• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جزیره ی سرگردانی :بدجنس:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بغضِ فروخورده ام، چگونه نگریم؟
غنچۀ پژمرده ام، چگونه نگریم؟

رودم و با گریه دور می شوم از خویش
از همه آزرده ام، چگونه نگریم؟

مرد مگر گریه می کند؟ چه بگویم

طفلِ زمین خورده ام، چگونه نگریم؟

تنگ پر از اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام، چگونه نگریم!

پرسشم از رازِ بی وفایی او بود
حال که پی برده ام، چگونه نگریم؟
 

نفس91

کاربر ويژه
من یک دختـــــــر ایــــرانـــیـــــم
بــــــــدان "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد
روح
خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته
ارزان نمی فروشمش
دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد
بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش../.
 

شمیم

کاربر ويژه
مينويسم ، مينويسم از تو

تا تن كاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت

گريه اين گريه اگر بگذارد

با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج ازل كافي نيست

با تو از اوج غزل خواهم گفت

مينويسم ، همه ي هق هق تنهايي را

تا تو از هيچ ، به آرامش دريا برسي

تا تو در همهمه همراه سكوتم باشي

به حريم خلوت عشق ، تو تنها برسي

مي نويسم ، مي نويسم از تو

تا تن كاغذ من جا دارد ...

مي نويسم همه ي با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببري

تا تو تكيه گاه امن خستگي ها باشي

تا مرا باز به ديدار خود من ببري

مينويسم ، مينويسم از تو ...

تا تن كاغذ من جا دار د
 

نفس91

کاربر ويژه
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الاهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی ۹۰دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و بحث ديني و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده دارهکه شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان ائمه و قرآن رو به سختی باور می کنیم!

چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
 

ریحانه69

متخصص بخش فوتبال
مهربانيت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ....

وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد ... !!!

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
چه موجود عجیبی است این آدم...

وقتی صدایش می کنی ؛ نمی شنود !
وقتی به دنبالش می روی ؛ نمی بیند !
وقتی دوستش داری ؛ به فکرت نیست !

اما ...

وقتــی می شنود ؛ که دیگر صدایت گرفته ...
وقتـــی می بیند ؛که خسته در راه افتاده ای ...
وقتـــی به فکرت هست ؛ که دیگر نیستی ... !!
 

Mans0ur

New member
نيمه شب در دل دهليز خموش
ضربه پايي افكند طنين
دل من چون دل گلهاي بهار
پر شدم از شبنم لرزان يقين
گفتم اين اوست كه باز آمده
جستم از جا و در آيينه گيج
بر خود افكندم با شوق نگاه
آه لرزيد لبانم از عشق
تار شد چهره آيينه ز آه
شايد او وهمي را مي نگريست
گيسويم در هم و لبهايم خشك
شانه ام عريان در جامه خواب
ليك در ظلمت دهليز خموش
رهگذر هر دم مي كرد شتاب
نفسم نا گه در سينه گرفت
گويي از پنجره ها روح نسيم
ديد اندوه من تنها را
ريخت بر گيسوي آشفته من
عطر سوزان اقاقي ها را
تند و بيتاب دويدم سوي در
ضربه پاها در سينه من
چون طنين ني در سينه دشت
ليك در ظلمت دهليز خموش
ضربه پاها لغزيد و گذشت
باد آواز حزيني سر كرد

فروغ فرخزاد
 

کیمیا

کاربر ويژه
دانی که را سزد صفت پاکی
آن کاو وجود پاک نیالاید

پروین اعتصامی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

parisa

متخصص بخش
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست​
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

127923568_178ef61e17.jpg
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:​
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،​

بـر اوج فلک چون بپرم -از نظـر تــیز-​
می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست​

گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد​
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»​

بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید​
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:​

ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی،​
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،​

بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز​
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،​

بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی​
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،​

گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!​
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»​

eagle.gif

چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»​

منسوب به ناصرخسرو
 

کیمیا

کاربر ويژه
عمر خیام

فسوس كه نامه جوانی طی شد،
وان تازه بهار زندگانی دی شد،
حالی كه ورا نام جوانی گفتند،
معلوم نشد كه او كی آمد، كی شد!

از: خیا
 
نمی دانم
چرا امشب واژه هایم
خیس شده اند . . .
مثل ِ آسمانی که امشب
می بارد …
و اینک باران
بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم
می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد …
تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی
گذر کنم…
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـی مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !
خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون دلـتنـگـت مــی شــوم
 

دخترک ماه

کاربر ويژه

ایـن شــعرهـــا بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت
زیــــر ســـرم دسـت و پـــا بزند….

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
[FONT=""][COLOR=""][SIZE=""]یک جفت چشم قهوه ای

یک جفت چشم آسمانی

یک جفت چشم سبز

خیلی ها برای اینها شعر مینویسند

اما تو

صاحب آن چشم های سیاه ساده هستی

که شعرت را

تنها من میدانم[/SIZE][/COLOR]
 

معصومه بانو

متخصص بخش خانه و خانواده
امید خاطر

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا
شهاب یاد تو درآسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گقتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
به هوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم زسینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امید خاطرسیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا


(( سیمین بهبهانی))
 

کیمیا

کاربر ويژه
آرزو مكن كه خدا را در جايی جز همه جا بيابی

اندره ژید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش




تش طور کجا موعد دیدار کجاست**
**




 
بالا