• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

پانته آ

متخصص بخش
پاسخ : جایی برای دلتنگی های تو!

می بو یم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
هوس خونه ای کردم
که شبهاش مهتابی باشه

وسطش یه حوض پر آب
آسمونش آبی باشه

توی این حوض قدیمی
دو سه تایی ماهی باشه

کنارش یه تخت چوبی
یه سبد ستاره باشه

توی باغچه قشنگش
گلهای بنفشه باشه

ساکت و خلوت و خاموش
دنج و بی دغدغه باشه

یه اتاقی داشته باشه
که درهاش، پنج دری باشه

پنجره ش رو به حیاط و
پرده هاش مخملی باشه

توی اون اتاق زیبا
یه بغل عاطفه باشه

توی این خونه خلوت
یادگاری از تو باشه

یادگاری از قدیما
عشق بی اندازه باشه
 

yalda1375

کاربر ويژه
بارالها
برای همسايه ای که نان مرا ربود نان،
برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی،
برای آنکه روح مرا آزرد بخشايش،
و برای خويشتن خويش آگاهی و عشق
ميطلبم.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




می زند باران به شیشــه

مثل انگشت فرشتــه

قطره قطره رشته رشتــه ...

:8:

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
به چشمانم که نگاه کنی٬ حال مرا می فهمی
همینطور به دستان خالی ام٬ که خالی از دستان توست
صدایت که در گوشم می پیپیچد ، سرمای این روزها را از تنم دور می کند .
پس برایم بخوان
بخوان از زندگی
بخوان از مِهـــر
بخوان باز هم از خدا !
این شهر٬ بی تو٬ برایم سیاه است ،
هر چند که همرنگ چشمانت است ؛
ولی سیاهی چشمان تو کجا و این شهر سیاه کجا ؟!
باز هم طعم ملس انار زیر دندان هایم می آید !
به گمانم مزه ی دلم است.
دلم در جایش بند نمی شود .
همین !

...
 

مهشید

کاربر ويژه
من يقين دارم كه برگ ،

كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ،
فارغ است از ياد مرگ !



آدمي هم مثل برگ ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ ،
گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ،
مي تواند يافت لطف :
«هر چه باداباد را »


"فریدون مشیری"
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بنویسید به دیوار سکوت:
عشق سرمایه هر انسان است

بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه شیطان است

و بدانید که فردا دیر است
و اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان درگیر است

پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود

و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد....
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
پاسخ : جایی برای دلتنگی های تو!


سـکـــــــه ی زنـدگـیم


شـیـــــــر نـدارد


امــــــــا


هـمـیـن خـطـی


کـه مـــــــرا بـه تــــــو


وصـــــــــــــــــل


نـگـه مـی دارد را


بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مجنون هميشه مرد نيست
گاهی مجنون دخترکی تنهاست که
زمانی ليلی کسی بود ....!
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
[h=6]درد تنهایی کشیدن

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید

شاهکاری میسازد

به نامِ دیوانگی...!

و من این شاهکارِ را

به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام...

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان

دیوانه

خود خواه

بی‌ احساس.......

نمیــــــــفروشــــــــــم..!
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


.

دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست
و یک خدا که تا بی انتها با هم راه برویم ...
 

پانته آ

متخصص بخش
عشق آمد و شد چو نم اندر رگ و پوست

تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجودم همگی دوست گرفت

نامی است ز من بر من و باقی همه اوست.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



رفتـــــ
م ، رفتـــــی ، رفتـــــــــ . . .

چقدر ساده صرف شدیم!


 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
برای ادامه ی زندگی چیزهای زیادی لازم نیست.
همین که تو باشی، کافیست.
.........
ساده بگویم، من یک دریا می خواهم و تو..
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بعد از باران نگاهم آفتابی شو
رنگین کمان بودنت را
دوســـتــــــ دارم..................!
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
محبوب من

آغوش تو گناه نيست ،

من در آغوش تو آرامش يافته ام

كه هيچ گناهی با آرامش مانوس نيست

من در آغوش تو امنيت را احساس كرده ام
كه در هيچ گناهی امنيت محسوس نيست

من در آغوش تو تمام زيبايی را لمس كرده ام
كه در هيچ گناهی زيبايی ملموس نيست

پس امانم بده كه تا ابد در دل این زیبایی آرامش يابم
تا در آغوش تو آرامش يابم

عشق من و تو همانند دایره است
تو امتداد منی
و من امتداد تو

...
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت
 
بالا