ما عاشقان غیر از خدا یاری نداریم
با یاریش حاجت به دیاری نداریم
عالم به چشم ما گلستانی ست بی خار
در پای دل غیر از غمش خاری نداریم
خیالش صبح و شامان مونس ماست
انسی دگر با یار و اغیاری نداریم
ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در سوی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای ازساغر و بیمانه اش
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم، غلط همچو وحشی رفت جانم در هوایش حیف، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم، غلط