سلاااااااااام دوستان:درحال ورجه وورجه نیستم!! از بس این وروجکهامون مخمون رو خوردن دیگه حس بالا پایین پریدن ندارم:122::دی :
خب فقط اومدم اعلام کنم ک مهمترین اتفاقای امروزم اینا بودن:
1) نقد کردن قسط دوم عیدی از پدر عزیز:یه عالمه قلب بزرگ و خوشرنگ ک خدا میدونه اصلا قصد پاچه خواری نداریم:دی :
2) نقدشدن ناگهانی قسط دوم عیدی برادر گرامی اونم درشرایطی ک مطمئن بودیم تا آخرشب برادر گرامی قسط اول عیدی رو هم ازمون میگیره!!:دی (هیچ موقع فکر نمیکردم دادن کادوی تولد با چند روز تاخیر و درست یه روز قبل از سال تحویل چنین نتایج خوبی داشته باشه!!:دی )
3) رفتن به عید دیدنی با تمام خواهرام و برادرم، هردفعه هم خداحافظی میکردیم تا عازم مقصد بعدی بشیم، داداشم مسئولیت سرشماری همه بچه ها رو برعهده داشتن!!:دی
آخه سال گذشته موقعی ک با عموم اینا خداحافظی کردیم تا راهی منزل عموی بعدی بشیم، سرکوچه نرسیده بودیم ک عموم پشت سرمون دوان دوان خودشون رو به ماشین رسوندن ک دینا(یکی از خواهرزاده هام:دی) رو تو خونه اونا جا گذاشتیم!!!!!!!!:دی
خب الانم ک به لطف یکی از خواهرام، خونه مون دقیقا یک ساعته داره سکوت همیشگیش رو تجربه میکنه!!:دی
آخه تمامی خواهران گرامی کوچ کردن به منزل اون خواهر گرامی ک مطمئنم الان از این دعوت یهویی شوهرش بدجوری پشیمونه:دی
به امید خدا فردا هم میریم ب دل طبیعت تا طبیعت بدونه موجودهای کوچولویی تو دنیا وجود دارن ک حتی میتونن خطرناک تر از خشم اون باشن!!:دی
شبتون بخیر و روز خوبی پیش روتون باشه:الان ک سرم بیفته رو میز:دی :
92/1/2
خب فقط اومدم اعلام کنم ک مهمترین اتفاقای امروزم اینا بودن:
1) نقد کردن قسط دوم عیدی از پدر عزیز:یه عالمه قلب بزرگ و خوشرنگ ک خدا میدونه اصلا قصد پاچه خواری نداریم:دی :
2) نقدشدن ناگهانی قسط دوم عیدی برادر گرامی اونم درشرایطی ک مطمئن بودیم تا آخرشب برادر گرامی قسط اول عیدی رو هم ازمون میگیره!!:دی (هیچ موقع فکر نمیکردم دادن کادوی تولد با چند روز تاخیر و درست یه روز قبل از سال تحویل چنین نتایج خوبی داشته باشه!!:دی )
3) رفتن به عید دیدنی با تمام خواهرام و برادرم، هردفعه هم خداحافظی میکردیم تا عازم مقصد بعدی بشیم، داداشم مسئولیت سرشماری همه بچه ها رو برعهده داشتن!!:دی
آخه سال گذشته موقعی ک با عموم اینا خداحافظی کردیم تا راهی منزل عموی بعدی بشیم، سرکوچه نرسیده بودیم ک عموم پشت سرمون دوان دوان خودشون رو به ماشین رسوندن ک دینا(یکی از خواهرزاده هام:دی) رو تو خونه اونا جا گذاشتیم!!!!!!!!:دی
خب الانم ک به لطف یکی از خواهرام، خونه مون دقیقا یک ساعته داره سکوت همیشگیش رو تجربه میکنه!!:دی
آخه تمامی خواهران گرامی کوچ کردن به منزل اون خواهر گرامی ک مطمئنم الان از این دعوت یهویی شوهرش بدجوری پشیمونه:دی
به امید خدا فردا هم میریم ب دل طبیعت تا طبیعت بدونه موجودهای کوچولویی تو دنیا وجود دارن ک حتی میتونن خطرناک تر از خشم اون باشن!!:دی
شبتون بخیر و روز خوبی پیش روتون باشه:الان ک سرم بیفته رو میز:دی :
92/1/2