• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




آينه



سَحَر در فصل گل بوی تو آمد
خيال بال و پَر سوی تو آمد
در اين جمع مبارکْ جانِ مدهوش
به رقص در آب خواب روی تو آمد
مَه نو بسته گيسو، سوی دريا
هزاران موج شب موی تو آمد
در اين بُن‌بستِ باد و بيمِ ديرين
جهان هر سو که ديد روی تو آمد
مگر از آبرو کو مانده نامی
که آب و روی دل، جوی تو آمد
همه خوبان نشستند صف در آواز
به وقتی که گُلِ خوی تو آمد
دف و تار و سه‌تارِ صوت اَعلی
همه هر سو سَحَرهوی تو آمد
از اين صد سلسله مجنونِ عاشق
نه من تنها که رو سوی تو آمد
دو صد ناگفته از ميدان بازی
که در چوگانِ گُل گوی تو آمد
بگو ای سرورِ سادات عاشق
که بختِ شعر تَر سوی تو آمد


۱۳۵۲ - مسجد سليمان
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




گردش اين دايره را



بيش مرو، بيش بيا مژده از آن يار بيار
برفِکَن اين پرده‌ی دل، رخصت ديدار بيار
چند که يار يار کنم، سر به سرِ دار کنم؟
بهرِ دلِ يوسف من، نقدِ خريدار بيار
باز در اين دورِ هوا، ميل پر و بال کجاست؟
حولِ حلول و حاشيه، نقطه و پرگار بيار
نقش در اين پرده ببين، گردش اين دايره را
می طلب و تشنه بيا، نَشئه‌ی اَسرار بيار
قيمت ما مهرِ مکان، منزل ما لالِ دهان
باز گِره گشوده را بستن زُنار بيار
دی چه هراس از اين حواس،مست توييم مستِ تو
باز بيا و قصه را، بر سَرِ بازار بيار
غرقه‌ی عشق لامجاز،همسفرِ حقيقتيم
جان جهان!بَهرِ جان، مژده از آن يار بيار!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




روحا...!



از طينِ طی
تا حرفِ هی
حیِ حيایِ حوريا،
بی‌بوده و بی‌بوريا

از طينِ طی
تا ناله‌زارِ نی به نی
کو او بگو از ماه و می
عطر تمامِ طعمِ کی؟

در خوابِ بلبل، بی‌دوا
بادا ... چه نوروز است اين
اين ناروا، اين ناروا ...!

سازا، تو رازِ مو به مو،
بالا به زيرِ نی زنی،
تا کی به دی ... بی‌باغ او
هی بی‌نهايت آينه
هی پشت و روی رو به رو!

عريان به رويا از فنا
تا من تو را تن در تَنا
اينجا همين جا گفتِ من
شب از شنيدِ جُفت من
انگشت گريه بر دو لب
شد روزِ رفته شينِ شب
يعنی که کو تا کی نه اين،
يعنی که کو تا کی نه آن،
از سين و عين و صادِ من
ای فَرِّ بی‌فرياد من.
اوزانِ بی‌آواز روز
ياللعجب از اين چرا، از اين هنوز!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




تا رقص روشنايی



در شامِ آخرِ گُل
ساقی
کو می و مُل؟
آخر شد آن که ديدی
خاموش
مُرده بلبل

ای خواب خسته برخيز
از جانِ ما بپرهيز
ورنه اگر برآييم
مستانه‌تر درآييم

همچون کبوتر آهو
هُشيار و بی‌هياهو
با مولوی دُهل‌زن
از بامِ کوی و برزن

بيرون کشيم کمانه
طُره به تابِ شانه
تا رقصِ روشنايی
آن مقصد نهايی!

صد بوسه
بوسه‌باران
در گفت و گوی ياران
در شامِ آخرِ گُل
ساقی!
کو می و مُل؟
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




هزار و يک الف از ليلِ لا



بر پنجره مگر آن پرده‌ی سازِ گريه: دَريدَنم
ورنه گريبان خودْ دريدنِ دريا، چه ديدنم
من چرخ از رازِ رَسَن به رويا دوانده‌ام
بشنو ز چاهِ برادران، حکايتِ يوسف شيندنم
در قحط‌سالِ ستاره، چراغی اگر مرا
بينی شفای تو و اين به هزار سالگان رسيدنم
در جنگ سنگ، بهتر که آينه‌بانِ عاشقان
ورنه که "هند" حيران ز جگر به دندان جويدنم
پس کی آفتاب بنامِ پروانه از افق
سَر می‌زند به صبح، از اين همه پيله تنيدم
گر پرده‌دار تويی، بگو که خُدات از خيال گُل
بَر خوانَدَت به پرده‌ای که من شيدایِ شنيدنم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




هفت اورنگ



جانان اگر جان از بدن، خواهد که ارزانی کنم
هستی به اورنگ غزل
مکتوب چون مانی کنم

من می‌زده از نِی‌سِتان، تا معنی هر دو جهان
بستانم و يکسر همه
از عشقِ تو ... فانی کنم

