یک قدم غافل*
یک قدم غافل شدم صد سال راهم دور شد
زیور امیــــد ها از لحظه هایم چور شـــــد
حسرت دیدار در دل نا توانتر ساختــــــم
آفتاب از نومیدی ها گهــــــی بی نور شد
رد پای من به دنیا بی توجه مانده است
با نگاه از فرامـــوشی حضورم گور شد
جز فکاهت نیست دیگر دوستی در عصرما
کی کند تزویر الا ، گر کسی مجبور شد
عده ای در مسند بخت و گـــــروه ناامید
من ندانم از کجایی این چنین منظور شد؟
نیش اهل عیب را خوردن تحمل باید ت
چون حریم شعر گفتن خانهء زنبور شد
(منیر)