• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
2qxz2gy.jpg
صبر کن سهراب
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
روزگاري مردم دنيا دلشان درد نداشت

هر كسي غصه ي اينكه چه ميكرد نداشت

چشمه ي سادگي از لطف زمين مي جوشيد

خودمانيم زمين اين همه نامرد نداشت...
 

شبگرد

کاربر ويژه
خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره ها را

و بهاران را

باور کن

روز میلاد عشق را:گل:
 

شبگرد

کاربر ويژه
براي آدم برفي


چشم نگذار

و گرنه
آب كه نمي شود ، هيچ

تا يك عمر هم

خيره به

رد پاهايت مي ماند ...!
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
همه ی ما

فقط حسرت بی پایان یک

اتفاق ساده ایم

که جهان را بی جهت،

یک جور عجیبی جدی گرفته ایم
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
ماه من ، غصه چرا ؟!

392807_413934482036417_2146482599_n.jpg
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...

[h=5]او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!


(سارینا شمس)



 

شبگرد

کاربر ويژه
از گیلاس آبی. نوشته میلاد تهرانی


درست یک روز است
که یکدیگر را ترک کرده ایم.
ولی بی تو ،لحظه ها آنقدر دیر می گذرند
که میخواهم فردا...
سالگرد جدایی مان را جشن بگیرم!!!
©
©
تو را دوست خواهم داشت
آن چنان که خود را
حتی اگر...
تمام عشاق را دیوانه بخوانی
وعشق را قصه ای بی انجام
من...
تو را دوست خواهم داشت
بیشتر از آن چه خود را!!!
©
©
آتشی روشن کرده ام،
وعهد بسته ام
تا خاموش شدنش،
برایت دعا بخوانم.
تمام کارهایت رو به راه خواهند شد
چرا که من...
هیزمی دیگر در شومینه انداخته ام!!!
©
©
چوب کبریت های نیمه سوخته
وچشم هایی...
در حسرت دوباره دیدنت.
به امتحانش می ارزید
ولی ای کاش
قصه های زمان کودکی
براساس واقعیت بود!!!
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
میکشم،

میکشی،

میکشد ...

اما او ناز تو را ...

تو دست از من ...

و من،


دست از زندگی ...

:گل:

 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
تمام تنم میلرزد...
از زخمهایی که خورده ام..!!
من از دست رفته ام...شکسـ ــ ـ ـته ام
می فهمی؟؟
به انتهای بودنم رسیده ام
اما...!
اشــــــک نمیریزم
پنهان شده ام پشت
لبخـــندی که درد میــــکند.....!!!!

 

kamrang

New member
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود؟
به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علویست، یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم
مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی
یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم
می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد
از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی
والله این قالب مردار، به هم درشکنم
 

hamid_rahmati

کاربر ويژه
تکه شعر های قدیمی

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی

رودکی
.------------- *** -------------.
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند

رابعه
.------------- *** -------------.
غره مشو بدان‌که جهانت عزیز کرد
ای بس عزیز را که جهان کرد زور خوار
مار است این جهان و جهان ‌جوی مارگیر
وز مارگیر مار برآرد شبی دمار

عماره مروزی
.------------- *** -------------.
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی

انوری
.------------- *** -------------.
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
تو دانی با دل غم‌خور، شبت خوش باد من رفتم
اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر شبت خوش باد من رفتم

سنائی غزنوی
.------------- *** -------------.
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر دال دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

عطار نیشابوری
.------------- *** -------------.
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماهرو
می‌نگرد جانب بالا دلم
از دل تو، در دل من، نکته هاست
آه چه رهست از دل تو تا دلم!

مولوی
.------------- *** -------------.
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی است
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

سعدی
.------------- *** -------------.
چون توانم کز حضورش کام دل حاصل کنم
کانزمان از خویش غائب می‌شوم او حاضر است

خواجوی کرمانی
.------------- *** -------------.
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

حافظ
.------------- *** -------------.
نخستین باده کان را جام کردند
ز چشم مست خوبان وام کردند
ندیمان را مگر هوشیار دیدند
شراب بی‌خودی در کام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دل‌ها که بی آرام کردند

عراقی
.------------- *** -------------.
نخستین بار گفتش از کجایی؟
بگفتت از دار ملک آشنایی
بگفت: ان‌جا به صنعت در چه کوشند
بگفت: انده خورند و غم فروشند

نظامی گنجوی
.------------- *** -------------.
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم، همان خواهد بود

خیام
.------------- *** -------------.
وعده لطف نهانی می‌کنی
می‌کنی، اما زبانی می‌کنی
هیچ تقصیری نداری در جفا
هر چه با ما می‌توانی می‌کنی

ولی دشت بیاضی
.------------- *** -------------.
غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت
افکند سر به پیش و حیا را بهانه ساخت
در بزم تا ز آمدن من برون رود
برخاست گرم و دادن جا را بهانه ساخت

میلی هروی
.------------- *** -------------.
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

وحشی بافقی
.------------- *** -------------.
با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک کردن بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخ‌کامان را زتلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

صائب تبریزی
.------------- *** -------------.
غمش در نهان‌خانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند

طبیب اصفهانی
.------------- *** -------------.
.------------- *** -------------.
آخرین برگ سفرنامه باران
این است:
که زمین چرکین است.