مانی منم، فانی منم، معنایِ ايمانی منم
با اين همه بی‌دفتری
دانی که ديوانی کنم

صد واژه دارم پشتِ سَر، صد نانوشته پيشِ رو
می‌آيَدَم رَخشان ز نو
تا من غزل‌خوانی کنم

گر يک شبم روشن کنی، تنها دمی اين ديده را
فانوس را از نور تو
خورشيدِ کيهانی کنم

عريان اگر بگشای‌اَم، بند قبا از رازِ گُل
من کار و کُفرِ عيش را
تا صبح ... پنهانی کنم

من شُرب و می، می‌خانه‌ام، با خاطرت هم‌خانه‌ام
با عمرِ بی‌پايان خود
بينی که مهمانی کنم

هی نی‌نوایِ نازنين، دانی چه دادم اين جبين
لب دوختم از سوختن
تا با تو هَم‌خوانی کنم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




ترانه



پشت ديوار شبونه
يه نفر تو خوابِ خونه
ميگه کو، کوکوی بلبل؟
کو ترانه، وعده‌ی گُل؟
پشت ديوار شبونه
يه نفر تو خوابِ خونه
مث خورشيد توی سايه
داره از خودش گلايه
مگه هر نگفته رازه؟
چی شد اون هوای تازه
شبِ بن‌بست، درِ بسته
همه خاموش، همه خسته
پس کی از ستاره‌بارون
ميرسه فصل بهارون؟
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




زا



يه چراغ، يه کوچه، يه ستاره بود
شبِ مشقِ غزلِ دوباره بود
ننوشته، تو نوشتی اولِ انشای نور
تو همين بی‌باوری‌ها، می‌رسه وقت ظهور

بی‌نشان و بی‌خبر، بی‌خبر از جایِ تو
صد چراغ از خوابِ کوچه
روشن از رويای تو

يکی مونده، يکی رفته، يکی خسته، يکی خواب
شب زائو، خبر از او، سَحَر پا در رکاب

ای غزل‌خوان، خانه‌زادِ گريه‌هايم
بشنو امشب از فراقی،‌ های و هايم

صبحِ فردا، شوقِ رفتن
نایِ خسته
کوچه کوچه، خونه خونه. پایِ بسته

پس بگو کی، بعد از اين دی،
شرحه شرحه
سينه سينه
پچْ‌پِچِ نی؟
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




زمزمه برای خودم



قصه‌ی دريا، پَری، پروانه‌ها
سوسوی فانوس و خوابِ خانه‌ها
کودکی‌های پُر از رويای نور
يک دل اينجا، صد دل از دنيایِ دور
هر چه دور از خود، بگو نزديک‌تر
رفته بوديم غرق بوسه: سر به سر
چلچله از صبحِ شبنم مست بود
حکمِ عيشِ زندگی در دست بود
مشقِ عيد و عطر باران از گُلاب
خواب‌ها بيدار و بيداری به خواب
برق می‌زد روی کوه: سبزينگی
زندگی لبريز بود از زندگی
دست صد رنگين‌کمان بر بام بود
گونه گونه، بوسه‌ها در دام بود
با همه بود و نبودِ سرنوشت
زندگی رسمِ رهايی می‌نوشت
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




ياد



هی مرغکِ بهشتی، بر برگِ گُل نوشتی
دردا از اين شکستن: صد آينه به خشتی؟

آری تو ای رهايی، بيداد از اين جدايی
مُرديم و می نزد جوش، پس کو، بگو کجايی؟

در فصل سر به داران، ياران به يادِ ياران
با خونِ دل نوشتند: کو نازنينْ سواران؟

من از شَبَت شنيده: يک روزِ خوش نديده
مُرغان روشنايی رفتند پَر بُريده

اما به روز ديگر، از خواب نور و کوثر
صد نی‌نوا بَرآيد، از نی‌ستانِ خاور

يعنی که از بهاران، روزی صدای باران
می‌آيد از ترانه، سرمستِ هوشياران
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




شبانه



ما خستگانيم، داد از جدايی
بی‌مونسانيم، کو آشنايی؟

ديده به راه و به دَر نشسته
يه شب ابری، يه ماه خسته
تا کی بيايی، ماه خيالی
تو خواب گريه، جای تو خالی!؟

ما خستگانيم، داد از جدايی
بی‌مونسانيم، کو آشنايی؟

غم زمانه، شانه به شانه
شبم سَحَر شد، سَحَر شبانه
يکی نيامد، ز صبح فردا
بگويد اين درد، اين هم مُداوا!

ما خستگانيم، داد از جدايی
بی‌مونسانيم، کو آشنايی؟

- آن که نگفتم، يه سرگذشته
که آب دريا، ز سر گذشته
سياوَشانه: سينه در آتش
سينه در آتش، مثل سياوش

ما خستگانيم، داد از جدايی
بی‌مونسانيم، کو آشنايی؟
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




تاج



خبر ... خبر ...! هيچ می‌دونی
يه دختر ماه‌پيشونی
پشت پل رنگين‌کمون
داره مياد از آسمون؟
آينه‌ها دور و بَرِش
تاجِ ستاره به سرش
خواب‌زده‌ها، خبر خبر
نُک زده جوجه‌ی سَحَر
تا کی تو لاک برفتون
پچ‌پچ پَرده حَرفتون!؟
اين قصه‌خوان خسته
عروسکاش شکسته
رَختِ عزا تنش بود
غمگينِ رفتنش بود
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




می‌آ، مولانا!



