یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 3 #581 یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 3 #582 دوستان عزیز خواهشمندم قوانین این تاپیک رو در پست اوّل ملاحظه کنید . قبلا هم پست و بحثی در این مورد شکل گرفت . امیدوارم همگی دقّت لازم رو داشته باشیم. با تشکّر :گل:
دوستان عزیز خواهشمندم قوانین این تاپیک رو در پست اوّل ملاحظه کنید . قبلا هم پست و بحثی در این مورد شکل گرفت . امیدوارم همگی دقّت لازم رو داشته باشیم. با تشکّر :گل:
ی یگانه جان متخصص بخش ادبیات 2011 , September 4 #583 دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمری است که کارم همه در کار دعا رفت
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 8 #585 شهرِ یاران بود وخاکِ مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد ، شهریاران را چه شد؟
غ غرور کاربر ويژه 2011 , September 8 #586 دیشب شبم به ناله و آه و فغان گذشت یعنی چنان که میل تو بودآن چنان گذشت
K khodam متخصص بخش ادبیات 2011 , September 8 #587 تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 10 #588 تو منکری ولیک ، به من مهربانیت میبارد از ادای نگاه نهانیت
غ غرور کاربر ويژه 2011 , September 10 #589 تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 10 #590 یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت
ی یگانه جان متخصص بخش ادبیات 2011 , September 12 #591 تيري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز گه انديشه كند راي صوابت
Maryam متخصص بخش ادبیات 2011 , September 13 #593 تا من بدیدم روی تو ای ماه شمع روشنم هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 13 #594 مگس قند و پروانه آتش گزید هوس دیگر و عاشقی دیگر است
ی یاسی کاربر ويژه 2011 , September 13 #595 تادر جهان بماند از ما سرود بودن ؛ از بام آرزو ها باید سفر نمودن
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 13 #596 نوید آمدن یار دلستان مرا بیار قاصد و بستان به مژده جان مرا
B berivan کاربر ويژه 2011 , September 13 #597 مثل مهتاب که ازخاطرشب میگذردهرشب ازافاق دلم میگذری واهسسسسسسسته سلام میگویی:دوست:
ی یاسی کاربر ويژه 2011 , September 13 #598 اواهل نظر بود و به دنبال حقیقت با پای طلب آمد و با بال یقین رفت.
ی یاسی کاربر ويژه 2011 , September 13 #599 خودم با خودم : تا مگر این راه به تو طی شود آخر وانجام همه {وی} شود
baroon متخصص بخش ادبیات 2011 , September 17 #600 دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت