• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جزیره ی سرگردانی :بدجنس:

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
در آفتاب پشت پرچین

کبوتر جان، کبوتر جان، کبوتر
تنت مرمر، نُکت مرجان، کبوتر
بزن بالی که برخیزد نسیمی
که دارم آتشی بر جان، کبوت
کبوتر جان، برآور یکریمی
که دارم طُرفه کاری با کریمی
مکرّر کن مگر گوید جوابم
درین دنیای وانفسا کریمی
کبوتر، دانه برچین، دانه برچین
بِچَم در آفتاب‌ِ پشت‌ِ پَرچین
مرا دیدی، ندیدی، کورو کر باش
که می گردد به دنبالم خبرچین
کبوتر جان، دلیری کن، خطر کن
شبی با آدمی زادان سحر کن
که شب عاشق، سحر فارغ ز عشقند
جز این دیدی اگر، ما را خبر کن
کبوتر، ککلت را تاب دادی
ز گردن سوی بالا خواب دادی
به سر یک خوشه سنبل حلقه کردی
که در آغوش برفش آب دادی.
کبوتر، دیده بانی کن به بامم
خبر ده گر اجل پرسد ز نامم
اجل گو محلتم بخشد که چندان
نمیرم تا بگیرم انتقامم

سیمین بهبهانی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

پست های حاشیه به درخواست منصور عزیز از تاپیک جدا شد.
دوستان جدا از ابراز احساساتتون که ممنونشون هستیم:گل: نوشتن متن و نوشته ی ادبی شخصی غیر از نویسنده، در دفترهای شعر اینچنینی جالب به نظر نمیاد. اینجا مخصوص نوشته های هنرمندان انجمنمنه و حریم خصوصیشون محسوب میشه. :ایول:
این پست هم به زودی به اسپم منتقل میشه.

-----

منصور عزیز تو دم دمای رفتن یک سااااال، این نوشته حال من رو اصلاً عوض کرد.ژرف و زیباست. :شاد:
قلمت سبز و نویسا دوست خوبم.:گل::دست:
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
گاهی گمان نمیکنی و میشود

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است

گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود…
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
شبی پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود دستش را تمیز کرد ونوشته را با صدای بلند خواند:

صورتحساب

مرتب کردن اتاقم 1000تومان
مراقبت از برادر کوچکم 1500 تومان
نمره 20 ریاضی 1000 تومان
بردن زباله ها 500 تومان
جمع بدهی شما 4000 تومان

مادر نگاهی به پسر کرد، چند لحظه به گذشته فکر کرد.. قلم را برداشت وپشت برگه نوشت:

بابت نه ماه بارداری که تو را در وجودم حمل کردم.. هیچ
بابت تمام شبهایی که کنار بالینت نشستم و دعا کردم... هیچ
بابت تمام زحماتی که تاکنون کشیده ام... هیچ
بابت غذا، نظافت، و.... هیچ
واگر همه اینها را جمع بزنی خواهی دید،
هزینه عشق واقعی من به تو... هیچ است.

پسر وقتی حرفهای مادر را شنید، با چشمانی که اشک درآن حلقه زده بود گفت: مامان، دوستت دارم!

قلم را برداشت و زیر صورت حسابش نوشت: قبلا بطور کامل پرداخت شده.


541539_358104460977250_1813603104_n.jpg
 

ریحانه69

متخصص بخش فوتبال
[FONT=georgia, Vazir, times, serif]بَــــــــد حــــال[FONT=georgia, Vazir, times, serif][FONT=georgia, Vazir, times, serif]بَــــــــد حــــال نیستَــــم !!![FONT=georgia, Vazir, times, serif][FONT=georgia, Vazir, times, serif]اَمـــــا[FONT=georgia, Vazir, times, serif][FONT=georgia, Vazir, times, serif]آدمهـــــا[FONT=georgia, Vazir, times, serif][FONT=georgia, Vazir, times, serif]بَـــ ــــــــد حــــآلَم رآ میـــگیرند !!!!
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
من بــــــدهکار تــــــوأم،

ای مــــــــــــادر ...

همــــــه جانی که به مــــــن بخشیدی ...

لحظاتی که برای امن من جنــــــگیدی ...

و بــــــدهکار تــــــوأم ...؛

عمــــــرت را،

روزهایی که ز من رنجیــــــدی،

اشکــــــ ها دزدیــــــدی،

و به من خنــــــدیــــــدی ...

من بــــــدهکار تــــــوأم مــــــــــــادر ...

:گل:

 

T I N A

کاربر ويژه
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 

T I N A

کاربر ويژه
به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
 

T I N A

کاربر ويژه
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم

خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست

صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم

تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است

در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود

بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست

کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
 

T I N A

کاربر ويژه
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم

از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم

روح از افلاک و تن از خاک، در اين ساغر پاک

از در آميختن آميختن شادي و غم دلتنگم

خوشه اي از ملکوت تو مرا دور انداخت

من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم

اي نبخشوده گناه پدرم آدم را

به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم

حال در خوف و رجا رو به تو بر ميگردم

دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم

نشد از ياد برم خاطره دوري را

بازهرچند رسيديم به هم !دلتنگم
 

T I N A

کاربر ويژه
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
 

T I N A

کاربر ويژه
هلاهل
اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست
بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته
مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است
زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته
هر چه دام افكندم، آهوها گريزان‌تر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا مي‌گذارم دامني دل ريخته
زاهدي با كوزه‌اي خالي ز دريا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!
 

T I N A

کاربر ويژه
هم دعا کن گره از کار تو بگشايد عشق
هم دعا کن گره تازه نيفزايد عشق
قايقی در طلب موج به دريا پيوست
بايد از مرگ نترسيد ،اگر بايد عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد،شايد عشق
شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد
مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق
پيله ی عشق من ابريشم تنهايی شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آيد عشق
 

T I N A

کاربر ويژه

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست​
 
آخرین ویرایش:

T I N A

کاربر ويژه

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!

ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟
روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست!...​
 

T I N A

کاربر ويژه

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدنها آیا
دو برابر شدن غصهٔ تنهایی نیست؟!
بی‌سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست​
 

T I N A

کاربر ويژه

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند
گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند
باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند​
 

T I N A

کاربر ويژه
اقليت
کبریای توبه را بشکن! پشیمانی بس است
از جواهرخانه ی خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد! مسلمانی بس است

یوسف از تعبیرخواب مصریان دلسردشد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است

نسل پشتِ نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم!
سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است
 
بالا