(آخرینی)
از تو میخواهم بگویم .از تویی که نازنینی
تو خدای آسمانی . یا پری روی زمینی
این دلم مثل کبوتر روی بامت لانه کرده
من که رامم. رام چشمت پس چرا هی در کمینی
این کویر خشک و سوزان جز سرابی بیشتر نیست
مانده ام آیا چگونه عاشق این سر زمینی
مثل تو هرگز ندیدم تا به امروزم در اینجا
با مرامی. با وفایی. لایق صد آفرینی
عطر و بویت مست کرده مثل سنبل باغها را
خار ها حسرت به دل که پیش گلها مینشینی
در تحیر مانده ام من ای زلال چشمه ساران
در رسوم عشقبازی از کدام آیین و دینی
جان دهم اما نبینم گریه ات را نازنینم
وای بر من . من چه کردم نازنین. امشب غمینی
دیده ام صدها فرشته در زمین و آسمانها
بارها می گویم اینکه از تمامش بهترینی
با لطافت چشم پوشی از گناهم لحظه لحظه
زین سبب گفتم همیشه در محبت آخرینی
خنده هایت مثل باران میدهد جانی دوباره
مثل شعری عاشقانه شاه بیتی دلنشینی
آرزو دارم بماند نقش خنده روی لبها
آرزو دارم که اصلا رنگ غم هرگز نبینی