيز اعدام گرديد.
سيد علي محمد شيرازي هنگام اعدام 31 ساله بود.
سركوب شدن امير مؤيد سوادكوهي
18 تير 1300 زد و خورد نيروي اعزامي قزاق با افراد اميرمؤيد سوادكوهي كه در مازندران بناي مخالفت با دولت وقت را گذاشته بود آغاز شد و روز بعد با شكست امير مؤيد و فرار او پايان يافت. اين مخالفت با خشونت تمام سرکوب شده بود.
احمد آقا خان مير پنج (بعدا سپهبد امير احمدي) فرمانده قزاقهاي اعزامي پس از شکست دادن سوادکوهي، خانه و قرارگاه او را به آتش کشيد و فرزندانش را هم فراري داد. هدف، ارعاب مخالفان احتمالي ديگر بود.
اين رويداد چهار ماه و نيم پس از کودتاي ژنرال رضاخان که سردار سپه و وزير جنگ شده بود و خود نيز از مردم سوادکوه بود صورت گرفت.
امير احمدي که از همقطاران قديم رضا شاه بود در سال 1344 در 77 سالگي درگذشت. وي نخستين نظامي ايران بود که پس از دوران ساسانيان، سپهبد شده بود. واژه هاي «سپه، سپاه، سپهبد» و تركيبات آنها، از دوران ايران باستان تا كنون تغيير نيافته اند. سپهبد امير احمدي به مشاغل نظامي و غير نظامي متعدد و گوناگون منصوب شده بود و آخرين سمت او سناتور انتصابي بود.


روزگار19تیر

سپاه 40 هزار نفري ناپديد شده ايران در غرب صحراي مصر!
در تابستان سال 525 پيش از ميلاد، و طبق محاسبات تقويم نويسان بر پايه نوشته هاي هرودت و ساير مورخان باستان نگار؛ ژوئيه اين سال (چنين ماهي در دو هزار 534 سال پيش)، يك سپاه چهل هزار نفري ايران كه از سوي كامبيز دوم (کامبوزيا = كمبوجيا = کمبوجیه، پسر و جانشين كوروش بزرگ) مامور شناخت و تصرف مناطق جنوبي ليبي و ضميمه ساختن آنها به متصرفات ایران در مصر شده بود در غرب صحراي مصر و در منطقه واحه سيوا گرفتار توفان شن شد و در زير شن مدفون گرديد كه فصلي از تاريخ قرون قديم تحت عنوان «سپاه گمشده پارسيان» را تشكيل مي دهد. در سالهاي اخير باستان شناسان موفق به يافتن آثاري از اين سپاه شده اند و تلاش در اين زمينه ادامه دارد. باستانشناسان با يافتن محل مدفون شدن سپاه گمشده ايران و به دست آوردن سپر، نيزه، شمشير، جنجر، كمان، زره، كلاه خود، نيم تنه چرمي و كورسلت (زيرپوش نظامي ـ كورست مردانه) و ...، بر اين باورند كه خواهند توانست بر تجهيزات و پيشرفت صنايع نظامي ايران باستان عميقا دست يابند. به علاوه، از طريق آزمايش «دي. ان.ا.» و تشخيص نژاد بدانند كه آيا ارتش ايران آن زمان از سرباز خارجي (مرسنر) استفاده مي كرده و يا اين كه همه نظاميان از اقوام ايراني بودند. به نوشته باستان نگاران (برپایه طرز قرار گرفتن اشیاء و استخوانهای مکشوفه در محل)، اين سپاه ايراني در بامداد و هنگامي که افراد آن سرگرم صرف صبحانه بودند با توفان عظيم شن رو به رو شده بود. فرمانده سپاه پس از آغاز توفان شن پيکي را روانه «تبس» کرده بود تا کامبيز را از ماوقع آگاه سازد تا بداند که اگر در انجام ماموریت تاخير افتد؛ علت چه بوده است.
كامبيز پس از تصرف مصر و به اسارت درآوردن و سپس بخشودن فرعون وقت (پسامتيك سوم)، در شهر تبس بود كه تصميم به فرستادن يك سپاه تماما سوار از طريق جنوب مصر به ليبي گرفت. به نوشته هرودت و ساير مورخان، اين سپاه ظرف هفت روز خود را به خرگاه (واحه «الخارجه» كه اينك به صورت شهري 60 هزار نفري در آمده است) رسانيد و از آنجا در مسير يك راه كارواني بسيار قديمي به سوي «سيوا» كه آخرين نقطه صحراي غربي مصر بود به راه افتاد و 325 كيلومتر راه را در 30 روز طي كرد زيرا حركت در صحراي داغ و توفاني كاري دشوار بود. اشتباه كامبيز (كامبوزيا) اين بود كه اين سپاه را در اواخر بهار روانه كرده بود و سپاه (طبق محاسبات تقويمي) اواخر دهه اول ژوئيه (چنين روزهايي) به سيوا رسيده بود. جمهوری اسلامی ایران اینک تلاش می کند تا اشیاء به دست آمده و بقایای استخوانهای نظامیان را به وطن بازگرداند.
گم شدن اين سپاه و نيز دسيسه هاي پسامتيك كه مورد عفو كامبيز دوم قرار گرفته بود وي را افسرده ساخت كه به نوشته يكي ـ دو مورخ، از فرط خشم «گاو مقدس مصريان (آپيس)» را خنجر زد. اسناد به دست آمده خلاف اين نوشته را ثابت مي كند كه كامبيز گاو آپيس را كشته باشد.
داريوش بزرگ (جانشين كامبيز) در جريان سفر خود به مصر جهت افتتاح آبراه درياي سرخ به رود نيل، به خرگاه (الخارجه) رفت تا شخصا براي يافتن اجساد افراد سپاه گمشده كوشش كند و اين اجساد را به وطن بازگرداند تا در غربت باقي نمانند كه موفق نشد زيرا که توفانهاي شن بتدريج در آن ناحيه ايجاد تپه هاي متعدد كرده بودند و اين تپه سازي طبيعت در طول زمان ادامه يافته است. باوجود اين، داريوش بزرگ به يادبود اين سپاهيان، معبدي را در الخارجه ساخت. اين معبد و علائم دولتي و مذهبي ايران که تا به امروز دست نخورده و كامل برجاي مانده اند و هر سال دهها هزار گردشگر از آنها ديدن مي كنند؛ ديدار داريوش از اين منطقه، حد مرز غربي ايران در آفريقا و ضميمه شدن مصر به ايران را ثابت مي کند.

