• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

عشق و عاشق

ناهید

متخصص بخش
چه کسی چشم تو را دید و نشد عاشق تو؟

چه کسی چشم تو را دید و نشد عاشق تو؟
ای فدای دل بی غل و غش و صادق تو



بعد ازین چشم که زیبائی عالم در اوست
چه بجز محنت و غم داد به تو خالق تو؟



رودی از عشق تو در من بخروش است انگار
ای تنت آب روان و دل من قایق تو



تو به این خوبی و ، من با نفس خسته ء خود
چه سرایم ؟ چه بگویم ؟ که بود لایق تو



می هراسم من ازین عاطفهء چون آبت
تو بگو من چه کنم تا نشوم عاشق تو؟



بگذرم باید ازین شط هراس و تردید
تو چو عذرای منی ، من بشوم وامق تو ؟


 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگریزم تو را
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

با هم مشکل پسندیهای طبع نازکم
حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را

من ز خود گم می شدم چون می شنیدم نام تو
خود را گم کرده تر می خواستم دیدم تو را
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
پرم از هوای گریه…پرم از ترس و گلایه …
پرم از عذاب بخشش…
پرم از تلخی حسرت یه لبخند تا رسیدن به حقیقت…
پرم از نگاهی تب دار
از یه خواهش هوس بار
از نفس نفس تو تکرار
از یه گریه پای اصرار
از تبسمی دروغین ،
محض شادی دل بهاری غمگین
محض پر کشیدن تو هوای بی قراری یه عاشق
محض پیوند شکوفه با گل سرخ شقایق



پر شدم از اشک آبی
وقتی نادیده گرفته شد دل من توی جشن گل و بوسه،
که به قیمت فرو ریختن این دل به پا شد
پرم از یه خواهش سبز …
برای گرفتن دوباره ی دستای دریا
پر شدم از بغض کهنه ، توی خلوت شبانه های سردم
وقتی اشکی می ریخت از غم
وقتی می شکست دلم هر دم و هر دم
وقتی ناخونده سرک کشید به دنیای قشنگ گلی ماتم



وقتی که تو اوج احساس دلی رو از ریشه کندند
عشق طناب دار به پا کرد ،
نه سر خودش رو بلکه با من عاشق وداع کرد
نه بهار دلش ترک خورد
نه شکوفه کرد نگاهی
وقتی که دل یه عاشق به پاشون می شد فدایی…



پرم از وسوسه ناب جدایی
رسیدم به نقطه ی آخر آخر
دیگه دل سیر از شکفتن ،
از تو از موندن شنفتن
تن می دم به وسوسه های جدایی
بی خیال عاشقانه های گلدون می پرم رهاتر از عشق
می سپارم تو رو به صدای بارون
به هوای دل سپرده ی بهاری



هوای دل سپرده ی بهاری
که با همه ی قشنگی های ناب نابش ،
دلای ما رو جدا کرد کرد​

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دوباره آمدی و لحظه ها قشنگ می شود
دوباره ماه در نگاه ما قشنگ می شود

نگاه تو تبلور غزل غزل ستاره است
کنار حس بودنت، دعا قشنگ می شود

حصار سبز زندگی، در امتداد روزها
بدون چشمهای تو،کجا قشنک می شود؟

نشسته ام در آسمان چشمهای روشنت
و بازعشق می رسد، خدا قشنگ می شود!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
سعي الاله هاي عاشق در اين بود كه به من بياموزند كه تنهايي نعمتي است
بس عظيم و گران بها
اما زماني كه خودم يك عاشق تنها گشتم
آن را نه تنها نعمت نديدم بلكه در خفقان سوختم و ساختم...
و من خيانت را از وراي چشمان تو نميديدم
شايد هم نميپاييدم
زيرا به تمناي دلم آگاه بودم اما...
تو نخواستي و نتوانستي وفادار باشي
دليلش هر چه باشد مهم نيست
مهم اين است كه قلبم ديگر به تو اجازه ورود نميدهد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
عاشقتم قد لحظه بوییدن تو

عاشقتم مثل گریه هام رو شونه تو

عاشقتم مثل بارون روی خاک

عاشقتم مثل لالایی مادر پاک پاک

عاشقتم مثل ناله مجنون بی قرار

عاشقتم واسه این دلی که میشه زار

عاشقتم مثل خنده مومئن تو بهشت

عاشقتم واسه اون که قصه عشق مارو نوشت

عاشقتم مثل بوسه برگا روی خاک

عاشقتم قد حراسه رقص برگ ز باد ، من میمیرم بی تو ...
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
و نیستی
اما من برایت چای میریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق میکند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم
life.jpg

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
نه می‌توانم
و نه خواهم توانست

نه می‌توانم تو را قدری کمتر دوست بدارم
چون دوست داشتن گل به پروانه
53.gif
53.gif
...
 

eliza

متخصص بخش
جملات و شعرهای عاشقانه از فریدون مشیری


تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد
در کنار تو می گذشت ایکاش

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما

__________________​
 

ناهید

متخصص بخش
داستان عشق بی فرجام

داستان عشق بی فرجام



نيمه شب آواره و بي حس و حال در سرم سوداي جامي بي زوال​
پرسه اي آغاز كرديم در خيال دل به ياد آورد ايام وصال​
از جدايي يك دو سالي مي گذشت يك دو سال از عمررفت و بر نگشت​
دل به ياد آورد اول بار را خاطرات اولين ديدار را​


آن نظر بازي آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را​
همچو رازي مبهم و سر بسته بود​
چون من از تكرار او هم خسته بود​
آمد و هم آشيان شد با من او همنشين و هم زبان شد با من او



خسته جان بودم كه جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او​
دامنش شد خوابگاه خستگي اينچنين آغاز شد دلبستگي​
واي از آن شب زنده داري تا سحر​
واي از آن عمري كه با او شد بسر​