تن و ترانه به عطر تو شُستم
غزل
غزل به نام تو گفتم
به شوق تو شب را
هزار و يکی شب
من که نخفتم.
بگو به موسمِ گريه
مگر که تو باشی
و گر که تو باشی
چه تاق و چه جفتم!
به هَر از راهی
تب هر آهی
شب هم‌خوابی
دو صد اين دريا، گوهرِ گريه
پای تو سُفتم
ندامتِ من بين، زين همه بودن
زين همه خسته
هر چه که کردم
هر چه شنيدم
هر چه که گفتم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


دوره‌ی دوم: موج ناب


۱۳۵۶ - ۱۳۵۳


در آستانه‌ی مرگ و
مَزاميرِ زندگی

تنها تو را برگزيدم
چرا که تو
چراغ از قرائت دريا داری




در انحنای کتف


بر اين ردای سبز
تا کی به وعده برخيزم و
نبينمت
ای دل کودکانه‌ی بی‌پرهيز!
تا ستاره‌ای در انحنای کتف
طره بنام تو می‌تَنَد،
من می‌دَوَم به ديدن ماه و
فرود آب و
شکستِ خشت،
من می‌دَوَم تا کنار برج.
اينک صدای سُم ستاره تا سينه‌گاه صبح
می‌لرزد؛
و تو بی‌خيال
يال می‌تکانی به سمت باد و
غريب نور،
که اينجا در دو قوس غزل
سکه بنام تو می‌زنند
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



سر بر سينه‌ی ستاره



آنجا
که قصيده
پروازی‌ست،
دل در نازکای غزلی
شِکوه می‌کند،
که ملالی اگر بمانده‌ست،
خراب از دريغ نفس‌ست
که های‌هایِ هرگزش
به گيسوان آبی خواب
طره می‌تَنَد.
باری
با کوله‌بار هميشه‌ی خورشيد
نشسته
به درد ميراث‌وار کسی
که از سلطه‌ی نگاهش
سر بر سينه‌ی ستارگان
جاودانه می‌چرخد
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



هجای بلند باستانی



بر دست‌هایم
بشارتی سپيد،
که در خواب‌های منتظر
می‌رويد
و از ضيافت باران
هجای بلند باستانی
علفی‌ست
که با صبحی از ديار شگفت خواب
مسير آبی رود را
قدم می‌زند؛

بر دست‌هام
دست بردار
ديگر کسی به بام اين خانه
نخواهد رفت

از خواب‌هام
ديگر کسی پروانه‌ای نخواهد گرفت

دريغا
اين وحشی غريب
هرگز نخواهد خواست
که بداند
امسال،
سال پَر گرفتن علفی‌ست
که
هيچ‌کسش نگفت
بار تو اگر چه سنگين است
اما عطری سبک خواهی پراکند
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




بر مدارِ آبی بلند


بگذار
هميشه از نياز ستاره
بماند
دِينی به گردن ما
که نازکتر از
زانوان علفی
می‌لرزد
و تا چشمی
بر پيشانی آبست،
به سو‌سوی بی‌گدار نور
می‌توان دويد

اين خيال خواب است
که بر مدار آبی بلند
آسيمه
می‌چرخد
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




دايره و تکرار


دست بر آينه کشيدم
ديوار بود
در برف سرخ
زاده‌شدن
همين است!

دست بر ديوار کشيدم
تنفس سنگ بود

در برف سرخ
درگذشتن
همين است!

دست بر کلمه کشيدم
جادوی ديوار و تنفس سنگ
همين بود

باريدن بی‌پايان برف سرخ
بر برف سرخ
همين است!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




از شيئی و از جهان



در آستانه‌ی مرگ و
مَزاميرِ زندگی
تنها تو را برگزيدم
چرا که تو
چراغ
از قرائت دريا
داری

بگو
با سواران بی سَرِ من
که از تنگه‌های اين شب جليل
می‌آيند
چه خواهی کرد؟

در شيئی و
در جهان
تنها اضطراب سفر است
که به ساحلِ رفتن
خواهد رسيد

من می‌مانم
هم در آستانه‌ی مرگ و
هم اندرْ خوابِ زندگی

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
مجموعه ی اشعار | سیّـــدعلی صالحی > از آوازهای کوليان اهوازی




اورادِ خضرای من


رودها
همه از سرچشمه‌ی هفت چراغ
می‌آيند
اين ثانيه
تعبير خوابِ قرون من است

پس در اين شبانگاهِ بی‌مجال
بگو کجا شوم
که آواز کسی آشفته از بی‌قراری من!
ماه بر کناره می‌رود
ضريح خضرا در نور است

و من
و ملائک
و اين ثانيه
و اين سرود ...

که رود،
که چشمه،
که چراغ!
 
بالا