• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

:: مشاعره ی مشروط ::

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود



:34:
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
ای نام تو در شهر به خوبی مشهور


وصل تو تمنای هزاران مهجور




با روی تو کافتاب ازو یابد نور

شروان به بهشت ماند ای بچهٔ حور





خاقانی شروانی
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
شهر تبریز است و جان قربان جانان میکند

سرمه چشم از غبار کفش مهمان میکند:خنده1:

 

ahmadfononi

معاونت انجمن
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري تيغش ز پولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

 

ahmadfononi

معاونت انجمن
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد
منت پذیر غمزه
خنجر گذارمت

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
از محبت تلخها شیرین شود
وز
محبت مسها زرین شود

ازمحبت دُردها صافی شود
وز
محبت دَردها شافی شود
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
استخوان سر فرهاد فرو ریخت زهم

دیده اش در ره شیرین نگران است هنوز:گل:
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شمه‌ ای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند

حافظ شیرازی
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
شور فریادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
24.gif


ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟
24.gif


ای شب هجران ! که یکدم در تو چشم من نخفت
24.gif


این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟
24.gif


استاد شهریار:گل:
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال
هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
عزیزا کاسه‌ی چشمم سرایت میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو نشنید خار مژگانم بپایت
بابا طاهر همدانی​
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
بلبلی گفت سحربا گل سرخ

کاین همه خار بگرد تو چراست



گل خشبوی و نکوئی چو ترا
همنشین بودن با خار خطاست

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
:دست::دست:



چو بشنوی سخن اهل دل مگو که
خطاست

سخن شناس نِه ای جان من خطا اینجاست

 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
گر بدی گفت حسـودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصـم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم.
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

:گل:

 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
عشقِ تو بر دل من بار گرانی ست و من
بی تامل شده از بار گرانت شده ام
آنقَدَر دلبر و دلدار و فریبا نشدی
ممکن این فکر که مجنون زمانت شده ام
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
به حیرت مانده مجنون در خیالش
به قایم رانده لیلی با جمالش

به فرمانی که خواهد خلق را کشت
به دستش ده قلم یعنی ده انگشت

نظامی
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
 

Topaz

متخصص بخش تلفن همراه
باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه:گل:
 
بالا