مست او بودم ز دنيا بي خبر دم به دم اين عشق مي شد بيشتر​
آمد و در خلوتم دمساز شد گفتگوها بين ما آغاز شد​
گفتمش در عشق پا بر جاست دل گر گشايي چشم دل زيباست دل

گر تو زورق بان شوي درياست دل بي تو شام بي فرداست​


دل دل ز عشق روي تو حيران شده در پي عشق تو سر گردان شده​
گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست مي دارم بدان​
شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تويي مخمور خمارم بدان​
با تو شادي مي شود غم هاي من با تو زيبا مي شود فرداي من​


گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوي رخت افسون شده​
جز تو هر يادي به دل مدفون شده عالم از زيباييت مجنون شده​
بر لبم بگذاشت لب يعني خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش​
در سرم جز عشق او سودا نبود بهر كس جز او در اين دل جا نبود​


ديده جز بر روي او بينا نبود همچو عشق من هيچ گل زيبا نبود​
خوبي او شهره ي آفاق بود در نجابت در نكويي طاق بود​
روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختي ما را نداشت​
پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت بي گمان از مرگ ما پروا نداشت​


آخر اين قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس

يار ما را از جدايي غم نبود در غمش مجنون و عاشق كم نبود​
بر سر پيمان خود محكم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من ديوانه پيمان ساده بست ساده هم آن عهد و پيمان را شكست​

بي خبر پيمان ياري را گسست اين خبر ناگاه پشتم را شكست​
آن كبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار ديگر عهد بست​
با كه گويم او كه هم خون من است خصم جان و تشنه ي خون من است

بخت بد بين وصل او قسمت نشد اين گدا مشمول آن رحمت نشد​


آن طلا حاصل به اين قيمت نشد​
عاشقان را خوشدلي تقدير نيست با چنين تقدير بد تدبير نيست​
از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ي او من شدم​
مست و مخمور و خراب از غم شدم ذره ذره آب گشتم كم شدم​


آخر آتش زد دل ديوانه را سوخت بي پروا پر پروانه را​
عشق من از من گذشتي خوش گذر بعد از اين حتي تو اسمم را نبر​
خاطراتم را تو بيرون كن ز سر ديشب از كف رفت فردا را نگر​
آخر اين يكبار از من بشنو پند بر من و بر روزگارم دل مبند​


عاشقي را دير فهميدي چه سود عشق ديرين گسسته تار و پود​
گرچه آب رفته باز آيد به رود ماهي بيچاره اما مرده بود​
بعد از اين هم آشيانت هر كس است باش با او ياد تو ما را بس است​
شاعر: گمنام
feather-like.jpg






 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
تو ميگي : من شيشه م و تو سنگ
اما تو نمي شكني
هميشه من مي شكنم
اماچطور ؟ من كه سنگم !
مگه سنگام ميشكنن ؟

آره خب !
سنگام دل دارن ديگه !!
يعني شيشه ها دل ندارن ؟!
تو كه مي گي آخر احساس و عشق و از اين چيز ميزايي !
همشم مي گي تو نمي دوني عشق چيه علاقه چيه !!
اگه احساس داري ، شيشه اي ،

چرا روز به روز بيشتر شكل فولاد مي شي ؟؟
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آنچه نامش را عشق گذاشتم

هوسی است زود گذر

شهوتی است بی پایان

آنکه او را معشوق خواندم

صیادی است بی رحم

شکارچی است بی رحم

من در این قصای خانه جهان محکومم

تا پروانه ای باشم در حسرت نور شمع



من در این زندان تنهایی اسیرم

تا عاشقی باشم در پی معشوقی مرده
168.gif
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
چند آسمان دیگر
باید ببارد تا

بشوید گرته دلتنگی هایم را
چند صبح دیگر
باید بردمد
تا بافته های یادت
بتابند بر زنجیر ثانیه ها
دور که می شوی
نفس هایم بوی تو را می گیرند
 

ناهید

متخصص بخش

وقتی کسی را دوست دارید ...


وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود.

وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی کسی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.

وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی کسی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید.

وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.
وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید.

وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید فقط او در کنارتان باشد.

وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند.

وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.

وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید.

وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست.

وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.

وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید.

به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟

 

kami

کاربر ويژه
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل که دادم به یارم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
 

ناهید

متخصص بخش
هر شب می‌نشینم پای حساب و کتابم...
چندبار گفته‌ای دوستم داری...

چندبار دوستم داشته ای...

چندبار بارونی شده‌ای برای من...

چندبار باریده ای...

چندبار عارف شدی..

عاشق شدی..

شاعر شدی....

چندبار برای نبودنم مردی و زنده شدی...

چندبار از آمدنم نا‌ امید شدی....

چندبار از رفتنم شکستی...

چندبار از دیدنم دوباره بهاری شدی


هر جور حساب می‌کنم میبینم هنوز هم من بیشتر دوستت دارم....

میبینم هنوز هم لحظه های بی‌ تو کشنده است ...

میبینم صبورانه تحمل می‌کنم بودن و نبودن‌هایت را....

میبینم هر شب خواب من از خیال تو در بدر می‌‌شود ....

هر شب دلم برای لیلی میسوزد...

هر شب خیسی پنجره‌ها داغی‌ گونه‌هایم را به تن می‌‌کشد....

هر جوری حساب می‌کنم میبینم حساب و کتابمان یکی‌ نمی‌شود.....

من و کتابم اینجا منتظر....

بیا کمی‌ عاشقی کن..

عارفی کن...

بیا و دلت رو با دل ما یکی‌ کن....

بیا حسابت را تسویه کن








 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود
 
بالا