در دو «دهم ژوئيه»: صلح هادريان با ايران و مرگ او

0710hadrian.jpg

هادريان و ديواري كه در نيمه اول قرن دوم ميلادي براي جلوگيري از حمله اسكاتلندي ها ، از «هاوستد» تا « نورتمبرلند » در خاك انگلستان ساخت


هادريان (پابليوس آدريانوس) امپراتور روم پس از 21 سال حكومت دهم ژوئيه سال 138 ميلادي درگذشت كه جسد او، سال بعد به شهر رم انتقال يافت و دفن شد. هادريان پانزده سال پيش از آن (سال 123 ميلادي) پا به شرق مديترانه گذارده بود كه خسرو، شاه اشكاني ايران با سپاهي گران به جنگ او شتافت. دو ارتش در كنار رود فرات شمالي (تركيه امروز) به هم رسيدند ولي هادريان به خسرو پيام فرستاد كه براي جنگيدن نيامده است بلكه مي خواهد كه اختلاف نظرهاي دو امپراتوري از راه مذاكره و با امضاي قرارداد حل شود. خسرو پيشنهاد او را پذيرفت و مذاكرات مستقيم طرفين به امضاي قرارداد صلح و دوستي مورخ دهم ژوئيه 123 ميلادي انجاميد. هادريان پس از آسوده ساختن خيال خود از شرق، متوجه حل مسائل روم در اروپا شد. وي براي جلوگيري از حمله و هجوم اسكاتلندي ها به انگلستان ( اينگلند - آن زمان از متعلقات امپراتوري روم)، يك ديوار عرضي طولاني در بريتانيا كشيد كه بعضي قسمتهاي آن باقي مانده و به ديوار هادريان معروف است. بريتانيا از زمان سزار (نيمه دوم سده يكم پيش از ميلاد) غربي ترين بخش امپراتوري روم بود.

قضاوت تاريخ درباره هرمز دوم شاه ساساني ايرانزمين
دهم ژوئيه سال 302 ميلادي «نرسي» شاه وقت ايران از سلسله ساساني پس از اين كه شنيد يك واحد از ارتش ايران مورد شبيخون رومي ها قرار گرفته و متحمل تلفات شده از فرط اندوه بيمار شد و همان روز بعد از ده سال پادشاهي به سود پسرش هرمز كناره گيري كرد، اما هرمز تا روزي كه پدر زنده بود عنوان «شاه» بر خود ننهاد. نرسي قبلا ارتش روم به فرماندهي گالريوس را در منطقه فرات شمالي (محلي ميان جنوب غربي ترکيه و شمال سوريه امروز) شكست و فراري داده بود و چون پيش بيني حمله مجدد را تا سالها نمي كرد، نيمي از ارتش را روانه شمالشرقي كشور كرده بود كه گالريوس از فرصت استفاده کرده به سپاه ايران مستقر در جنوب ترکيه امروز ( نه چندان دور از شمال عراق کنوني) شبيخون زده و تلفات وارد ساخته بود. اختلاف ايران و روم در زمان نرسي بر سر ارمنستان بود.
دو ماه بعد همان بيماري ناشي از افسردگي شديد، سرانجام نرسي را از پاي درآورد و هرمز به نام «هرمز دوم» تاج بر سر گذارد.
هرمز دوم كه هفت سال و چهار ماه سلطنت كرد، نخستين شاه ايران است كه اجازه داد تصوير همسر او - دختر پادشاه (دست نشانده و محلي) كوشان - بر سكه ضرب شود.
هرمز دوم كه «تاريخ» او را به عنوان «عادل» مورد قضاوت قرار مي دهد، دادگاههاي كيفري ايران را دو مرحله اي كرد و دستور داد كه احكام اعدام بدون تصويب او اجرا نشوند.
 
بالا