• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره

چاووش

متخصص بخش ادبیات
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلان را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت

ولی اجل به ره عمر، رهزن امَلست
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
تو نوشین لب همه نوشی به کام من نمی آیی
تو مرغ عرش پروازی به دام من نمی آیی

تو مهتاب منی اما به شام من نمی تابی
تو خورشید منی اما به بام من نمی آیی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




درد همه کس بیشتر ز تاب و توان است

در پلّه ی خود کیست که ایّوب نباشد؟
 

مهشید

کاربر ويژه
يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگلهای گيلان
بس گوارا بود باران

به ! چه زيبا بود باران
!
می شنيدم اندر اين گوهر فشانی

رازهای جاوداني، پندهایاسمانی


بشنو از من. کودک من
!
پيش چشم مرد فردا،

زندگانی - خواه تيره، خواه روشن

هست زيبا، هست زيبا، هست زيبا
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشه ی دل که قیمتش افزاید
 

ثمره

کاربر ويژه
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
 

زینب

کاربر ويژه
از صبا پرس که مارا همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جانست که بود.
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش

خاطر آشفته ام امشب زپریشانی دوش
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
شوخی که گسسته بود پیمان از من
بنشست برم کشیده دامان از من

چون بوی گلی که با صبا آمیزد
هم با من بود و هم گریزان از من
 

ثمره

کاربر ويژه
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
 

liliput

کاربر ويژه
نشان بوسه ات از برگ یاسمین پیداست
ببزم غیر بسر میبری چنین پیداست
ز اشک سرخ دمی چشم بر نمیدارم
چرا که از دل گمگشته ام همین پیداست
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
تغافل برد بیش از حد شوخ چشم من نمیداند
ستم حدی جفا قدری و ناز اندازه ای دارد
 

ثمره

کاربر ويژه
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
 
بالا