عبور می کنم هر روز از کنار نیمکت های خالی پارک
طوری که انگار
تو در نیمکت های آخر انتظارم را میکشی...!!!
به آنجا که میرسم
وانمود میکنم باز هم دیر رسیده ام...!!!
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده
ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
......
فروغ فرخزاد
[h=6]کوچهها را بلد شدم
خیابانها را بلد شدم
ماشینها را، مغازهها را رنگهای چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتی و دیگر در راه هیچ مدرسهای گم نمیشوم, ولی... هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم آدمها را بلد نیستم
[h=6]دلت تنگ یک نفر که باشه ؛
تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذره ،
و لحظه ای فراموشش کنی !
فایده نداره ....
تو دلت تنگ است ،
دلت برای همان یک نفر تنگ است !
تا نیاید
تا نباشد ...
هیچ چیز درست نمی شود ... !!!