محمد رضا شفیعی کدکنی
.------------- *** -------------.
.------------- *** -------------.
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او، چو لاله
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشم

حزین لاهیجی
.------------- *** -------------.
گفت: باید حد زند هشیار مرد مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی
.------------- *** -------------.
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

عماد خراسانی
.------------- *** -------------.
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوری خورشید چها می‌بینی

شهریار
.------------- *** -------------.
خدا کند
کوه‌ها به هم برسند

الیاس علوی
.------------- *** -------------.
آورده‌اند
پروانه و مگس پرشان را
با یک‌دگر معاوضه کردند
اما مگس دوباره
روی زباله بود
پروانه روی لاله!

عمران صلاحی
.------------- *** -------------.
ای خوشا آن دل، که آزاری نمی‌آید از او
غیر کار عاشقی، کاری نمی‌آید از او

رهی معیری
.------------- *** -------------.
پشت دریاها شهری است!
قایقی خواهم ساخت.

سهراب سپهری
.------------- *** -------------.
دیوار چیست؟
آیا به جز دو پنجره
روبه‌روی هم
اما
بی منظره؟!

قیصر امین پور
.------------- *** -------------.
امشب به قصه دل من گوش می‌کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می‌گویمت، ولی تو کجا گوش می‌کنی

هوشنگ ابتهاج
.------------- *** -------------.
دشت‌ها آلوده است
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن، آواز پرستو به چه‌کارت آید؟

حمید مصدق
 

hamid_rahmati

کاربر ويژه
باز باران

باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند...
 

hamid_rahmati

کاربر ويژه
خانه دوست کجاست؟!

خانه دوست کجاست؟!!
در همانجاست که انسان خالی است / خالی از عجب و غرور و عصیان / خانه دوست کجاست؟! خانه دوست همین جاست /کنار مهتاب /پای سجاده پر از بوی گل یاس سپید /خانه دوست همانجاست که دل /می تپد از شوق خدا /در همان دل که در آن نیست بجز/ بوی خدا, نور خدا /در همان دل که در آن جبرائیل/سر داد ندای اقراء /در همان دل که آن مرد خدا /داد پاسخ به ندای اقراء /در همان دل که به لب جاری شد / این دعا /"فزت و رب الکعبه" /خانه دوست همین جاست درون دل من و درون دل تو , /لیک باید بتکانیم دل را ز غبار دنیا /و کنیم مملو از انوار خدا /تا به اوج ملکوتش برسیم /وبه قول سهراب : "خانه دوست در این نزدیکی است /لای این شب بوها / پای آن کاج بلند!.." /همین.../
 

hamid_rahmati

کاربر ويژه
كوك كن ساعتِ خویش

كوك كن ساعتِ خویش


اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر


دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است


كوك كن ساعتِ خویش


كه راوي شب پيش


دسته گل داده به آب


. . . و در آغوش سحر رفته به خواب


كوك كن ساعتِ خویش


شاطری نیست در این شهرِ بزرگ


كه سحر برخیزد


شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین


دیر برمی خیزند


كوك كن ساعتِ خویش


كه سحر گاه كسی


بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست


كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی


كوك كن ساعتِ خویش


رفتگر


مُرده و این كوچه دگر


خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است


كوك كن ساعتِ خویش


ماكیان ها همه مستِ خوابند


شهر هم . . .


خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند


كوك كن ساعتِ خویش


كه در این شهر ، دگر مستی نیست


كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد


از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی


كوك كن ساعتِ خویش


اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر


و در این شهر سحرخیزی نیست
 

ریحانه69

متخصص بخش فوتبال
یـه وقـتـایی مـیـرسـه

کــه نـه یـادش آرومـت میــکــنــه

نــه عـکـسـش

فـقــــــط بـــایــد خـودش بــاشــه
فـقـط خــــــــــــودش
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرد کسی نيست که گريه نکند!
مرد کسی است که به گريه نندازد…
 

پسرخاله

کاربر ويژه
اینجا سر هر چهار و پنجش، این خلق درگیر نبردن

حق با ملائک بود وقتی، با ناامیدی سجده کردن
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
آشنا ترین غریبه

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
تو چه می فهمی ...

حال و روز کسی را که،

دیگر

هیچ نگاهی،

دلش را،

نمی لرزاند ...



:گل:
 

Topaz

متخصص بخش تلفن همراه
حکایت این روز های من...(متن کوتاه)

حکایتـــــ من
حکایت** ماهی تُنگ
شکستـــه ایســـت

که روی
زمین دل دل می زند ..

و حکایتــــــ
تو

حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به
دستی


که نفس های او را
شـــــماره
می کند ..
 
بالا