• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رد پای احساس...

South Boy

متخصص بخش فوتبال
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

با این که بیتاب منی بازم منو خط میزنی

باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل من میتونه ارومت کنه

اون لحظه های اخر از رفتن پشیمونت کنه

دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

اخر یه شب این گریه ها سو ی چشامو میبره

عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی

محکم بگیرم دستت رو احساسمو باور کنی

باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

شادمهر کبیر:بغل:


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد
و این یعنی بوسه گرم خداوند
بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند...

"با آرزوی زمستانی پر از شادی و سپیدی "



 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
آرزوی قشنگی ست
داشتن ردّپای تو، کنار ردّپای من
بر دشت سپید پوشیده شده از برف
اما هنوز نه برف آمده، نه تو...‏
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
zauk3ys66jg9xe80x.jpg


دعايت می کنم، عاشق شوی روزی بگيرد آن زبانت
دست و پایت گم شود رخساره ات گلگون شود آهسته زیر لب بگویی، آمدم به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را ندانی کیستی
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
چشمان تو صدف است

بر آن گوش می خوابانم وقتی که خوابیده ای

تا صدای دریایی را که در آن غرق شده ام

بشنوم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بی خبری
دلدار بمن گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری؟

مولانا
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
موهایم را
آنقدر کوتاه میکنم
تا خاطره انگشتانت را
از یاد ببرند ...

دیری نمی پاید
خاطراتت
دوباره می رویند .. !!
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
زندگی شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زنی با زنبيلی از آن می گذرد

زندگی شايد
ريسمانيست كه مردی با آن خود را از شاخه می آويزد

زندگی شايد طفليست كه از مدرسه بر می گردد


فروغ فرخ زاد
 

shomaligirl

کاربر ويژه
این آسمان خجالت نمی کشد؟؟

با این ھمه سن و سال

تا دلش می گیرد

مثل بچه ھا

می نشیند و ھای ھای گریه می کند !!!:نیش:
 

shomaligirl

کاربر ويژه
ناگهان ...

از تصور انکه دلت برایم تنگ شده باشد

دلم ضعف می رود

چه آرزویی بالاتر از انکه ...

تو به من ...

وابسته شده باشی؟!..:سوت:
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
هوایت که به سرم می‌زند

دیگر در هیچ هوایی

نمی‌توانم نفس بکشم!

عجب نفس‌گیر است

هوایِ بی تویی!!!
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
شاعر نیستم.

فقط مثل یک خواب زدهء پریشان

اندوه بی تو بودن را بالا میـــــــــــــــــــآروم
 

مهشید

کاربر ويژه
بسیار نمی خواهم
تنها کمی برای چشم به هم زدنی
دستت را به من بده
تا دلت را درآغوش بگیرم...
 

مهشید

کاربر ويژه
لنگه های چوبی در حیاطمان ...
گرچه کهنه اند...
وجیرجیر میکنند...
اما خوش به حالشان...
که لنگه همند...
 

mary.brayant

کاربر ويژه
:2::1:ليلي زير درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.گلها انار شد داغ داغ.هر اناري هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند.دانه ها توي انار جا نميشدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکيدند.انار ترک برداشت.خون انار روي دست ليلي چکيد.ليلي انار ترک خورده را از شاخه چيد.مجنون به ليلي اش رسيد.خدا گفت: راز رسيدن فقط همين است.کافي است انار دلت ترک بخورد:2::1:
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند و نمره ی من باز می شود صفر ...
نبودنت را یاد نگر فته ام !!!!!!!!
 
بالا